قتل، زن‌ستیزی و نژادپرستی در آن در جریان است... یک تور پیاده‌روی دو ساعته‌ در پایتخت نروژ که ردپای کارآگاه دایم‌الخمر اما کاربلد را دنبال می‌کند... اگر زندگی درسی به او داده باشد این است که گاهی شر به خیر منجر می‌شود... اگر آسیب ندیده بودم مطمئنم که برای تاتنهام بازی می‌کردم... روزها دلال سهام بود و شب‌ها با گروه موسیقی تمرین می‌کرد... مجموعه کتاب‌های کودک به نام «پودر بادمعده دکتر پراکتور»... هری هوله در عرض سی‌وسه ساعت شکل گرفت


 یو نسبو [Jo Nesbø]

ترجمه بهار سرلک | اعتماد


نوردیک نوآر [Nordic noir]، ژانری از ادبیات جنایی است که وقایع داستان از زبان یک کارآگاه روایت می‌شود. معمولا نویسنده نثری ساده دارد و از استعاره و تشبیه دوری می‌کند. چشم‌اندازهای سردی که حس و حالی غم‌انگیز به خواننده منتقل می‌کنند، از تنش میان ظاهرِ آرام جامعه با لایه‌های زیرین جامعه حکایت می‌کنند که قتل، زن‌ستیزی و نژادپرستی در آن در جریان است. در میان نویسندگان جنایی‌نویس اسکاندیناویایی که هر روز بر تعدادشان افزوده می‌شود، سیاهی مطلق‌ آثار یو نسبو [Jo Nesbø] رمان‌نویس نروژی، ویژگی متمایزی به‌شمار می‌رود. او 12 رمان درباره پرونده‌های کارآگاه هری هوله، شخصیتی بدبین و دایم‌الخمر در مرکز پلیس اُسلو، نوشته است. بیش از 23 میلیون نسخه از رمان‌های هری هوله در سراسر جهان فروخته شده و این داستان‌ها به 40 زبان زنده دنیا ترجمه شده‌اند. نسبو در طول حرفه نویسندگی‌اش در حوزه ادبیات کودک هم فعال بوده و داستان‌های محبوب «دکتر پراکتور» را به سفارش دخترش روی کاغذ آورده است.

در سال‌های گذشته رمان‌های این نویسنده از جمله «خفاش»، «آدم برفی»، «خون بر برف»، «خورشید نیمه‌شب»، «عطش»، «منجی»، «پسر» و... به همت مترجمان و ناشران ایرانی به خواننده فارسی‌زبان معرفی شده‌اند. «چاقو» تازه‌ترین رمان این نویسنده که در سال 2019 در نروژ و بلافاصله ترجمه انگلیسی آن نیز منتشر شد، به‌زودی از سوی نشر چترنگ در دسترس جنایی‌خوان‌های ایرانی قرار خواهد گرفت.

در متن پیش رو گفت‌وگوی تلفنی آنوشری ماجومدار، خبرنگار نشریه انگلیسی Indian Express را با این نویسنده نروژی درباره شخصیت هری هوله، دوران کودکی نسبو و همچنین چگونگی الهام گرفتن او از گذشته پدرش می‌خوانید.

در سال ۱۹۷۰ یو نسبو ۱۰ سال داشت که معلم مدرسه به مادرش زنگ زد. نگران بود و می‌خواست درباره انشایی که یو نوشته بود چند کلمه‌ای با مادرش در میان بگذارد. نسبو حالا ۵۹ سال دارد و صدای آهسته و خشنش را از پشت تلفن می‌شنوم که می‌گوید: «موضوع انشا «اقامتم در جنگل» بود. معمولا بچه‌ها یک یا دو صفحه می‌نویسند اما من ۱۰ صفحه نوشته بودم.»

او می‌گوید: «انشای من پر از حیوان و عناصر فانتزی و خشونت بود، بعد از وارد شدن آدم‌های داستان به جنگل هم هیچ‌کس زنده بیرون نمی‌آمد. در آن سن کم به قتل فکر نمی‌کردم اما این داستان از ترسِ گم شدن در جنگل که یک‌بار وقتی خیلی کوچک‌تر بودم برایم اتفاق افتاده بود، نشأت می‌گرفت و می‌ترسیدم دیگر خانواده‌ام را نبینم. اگر می‌نویسید، به‌خصوص اگر داستانی با تعلیق یا در ژانر وحشت می‌نویسید، می‌توانید در ترس‌های‌تان شیرجه بزنید و از تجربه ترس‌های‌تان برای داستان‌گویی الهام بگیرید.»

