هالیوود؛ عامه پسند و جذاب | اطلاعات


«سینمای آمریکا: کارگردانان، و کارگردانی (۱۹۶۸-۱۹۲۹)» [The American cinema; directors and directions] کتاب کلاسیکی است در معرفی فیلمسازان آمریکایی و غیرآمریکایی طی یک رده‌بندی ابتکاری که بر اساس «تئوری مؤلفِ» مورد علاقه‌ی اندرو ساریس [Andrew Sarris] شکل گرفته است. دسته‌بندی‌ خلاقانه‌ی ساریس، مبنای تقسیم‌بندی‌های منتقدان و تحلیل‌گران سینما در دهه‌های بعد بوده و هنوز هم یکی از دسته‌بندی‌های کلاسیک کارگردانان سینما به شمار می‌رود. اگرچه بسیاری بر سر آن مناقشه کرده‌اند.

سینمای آمریکا: کارگردانان، و کارگردانی (۱۹۶۸-۱۹۲۹)» [The American cinema; directors and directions]  اندرو ساریس [Andrew Sarris]

دقت نویسنده در ثبت و ضبط جزئیات فیلم‌ها و تدوین سال‌شمار آثار کارگردانان، کتاب را علاوه بر اثری تحلیلی، به دایرةالمعارف سینمای کلاسیک تبدیل کرده است. واژه‌نامه و فیلم‌شناسی تفصیلی فارسی-انگلیسی در ترجمه‌ی فارسی، مرجعیت کتاب را برای خوانندگان ایرانی دوچندان می‌کند.

اندرو ساریس (زاده ۳۱ اکتبر ۱۹۲۸ – درگذشت ۲۰ ژوئن ۲۰۱۲)مؤلف کتاب، یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان فیلم در ایالات متحده آمریکا و استاد دانشگاه کلمبیا بود. ساریس جامعه منتقدین فیلم آمریکا بنیان گذاشت و شیفته‌ی «تئوری مؤلف» بود. هسته‌ی اصلی این نظریه‌ توسط نظریه‌پردازان موج نوی فرانسه، خاصه فرانسوا تروفو شکل گرفت و ساریس در مجموعه مقالاتش از آنها الهام گرفت. به عبارتی می‌توان او را وارد کننده «تئوری مؤلف» به ایالات متحده دانست. ساریس در طول حیاتش به‌قدری در فرهنگ سینما مطالعه داشت که گاهی تصور می‌شد خود، سازنده برخی از فیلم‌های مورد نقدش بوده است.

به اعتقاد اندرو ساریس، باید بین مؤلفین سینما و انبوهی از فیلمسازان مقلّد، تفاوت قائل شویم. او اعتقاد دارد که یکسری پارامترها برای شناسایی فیلمساز مؤلف وجود دارد. ازجمله سبک بصری مشخص، ویژگی‌های فنی منحصربه‌فرد و دلالت‌های معنای متعلق به فیلمساز. او فیلمسازانی که به این ویژگی‌ها دست یافته‌اند را فیلمساز مؤلف می‌خواند. او فیلمسازان مؤلف را تحت نام پانتئون‌نشینان از سایر فیلمسازان جدا کرده‌است. کسانی چون: جان فورد، هوارد هاکس، آلفرد هیچکاک، ارنست لوبیچ، فریتس لانگ و چارلی چاپلین از نظر ساریس در دسته فیلمسازان پانتئون‌نشین محسوب می‌شوند.

ساریس در طول بیش از نیم قرن فعالیت خود در حوزه نقد فیلم و نظریه‌پردازی سینما، با نقدها و دیدگاه‌های غیرمتعارف اش درباره فیلم‌ها، وزن و اعتبار دیگری به نقد فیلم بخشید و آن را به سطح یک اثر هنری ارتقا داد.

