«اُدیپ شهریارِ» سمبلیستی | آرمان ملی


شهر پطرزبورگ شخصیت اصلی رمان «پطرزبورگ» [Petersburg] است؛ به‌طوری که ما مقوله‌ای به نام «متن پطرزبورگی» داریم که در قرن نوزدهم در ادبیات روس شکل گرفت و سایه‌به‌سایه‌ شهر واقعی از آن زمان تا امروز ادامه داشته است. نحوه‌ رفتار هر نویسنده با آن هم دچار تحول شده است؛ از منظومه‌ «سوار مفرغی» پوشکین که مشهورترین یادمان شهر را برجسته می‌کند، و رمان «بی‌بی پیک» و «پطرزبورگ شوم» گوگول تا «جنایت و مکافات» داستایفسکی همگی نقشه‌ شهر را با راه‌رفتن و دویدن و سواری در خیابان‌های پطرزبورگ ترسیم می‌کنند. فضای شهری در این متون، ابتدا در مرکز اشراف‌نشین شهر است و کم‌کم در قرن نوزدهم به حواشی می‌رود، در «جنایت و مکافات» فقط در محلات پیرامونی و از جمله جزایر است نه در مناطق کلاسیک شهر. آندرِی بیِه‌لی [Bely Andrey] با دید مدرنیستی متن «پطرزبورگ» را می‌نویسد و آن را گسترش می‌دهد، تا به حدی متحولش می‌کند که سابقه نداشته است: رمان او اوج «متن پطرزبورگی» پیش از انقلاب در ادبیات روسی است و او لفظ «سنت» را که قداست به پطر می‌بخشد از نام شهر حذف می‌کند.

پطرزبورگ» [Petersburg] آندرِی بیِه‌لی [Bely Andrey]

سنت‌پطرزبورگ شهر غریبی است البته، به لحاظ اقلیمی و تاریخ. حتی تغییرات نامش هم سرنوشتش را نشان می‌دهد؛ از شکل آلمانی به روسی و بعد هم که «پطر» جای به «لنین» می‌دهد و می‌شود لنین‌گراد. بدبیاری هم زیاد داشته، از جمله نهصد روز محاصره و یخبندان و گرسنگی در جنگ جهانی دوم.تفاوت بیه‌لی در رفتار با شهر در رمانش با اسلافش، در عین مشابهت‌هایش با آنها، در این است که شهر دیگر انگار تمام خصوصیات مادی خود را از دست می‌دهد، همان اول تکلیف را معلوم می‌کند، یک نقطه است روی نقشه که البته کتاب‌های چاپ‌شده از آن فوج فوج بیرون می‌آیند. یعنی شهر و رمان به هم گره می‌خورند. بیه‌لی بر این ادعای مرد زیرزمین داستایفسکی درباره‌ پایتخت شمالی صحه می‌گذارد که «انتزاعی‌ترین و پیش‌اندیشیده‌ترین شهر در کل دنیاست». دقیقا همین سرشت عقلانی این شهر است، همین‌که از ابتدا با نقشه ساخته و بنا شده، در رمان معضلی می‌شود. بیه‌لی از اسلافش هم البته وام می‌گیرد که این شهر امپراتورنشین را شبح‌گون و آخرزمانی می‌دیدند که در آن مجسمه‌ها جان می‌گیرند تا ساکنان را مقهور کنند، شیطان چراغ‌های گازی خیابان را در نیفسکی پروسپکت روشن می‌کند و جوان فقیر رادیکالی پیرزنی طماع را می‌کشد.

اما شهر او از اساس بازی دماغی راوی است. در ذهن اوست هرچند ظاهرا وجود بیرونی دارد و مظاهر مدرنیته مثل برق و اتومبیل هم به آن اضافه شده‌اند و جوشش انقلاب زیر پوست شهر احساس می‌شود. اما از اساس با بقیه فرق می‌کند. صحتش مدام مورد تردید است گرچه جزئیات بیرونی را ذکر می‌کند. جغرافیایش فقط در ضمیر هشیار نویسنده است. حرکت را اگر دنبال کنیم می‌بینیم که یا شخصیت‌ها دارند دور می‌زنند یا محال است از مسیری که بیه‌لی می‌گوید به مقصد برسند. ساختمان‌ها و خانه‌ها هم همین‌طور. این شهر بیرون رمان وجود خارجی ندارد. اصلا نقطه‌ای ریاضی است، و جایی گفته می‌شود که در بُعد چهارم قرار دارد. اصلا از همان اول وجودش موهوم است. می‌نماید که هست. شباهت شبح‌وار به شهری دارد که ممکن است ناپدید شود. نقطه‌ای در مکان و زمان است که در آن جهان‌های همزیست در بازی‌ای بس پیچیده باهم تصادم می‌کنند، همدیگر را قطع می‌کنند و درهم نفوذ می‌کنند و اقلیم جهان محسوس که اقلیم درونمایه‌ «پطرزبورگ» در ادبیات بر آن نهشته شده با اقلیم جهان‌های دیگر یکی می‌شود و البته کیفیت غیرروسی و اروپایی شهر به او کمک می‌کند بار دیگر مساله‌ نقش روسیه به‌عنوان نماد شرق و غرب را بیان کند. در «پطرزبورگ» بیه‌لی کاری متفاوت با آنچه جویس در «اولیس» یا «دوبلینی‌ها» می‌کند انجام می‌دهد. درواقع اتفاق در رمان او در زبان می‌افتد، نه‌چندان با ساختن کلماتی مرکب از زبان‌های گوناگون یا پیچیدگی‌هایی از این دست که با رفتار با زبان به‌گونه‌ای که در شعر خوب می‌شود. نحو را گاه به هم می‌ریزد و «آوای» واج‌ها برایش معنا دارند.

نگرش هنرمندانه‌ بیه‌لی به پطرزبورگ بسیار بصری‌تر و حتی جاهایی حس‌برانگیزتر از «اولیس» است، البته از لحاظ کنایی‌بودن و متکی‌بودن به فضل خواننده به پای «اولیس» نمی‌رسد. اما قصدش هم این نبوده است. کار دیگری دارد می‌کند. وزن گفت‌وگو در آن بیشتر است، شخصیت‌های متنوع به آن جان بخشیده‌اند و چشم‌اندازهای طبیعی را هم به شکل ملموس توصیف کرده، هرچند گاه شاید نتوان اصلا این مناظر را «واقعی» تصور کرد. سیلان ذهن به معنای دقیق کلمه هم در «پطرزبورگ» خیلی کم است. درهرحال، هر دو نویسنده قصد داشتند مرزهای رمان‌نویسی را جابه‌جا کنند و جویس با آزمودن پیچیدگی چندلایه و باورنکردنی روایت گاه به حد غموض می‌رسد. در «پطرزبورگ» وفور تصاویر را می‌بینیم که در نگاه اول نسبتا صریح‌اند و سرراست، اما در واقعیت غنی و چندبعدی‌اند. بازنمایی در آن کمی صریح‌تر است، شاید بتوان به هنر بصری تشبیه‌اش کرد، اما «اولیس» انتزاعی و گاه پازل‌وار است. گفته‌اند اگر «اولیس»، «ادیسه»‌ی مدرنیستی است، «پطرزبورگ»، «ادیپ شهریار» سمبلیستی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...