اگر با او که شناخته‌شده‌ترین نویسنده نروژ است و 33 میلیون نسخه از کتاب‌هایش در سراسر جهان به فروش رفته، تماس نگرفته بودم تا درباره رمان «چاقو» -دوازدهمین رمانش با حضور شخصیت هری هوله- صحبت کنیم احتمالا حالا راهی دفتر کارش، یعنی کافی‌شاپی شده بود که 18 سال گذشته در آنجا کتاب‌هایش را نوشته است. این مکان در فهرست تور «اُسلوی هری هوله» وجود ندارد؛ تور پیاده‌روی دو ساعته‌ای در پایتخت نروژ که ردپای کارآگاه دایم‌الخمر اما کاربلد را دنبال می‌کند. این تور از خیابان کارل جوهانس گیت (که فاصله چندانی با جایی که مامور ارتش رستگاری در «رهایی‌بخش» (2009) گلوله خورد، ندارد) شروع می‌شود و طرفداران این نویسنده را به سوفیز گیت، جایی که هوله زندگی می‌کند، پاتوقش که رستوران شرودر است، رستوران تدی و دینر (جایی که راکل فاکه، معشوقه‌اش در رمان «سینه‌سرخ» با او آشنا شد)، محوطه ایستگاه پلیس در گرین‌لند و منطقه هوملنکولن جایی که در پایان رمان «پلیس» (2013) هری و راکل پس از ازدواج در آنجا زندگی می‌کنند و جایی که آخرین صحنه «آدم‌برفی» (2010) -مشهورترین رمان این مجموعه- در آن روی می‌دهد. نسبو در رمان «چاقو» در همان ترس قدیمی اما آشنای‌اش و فقدان آدم‌هایی که عاشق‌شان است، شیرجه زده است.

هری که مدت کوتاهی هوشیاری را تجربه کرده است حالا به عادت‌های قدیمی‌اش بازگشته و کابوس‌های هولناک دست از سرش برنمی‌دارند؛ راکل با ضربات چاقو کشته شده و جسدش در خانه هولمنکولن که به تازگی در آن مستقر شده‌اند، پیدا شده است. خواب به چشم هری نمی‌آید و اگر با گیجی الکل لحظه‌ای چشم‌هایش را روی هم بگذارد، درد فقدان راکل شیره جانش را می‌کشد. هری که بارها با مرگ دست‌وپنجه نرم کرده، آماده است فرشته مرگ را ملاقات کند اما تا زمانی که عدالت را برای قاتل راکل اجرا نکند، آرام نمی‌گیرد. قاتل، دشمنی قدیمی بوده، کهنه‌سربازی که از اختلال اضطرابی پس از آسیب روانی رنج می‌برد، یا مردی که در آینه می‌بیندش؟ با شرایطی که او دارد چرا کسی باید به هری اعتماد کند؟

نسبو می‌خندد و می‌گوید: «تناقض ذاتی هری هوله چیزی است که باعث همدلی بیشتر خوانندگان با او می‌شود. هری الکلی رمانیتکی است، از یک‌سو همدل و آسیب‌پذیر است و از سوی دیگر آدمی بدبین. برخلاف بسیاری از ما که می‌خواهیم در جمع و جامعه باشیم، او به جامعه تعلق ندارد و اصلا اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد. هر چند از شغلش هم متنفر است.» و البته پس از اینکه از فاصله‌ای نزدیک به هری شلیک می‌شود او از مرگ حتمی جان سالم به در می‌برد («شبح» ۲۰۱۳) تا به دایره جنایی پلیس خدمت کند؟

نسبو می‌گوید: «چون می‌داند کارش را خیلی خوب بلد است. این نکته در مورد ما هم صدق می‌کند وقتی می‌فهمیم کاری را خیلی خوب بلدیم دیگر به این فکر نمی‌کنیم که آن را دوست داریم یا نداریم. فقط می‌خواهیم به شکلی هدفمند همکاری کنیم و فردی ارزشمند برای جامعه باشیم.» این جملات نسبو به معنای شکسته‌نفسی نیست، بلکه این احساس هنجاری رایج در کشورش است.