او نزدیک به نیم قرن، به صورت هفتگی برای نشریاتی چون ویلج وویس و نیویورک آبزرور نوشت و همچنین مدرّس تحلیل فیلم و تاریخ سینما در دانشگاه کلمبیا، دانشگاه ییل و دانشگاه نیویورک یونیورسیتی بود و انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا را پایه‌گذاری کرد. اندرو ساریس، نگره مؤلف (نظریه کارگردان به عنوان مؤلف فیلم) را با الهام از نوشته‌ها و افکار نویسندگان مجله فرانسوی کایه دو سینما دنبال کرد و به فضای نقد فیلم آمریکا کشاند. نگره‌ای که پیروان ومخالفان بسیاری در جهان پیدا کرد. ساریس در دفاع از نگره مؤلف گفته‌است: «فکر می‌کنم ما نسلی از منتقدان که با هم پرورش یافته‌ایم؛ یعنی منتقدان کایه دوسینما و هواداران نگره مولف، سینمای جدید را کشف کرده‌ایم. ما از گذشته‌ها چیزی استخراج کردیم که به دست فراموشی سپرده شده بود.»

این منتقد برجسته سینما در سال ۱۹۸۹ میلادی به همکاری با نشریه «ویلج وویس» خاتمه داد و در نیویورک آبزرور (New York Observer) مشغول به کار شد و در نهایت ساریس در سال ۲۰۰۹ میلادی،خود را بازنشسته کرد. ساریس در طول دوران زندگی خود به عنوان نویسنده، جایزه «پولیتزر»را دریافت نکرد، اما در سال ۲۰۱۲ میلادی به دلیل فعالیت هایش به عنوان منتقد توانست جایزه ۱۰ هزار دلاری آکادمی هنر و قلم آمریکا را به خود اختصاص دهد.

کتاب سینمای آمریکا که به تازگی توسط نشر هرمس و با ترجمه رحیم قاسمیان منتشر شده، قصد دارد تا سینمای ناطق آمریکا را از دیدگاه موقت و گذرا تا ۱۹۶۸ مورد ارزیابی قرار دهد. در نظر آن دسته از مورخان تاریخ سینما که سابقه جامعه شناسی داشته اند، بیش از آنکه جنبه هنری داشته باشند،همگانی و عامه پسندند. آنان فیلمسازان هالیوود را نه هنرمند بلکه صناعت پیشه و متخصص فنی می دانند و به جای آنکه به تک تک فیلم ها به عنوان اثر هنری نگاه کنند و آنها را با معیارهای هنری مورد ارزیابی قرار دهند، کلّ سینمای هالیوود را در دسته های مضمونی قرار داده و به صورتی کلی داوری کرده اند. طبعاً چیزی مورد غفلت قرار گرفته و آن چیز، هنر شخصی و فردی هنرمندان سینمای ناطق است. هنری که ظرف بیش از چهل سال که از عمر مورد غفلت قرار گرفته آن می گذرد، رشد و شکوفایی چشمگیری داشته است. مدراک و شواهد این رشد، همواره بر پرده بوده است، اما کسی به خود زحمت نمی داد که نگاهی دقیق و جدی به آنها بیندازد.

در اینجا لازم است از عبارت سینمای آمریکا و فیلم های آمریکایی تعریف دقیق تری به دست دهیم. از آنجا که معیار انتخاب این بررسی تاریخی، معیارهای زیبایی شناسانه بوده، نه اجتماعی یا صنفی، فیلم های آمریکایی را شامل هر فیلم دوبله نشده به زبان انگلیسی می دانیم که در هر کشوری تولید شده باشد. به هرحال هر قدر این گشاده دستی در مورد سینمای انگلیس و کشورهای دیگر رنگ و بوی امپریالیستی داشته باشد، نظریه‌ی مورد نظر من در اینجا که توجه به کارگردانی درچارچوب بازار فرهنگی زبان انگلیسی است، بر ملاحظات قوم شناسانه اولویت دارد.

این دیدگاه شاید در نیویورک مشهودتر باشد که مرکز پخش فیلم های هالیوودی است تا در خود هالیود که در واقع مرکز تولید فیلم به حساب می آید. این تمایز بیش از این ارزش بحث ندارد، ولی باید اشاره کنیم که وقتی به سینمای آمریکا اشاره می کنیم، قصد نداریم بیش از حد روی آمریکایی بودن آن تاکید کنیم. همین تعلق خاطر اغراق آمیز نسبت به اینکه چه چیزی آمریکایی است یا نیست، به دست کم گرفته شدن تأسف انگیز آثار افولس و اشترنبرگ و لوییچ انجامیده و این آثار را غریب و غیر متعارف نامیده اند. چنین برداشتی، نشانه بیش از حد بها دادن به آگاهی اجتماعی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...