لای درِ خانه را باز گذاشته تا زندگی‌اش را تماشا کنیم | جام جم


راستش این است که باید «زن آقا» را خیلی سال قبل‌تر می‌خواندم. این «باید» از آن روست که کتاب هم متاسفانه دارد تبدیل می‌شود به چیزی مثل چای که اگر به وقتش نخوری از دهن می‌افتد! بس‌که هی یک‌هو تبِ خریدن و خواندن کتابی همه جا را فرا می‌گیرد و بعد با همان سرعتی که فراگیر شده، به یک‌باره فرو می‌نشیند و جایش را به کتاب بعدی می‌دهد و مخاطب بی‌آن‌که وقت داشته باشد تب قبلی را مزمزه کند، می‌افتد در ورطه‌ تب نو. شاید هم این تب‌وتاب که ناشی از تعدد و تکثر در تولید «کتاب خوب» هست را باید به فال نیک بگیریم و جبه به شکر به خاک بساییم بابت هی پشت سر هم تولید شدن کتاب‌های خواندنی.


زن آقا»  زهرا کاردانی

الغرض، «زن آقا»یی که سوره مهر چاپش کرده و از پاییز ۱۳۹۸ مهمان قفسه‌ روایت کتابخانه‌ کوچک من است و جلوی نوبت چاپش عدد ۹ خورده ــ و این عدد الان دو رقمی ا‌ست به نظرم ــ را پاییز همان سال عیال خواند و حاشیه‌اش را نوشت و فکر می‌کنم با «زن آقا» رفیق هم شدند اما اگر نبودند سفرهای مکرر و ناخواسته‌ام به تهران در گرمی مرداد ۱۴۰۲ و هی خالی شدن قفسه‌ کتاب‌های در صف انتظار خوانده شدن، کی نوبت به «زن آقا» می‌رسید و من کِی این بخت را داشتم که در یک رفت و برگشت طیاره‌ای به پایتخت، کتاب را بخوانم و حسرت بخورم که چرا زودتر این روایت مختصر و موجز را ننوشیده‌ام؟

مهاجرت یک‌ماهه به قصبه‌ای نامعلوم
«زن آقا» که همسر طلبه‌ای ‌است از نسل محترم سادات، با دو طفل نوپا، همقدم شوهرش می‌شود برای مهاجرتی یک‌ماهه به قصبه‌ای نامعلوم حوالی جنوب کشور در رمضان سالی که نمی‌دانیم کی است. یعنی که زهرا کاردانی، نویسنده‌ کتاب که از قرار خودش هم طلبه است و قرار است راستِ اتفاقات آن یک ماه را بی‎تصرف و به دور از قضاوت، تعریف کند، حواسش بوده به اسم و رسم و آبروی مردمی که یک ماه مهمان‌شان بوده و این یعنی که راوی سوار روایتش هست و به حد کافی و لازم حرفه‌ای ‌است. اسم اصلی دخترش را هم نمی‌گوید. نه به شمای مخاطب و نه به مردم محلی که یک ماه مهمان‌شان بوده تا ثابت کند، می‌شود زن بود، روایت کرد و به‌قدر قاعده حرف زد و از توضیح‌های غیرلازم و گفتن‌هایی که خیری درشان نیست اجتناب کرد.

مینیاتور جامعی از زندگی یک زنِ آخوند
«زن آقا» مینیاتور کامل و جامعی از زندگی یک زن آخونداست. یک زندگی که با حداقل‌ها شکل گرفته و سختی‌های خودش را دارد و کتاب، روایت زنی است که آگاهانه همراه زندگی زاهدانه‌ای شده که «یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (هرکس ناآگاه باشد آنان را توانگر می‌انگارد. سوره مبارکه بقره آیه ۲۷۳) و با همسرش تا آن سوی قله قاف هم همراه است. قبول کنیم که زندگی خصوصی آخوندها را خیلی‌ها ندیده‌اند و تصور درستی از آن ندارند و کتاب پنجره‌ خوب و به قاعده‌ای‌ است برای تماشای زندگی خصوصی یک حاج آقا. به قاعده یعنی که راوی در عین مراعات حریم‌ها، لای درِ خانه را باز گذاشته تا مخاطب بیاید تو و به قدر فراز و فرودی که در یک ماه زندگی موقت در خانه‌ای که مجاور مسجد محل ساخته شده، زندگی او و سید و دو بچه‌اش را تماشا کند. آن سالی که حکایتش در کتاب آمده، نبات سادات «زن آقا» شیرخواره است و سیدعلی پهلو به نوجوانی می‌زند و راوی خیلی زود با محیط هم‌دما می‌شود و بعد از این‌که خانه را برق انداخت و زنانگی و سلیقه و خانه‌داری و کدبانویی «زن آقا» را به رخ خانه و در و دیوار و پرده‌ها و البته زن‌های همسایه کشید، در حاشیه منبر شوهرش، برای دختران نوجوان محل، جلسه قرآن و احکام گذاشت و البته که بلد بود «نه»های شرعی را طوری به دخترها بگوید که نه سیخ بسوزد و نه کباب و دخترها متقاعد شوند که حین نماز باید پاها را هم پوشانید و حجاب فقط حجاب سر نیست.

آب اینجا به حد کافی شور هست!
«زن آقا» روایت درست اتفاقات است و بد و خوب را باهم دارد و ابا نمی‌کند از اقرار به شوری آشی که پخت و بین در و همسایه پخش کرد و تازه بعدش بود که سید یادش آمد بهش نگفته «اگر با آب شیر خواستی غذا درست کنی دیگر بهش نمک نزن. آب اینجا به حد کافی شور هست!» و دور اینجا را عیال ما همان سال که کتاب را خوانده بود خط کشیده که «مگر تا آن‌روز دست به آشپزی نبرده بودی که بدانی آب شیر شور است!؟»

نقطه درخشان دیگر کتاب، پرداخت هوشمندانه و درست به پدیده‌ سحر و جادوست. موضوعی که معمولا مردم مناطق کم‌برخوردار بیشتر با آن درگیرند و البته سؤال بی‌جواب و بدجواب ذهن خیلی‌هاست و «زن آقا» زنانه و نرم و گاماس‌گاماس و البته درست، طرح مسأله کرده و راه برخورد و شیوه مقابله را با رسم شکل نشان داده است. طوری‌که مخاطب بفهمد که «وَلَا یفْلِحُ السَّاحِرُ حَیثُ أَتَى» (جادوگر هر چه کند رستگار نمی‌شود. سوره مبارکه طه آیه ۶۹)

با این‌که «زن آقا» اولین کتاب مستقل زهرا کاردانی‌ است اما مخاطب با متنی بسیار پیراسته و درست و قرص و محکم مواجه است و معلوم است، زهرا کاردانی قبل این‌که «زن آقا» بشود، حسابی کتاب خوانده و کتاب خواندن و زیاد خواندن و درست خواندن را بلد بوده است. علیکم به کتاب خواندن و درست خواندن و زیاد خواندن.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...