برخلاف بسیاری آثار ادبیات داستانی کارآگاهی امریکایی که روی رویارویی یک شخصیت منفرد با شر و تلاش‌های او برای خنثی کردن عواقب مرگبارش تمرکز دارند، نوآر نوردیک، زیرژانری که آثار نسبو در آن دسته‌بندی می‌شوند، از لحاظ تاریخی نشان داده است که از جنایت به مثابه منشوری برای دیدن کل جامعه استفاده می‌کند. شروع این نگاه به مجموعه 10 جلدی مارتین بک بازمی‌گردد که مای اسیووال و پر والو بین سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ منتشر کردند. این دو زوجی بودند که پرونده‌های بخش قتل را که در ایستگاه پلیس در جریان بود، در قالب داستان روی کاغذ می‌آوردند. کتاب‌ها با هر پرونده سراغ مسائل اجتماعی و سیاسی مدل نوردیک -به‌ویژه دولت رفاه سوئدی، سوسیال دموکراسی که براساس بازار آزاد سرمایه‌داری شکل گرفته- می‌رود. در دهه ۱۹۹۰ این وظیفه به هنینگ منکل و هاکان ناصر محول می‌شود که کرت والاندر و کارآگاه وان ویتیران به ترتیب جو حاکم بر این زیرژانر را تعیین کردند. در کتاب‌های این دو نویسنده اسکاندیناوی که به روزها و شب‌های تمام‌نشدنی‌اش وابسته به فصلی که در آن هستند، می‌نازد به چشم‌اندازی از زیبایی، ثروت و فسادی که در پشت این ظاهر می‌جوشد، تبدیل شده است. انگشت‌شمار نویسنده‌هایی مجموعه داستان جنایی نوشته بودند تا اینکه در سال ۱۹۹۲ پیتر هوگ با تریلر درخشان «خانم اسمیلا و حس برف» تاریخ پسااستعماری دانمارک را با فرهنگ گرینلند و اینوئیت واکاوی کرد. اما انتشار سه‌گانه «میلنیوم» نوشته استیگ لارسن، روزنامه‌نگار و رمان‌نویس در سال 2005 بود که جهان نوآر نوردیک را شناخت.

هواداران این ژانر نمی‌دانستند نسبو نخستین رمانش با حضور هری هوله، «خفاش» را در سال ۱۹۹۷ نوشت یعنی ۸ سال پیش از اینکه لیسبت سالاندر (شخصیت اصلی سه‌گانه «میلنیوم») صحنه این ژانر را از آن خود کند. «خفاش» جایزه بهترین رمان جنایی سال نروژ را از جشنواره ادبی ریورتون و همچنین جایزه بهترین رمان جنایی سال نوردیک را از گلس کی دریافت کرد. پس چرا هنوز دنیا یو نسبو را نمی‌شناسد؟ پاسخ ساده است: هنوز تمام کتاب‌هایش به انگلیسی ترجمه نشده‌اند.

نه اینکه این موضوع برای نسبو مهم باشد. اگر زندگی درسی به او داده باشد این است که گاهی شر به خیر منجر می‌شود.

یو نسبو

۱۹ ساله که بود فقط و فقط از یک چیز اطمینان داشت اینکه روزی برای باشگاه فوتبال تاتنهام هاتسپر بازی می‌کند. او که در سال ۱۹۶۰ در اسلو به دنیا آمد و بزرگ‌ شده مولدا، شهری در غرب نروژ است از نوجوانی برای مولدا فوتبال‌کلاب، باشگاهی حرفه‌ای بازی کرد. طی مسابقه‌ای وقتی داشت توپ را پاس می‌داد بازیکنی روی پای او تکل کرد. غضروف پایش آسیب دید و رویایش به پایان رسید. نسبو با اعتماد به‌نفس می‌گوید: «اگر آسیب ندیده بودم مطمئنم که برای تاتنهام بازی می‌کردم.» یک لحظه بعد می‌خندد و می‌گوید: «شوخی می‌کنم، این اتفاق نمی‌افتاد. واقعا فکر نمی‌کنم آن‌قدر بلندهمت یا منضبط باشم که در باشگاهی مشهور بازی کنم.»

همان موقع بود که کفش‌های فوتبالش را کنار گذاشت و برای خدمت سربازی اجباری در نیروی ارتش نروژ نام‌نویسی کرد. نسبو می‌گوید: «در سربازی دوستی داشتم که گیتار می‌زد. آن‌قدر یادگیری‌ام در نواختن ساز بد بود که حتی از پس نواختن ترانه‌های ساده هم برنمی‌آمدم. ‌باید ترانه‌های خودم را می‌نواختم.» سه سال بعد به همراه برادر و چند دوستش، گروه موسیقی‌ای را شکل داد. اسم گروه‌شان را «دی دره» گذاشتند و آهنگ‌های پاپ راک می‌ساختند؛ این اتفاق به حیرت هوادارانی که او را نویسنده داستان‌های تریلر با خشونت‌آمیزترین پلات‌ها می‌شناختند، افزود.

