بازگشت اودیسه | آرمان ملی


مارگارت اتوود یکی از بزرگ‌ترین و پرکارترین نویسنده‌های امروز جهان است که برای کتاب‌هایش بیش از پنجاه جایزه را از آن خود کرده و برای جوایز بسیاری نیز نامزد شده، از جمله شش نامزدی بوکر، که درنهایت برای «آدمکش کور» و «وصایا» آن را دریافت کرد. بسیاری از آثار اتوود به فارسی منتشر شده، که یکی آنها رمان «پنلوپیاد» [Penelopiad] است.

«پنلوپیاد» [Penelopiad]  مارگارت اتوود

در داستان اودیسه اثر هومر، پنلوپه که همسر اودیسه است، به‌عنوان نماد و نمونه کامل یک همسر وفادار به تصویر کشیده می‌شود. زمانی که اودیسه برای جنگیدن در نبرد تروآ راهی سفر می‌شود، پنلوپه بیست سال را به تنهایی می‌گذراند و در مواجهه با شایعاتی رسواکننده، موفق می‌شود پادشاهی ایتاکا را حفظ کند، پسر سرکش و متمرد خود را بزرگ کند و به بیش از صد خواستگار جواب منفی دهد. هنگامی که ادیسه پس از تحمل سختی‌های فراوان، غلبه بر هیولاها و تعامل با خدایان به خانه بازمی‌گردد، خواستگارها و دوازده تن از ندیمه‌های پنلوپه را می‌کُشد. اتوود با پرداختی درخشان به حکایتی کهن، تصمیم گرفته که روایت این داستان را به پنلوپه و دوازده ندیمه‌اش بسپارد و این پرسش را مطرح کند: چه چیزی باعث مرگ ندیمه‌ها شد و قصد و نیت واقعی پنلوپه چه بود؟ اتوود با لطافت طبع و جذابیت همیشگی داستان‌های درخشانش، در این رمان به پنلوپه، زندگی و واقعیتی جدید می‌بخشد و عزم خود را به منظور پیداکردن جوابی برای معمایی کهن جزم می‌کند. به‌بیانی دیگر، این کتاب روایتی متفاوت از داستان معروف اودیسه است؛ به‌طوری‌که این‌بار داستان از زاویه‌ دید پنلوپه، همسر اودیسه نقل می‌شود.

اگر در ذهنتان می‌گذرد در بیست سال غیبت اودیسه، چگونه بانویش به او وفادار ماند و صبوری پیشه کرد تا همسرش به خانه برگردد، این کتاب می‌تواند پاسخی خواندنی و جالب باشد به هر آنچه در ذهنتان می‌گذرد: «درباره‌ ده سال بعد چه بگویم؟ اودوسئوس به تروا رفت. من در ایتاکا ماندم. خورشید طلوع کرد، از میان آسمان گذشت، غروب کرد. فقط گاهی اوقات آن را به ارابه‌ شعله‌ور هلیوس می‌پنداشتم. هر روز به بالاترین طبقه قصر می‌رفتم و به بندر نگاه می‌کردم. روزها سپری می‌شد و هیچ نشانی نبود. گه‌گاه کشتی‌هایی بودند ولی آنی که من می‌خواستم نبود...» اتوود در عنوان طنز‌آمیز «پنلوپیاد» با بی‌پروایی جایگاه اودیسه، همسر پنلوپه را از دید پنلوپه مورد بررسی قرار می‌دهد. اودیسه همسرش را به همراه پسر نوزادشان در سرزمین سنگلاخ و بد آب‌وهوای ایتاکا می‌گذارد و خودش، قهرمان محاصره تروا، نزدیک به یک دهه را در جست‌وجوی راه خانه‌ سپری می‌کند. سال‌ها بعد، پسرشان تلماکوس که از کودکی شکاک و بدگمان بود به نوجوانی عصبی و جامعه‌ستیزی دیرجوش تبدیل می‌شود، پنلوپه هم که با پشت سر گذاشتن سختی‌ها و مشکلات فراوان موفق می‌شود قلمرو اودیسه را حفظ کند، اکنون از وجود به اصطلاح خواستگاران مشتاقی که ثروتشان را به جیب می‌زند در عذاب است.

اتوود سرگذشت پنلوپه را از منظر جدید و چشمگیری به تصویر می‌کشد- همسرایی سماجت‌آمیز دوزاده ندیمه‌اش. ندیمه‌ها که در نقشه‌های بانویشان برای دورکردن خواستگاران مشارکت دارند، در پی بازگشت اودیسه بی‌درنگ به دار آویخته می‌شوند تا بخشی از انتقام خونین او باشند. تصویر اندوه‌بار اعدامشان (مدت کوتاهی پاهایشان تکان ‌خورد؛ اما چندان طولی نکشید) در سراسر داستان اتوود تکرار می‌شود، به علاوه اتوود در سرتاسر داستانش از شعر، بزرگ‌نمایی، هجو و دادگاه‌های صوری و نیز قواعد سختگیرانه اجتماعی- اگرچه با تأکید کمتر- صحبت می‌کند. خود پنلوپه که بعنوان همسری نه‌چندان وفادار به تصویر کشیده شده و بازمانده‌ای عملگرا، تمام‌مدت به خصومت کینه‌توزانه‌اش نسبت به دخترعموی «تحمل‌ناپذیر و زیبایش» هلن از تروا ادامه می‌دهد، رقابت‌ سخت زنانه‌ای که در داستان اتوود به چشم می‌خورد. (به نظر می‌رسد اتوود کاملا طرف پنلوپه را می‌گیرد؛ هرچند که هلن سرگرم‌کننده‌تر است.) و اما اودیسه، او و همسرش دوباره به هم پیوسته‌ و محکومند در زندگی پس از مرگ در میان دشت‌های بیکران اسفودل با بی‌قراری سرگردان باشند، دشت‌هایی انباشته از سایه‌ گناهی جبران‌ناپذیر. دیدگاه اتوود در این رمان بسیار تأثیرگذار و موشکافانه است؛ می‌توان گفت «ردیف ندیمه‌های پریچهره»ی اتوود است که ذهنتان را درگیر و به عمق وجودتان رسوخ می‌کند. مهم‌تر از همه اینکه این بازگویی‌های پرشور نشان از این دارند که داستان‌های تأثیرگذار همیشه آماده‌اند تا به شکلی خلاقانه دل‌ها را تسخیر کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...