خیلی زود نسبو با مدرک مدیریت اقتصاد و تجارت از دانشکده اقتصاد نروژ فارغ‌التحصیل شد. او نمی‌خواست برای امرار معاش روی حرفه موسیقی‌اش حساب باز کند. روزها دلال سهام بود و شب‌ها با گروه موسیقی تمرین می‌کرد؛ نسبو می‌دید که «دی دره» به یکی از گروه‌های محبوب نروژ بدل می‌شود و به همین دلیل هم ۷ سال متوالی آلبوم و موزیک ویدیو منتشر کردند.

نسبو در این باره می‌گوید: «من تنها ترانه‌سرای گروه بودم و اواخر دهه ۱۹۹۰ خسته شده بودم. تمام ترانه‌ها درباره بزرگ شدن در مولدا بود و بعد از مدتی دیگر چیزی برای گفتن نداشتم.» همان زمان بود که ناشری سفارش نوشتن خاطرات زندگی دوگانه‌اش یعنی تحلیلگر اقتصادی و ستاره پاپ را به او داد. زمانی برای استراحت کردن بود و نسبو تصمیم گرفت به تعطیلات برود و همین موضوع زندگی‌اش را عوض کرد.

می‌گوید: «سی‌وسه ساعت زمان برد که شخصیت هری هوله را بسازم، چون این مدت زمانی است که پرواز از اسلو به سیدنی طول می‌کشد. به سیدنی که رسیدم نیمه‌شب بود. خوابم به‌هم ریخته بود و نمی‌توانستم بخوابم، بنابراین نوشتن درباره کارآگاهی را شروع کردم که او را برای حل کردن معمای قتلی به استرالیا فراخوانده بودند.»

خواننده‌ها، هری هوله را مردی قدبلند و لاغر می‌شناسند که چشم‌هایش آبی است. پس از ملاقات مرگبارش با «آدم‌برفی»، نسبو جای زخمی از گونه تا گوش و یک انگشت تیتانیومی به او داد. باتوجه به دایم‌الخمری‌اش، مشکلات عصبی، روش‌ بررسی نامنظم پرونده‌ها، برخی از طرفداران او را «والاندر جوان» (شخصیت داستان‌های هنینگ منکل) صدا می‌زنند اما در شخصیت او تاریکی و حس رنج عمیقی وجود دارد که تماما از آن خودش است.

زمانی که کتاب‌ها به زبان انگلیسی منتشر می‌شوند، عاشقان داستان‌های کارآگاهی و تریلرها گوش به زنگ رسیدن هری هوله هستند. آغاز داستان‌های نسبو با فرو آوردن ضربه پتک تفاوتی ندارد: میان ورودی داستان و نخستین عمل خشونت‌آمیز فاصله چندانی نیست. خواننده به سرعت پیش می‌رود و در همین حین به تعداد جسدها افزوده می‌شود اما نسبو کسی نیست که تصویر کلی را فراموش کند و نداند هر کدام از قتل‌ها مربوط به کدام داستان فرعی است. نزدیک به دو دهه است که نسبو نگاهش را روی درگیر شدن نروژ در جنگ جهانی دوم، سوءمصرف مواد مخدر در اسلو، شکاف بزرگ میان مراکز روستایی و شهری، مهاجران و خشونت‌های خیابانی ثابت کرده است. وقتی نمای عادی و معصومانه‌ای بی‌رحمانه از هم دریده می‌شود تا نشان دهد 9 حلقه جهنم «دوزخِ» دانته شبیه به چیست، می‌فهمیم این رمان به نسبو تعلق دارد. در مورد هوله، می‌شود تصور کرد که او یا خیلی شجاع است یا خیلی احمق که خودش را وارد این بازی کرده است.

نسبو می‌گوید: «به نظرم برای درک یا ربط دادن به ضعف آدم‌های دیگر باید ضعف یا اعتیاد را خودت تجربه کرده باشی. داستان‌ها درباره تناقض‌های هری است و مهم‌ترین داستان این مجموعه تناقض درونی اوست. موضوع فقط حل کردن معمای قتل نیست. دوراهی اخلاقی هری هوله چیزی است که منِ نویسنده را به او جذب می‌کند؛ آیا او باید ابزاری برای اجرای عدالت باشد یا باید نقش خداوند را ایفا کند و تقدیر فرد دیگری را رقم بزند؟»

اندیشه نسبو در مورد اخلاق با سوابق خانوادگی‌اش شکل گرفته است. طی جنگ جهانی دوم، والدینش در جبهه‌های مخالف همدیگر بودند؛ مادرش به جنبش مقاومت نروژ پیوست و پدرش در کنار آلمانی‌ها با روس‌ها جنگید.

نسبو در این‌باره توضیح می‌دهد: «پانزده ساله که بودم پدرم از گذشته‌اش برایم گفت. او بزرگ‌شده امریکا بود و به او گفته بودند کمونیسم و استالین تهدید هولناک‌تری نسبت به هیتلر بودند. ابتدا نمی‌توانستم پدرم را در لباس نظامی با کلاه نازی‌ها تصور کنم. درباره جنگ حرف زدیم، چه چیزی باعث می‌شود تصمیم‌های بزرگی در زندگی بگیریم. اینکه برای فهمیدن فرهنگ و آدم‌ها باید آماده شنیدن و درک اطلاعاتی که مردم دارند، باشیم و بدانیم جهان‌بینی آنها چطور است.»

نسبو در سال 2000 نخستین کتاب از دو رمانش را که از ماجرای پدرش الهام گرفته بود، نوشت. «سینه سرخ» به دو بخش تقسیم می‌شود: هری باید در مورد فعالیت‌های نئو نازی‌ها در روزگار کنونی اسلو تحقیق کند و داستانی موازی که در گذشته روی می‌دهد و سربازهای جوان نروژی در کنار نازی‌ها و حین محاصره لنینگراد و بمباران هامبورگ جنگیدند. داستان رمان «پسر» درباره مردی است که با فساد می‌جنگد و از طرفی تلاش می‌کند پدرش گناهان گذشته‌اش را رها کند. همچنین نسبو برای روایت «اشغالی» (2015) تریلری که درباره سیاست‌های دولت نروژ است، روی این ایده دست گذاشته که اگر روسیه، برای منابع نفتی نروژ این کشور را اشغال می‌کرد، چه اتفاقی می‌افتاد؟

چند تن از همنسلان نسبو از جمله لارسون، در آثارشان به قیام راست‌گراهای افراطی پرداخته‌اند. هشت سال از تیراندازی آندرس برویک به 77 تن از مقامات دولتی نروژ و شهروندان می‌گذرد و نسبو بی‌معطلی می‌گوید نروژ جریان راست‌گرای سیاسی پرطرفداری ندارد.

یو نسبو

او می‌گوید: «اتفاقی که در 22 جولای افتاد، عمل یک انسان بود. آنچه در صحنه سیاست بین‌الملل روی می‌دهد انتقام احمق‌ها از همدیگر است. زمانی سیاست و رسانه زمین بازی نخبه‌ها بود اما فضای مجازی همه چیز را دموکراتیک کرده است. این موضوع باید اتفاق خوبی باشد اما نیست.»

حتی با وجود اینکه این نویسنده نروژی مدام در حال نوشتن نیست، کارنامه پرباری دارد. زمانی که روی مجموعه هری هوله کار می‌کرد و هر کدام از این‌ کتاب‌ها دو یا سه سال یک‌بار منتشر می‌شد، نمایشنامه «مکبث» را به دعوت و سفارش پروژه «هوگارث شکسپیر» در قالب امروزی روایت کرد. حتی دو داستان «خون روی برف» و «خورشید نیمه‌شب» را با نام‌ مستعار اولاو جانسن در سال 2015 منتشر کرد. کمپانی برادران وارنر امتیاز اقتباس سینمایی این اثر داستانی را خریداری کرد. نسخه سینمایی آثار نسبو پیش از این هم ساخته شده‌اند اگرچه تولید بین‌المللی فیلم «آدم‌برفی» در سال 2017 با بازی مایکل فاسبندر در نقش هری هوله، گیشه خوبی نداشت، نسبو در نروژ موفقیتی به‌هم زده است: پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای نروژ، «کارگماران» براساس رمانی به همین نام نوشته نسبو است.

نسبو بین خون‌ها و کثیفی رمان‌های جنایی‌اش وقتی را هم به نوشتن مجموعه کتاب‌های کودک به نام «پودر بادمعده دکتر پراکتور» (2007- 2017) اختصاص می‌دهد و می‌گوید: «این مجموعه را برای دخترم، سلما نوشتم که این داستان‌ها را سفارش داد. حتی فهرستی از موارد لازم را به من داد مثلا شاهزاده‌ای که شبیه خودش است، یک پسربچه چون در آن زمان از بچه‌ها بدش می‌آمد، سیب‌زمینی، استادی دیوانه، سبزیجات و یک دایناسور. توانستم از دو مورد آخر خلاص شوم و پودر بادمعده را خودم اضافه کردم.»

نسبو عذرخواهی می‌کند و می‌گوید، باید تلفن را قطع کرده و روی مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهش کار کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...