درنگی بر طنز از نگاه میلان کوندرا | شرق


«میلان کوندرا، اولیس مدرن» عنوان اثری است که به قلم عارف دانیالی نوشته و به همت نشر هرمس منتشر شده است. این کتاب به تحلیل آثار کوندرا می‌پردازد و می‌کوشد ضمن بررسی زبان و فرم آثار این نویسنده ایده‌هایی را که در نوشته‌هایش تکرار شده و انعکاس یافته است ردیابی کند تا به شناختی از نگاه و تلقی‌ او نسبت به رمان و ادبیات برسد. یکی از مهم‌ترین مباحث کتاب درباره طنز کوندرایی است.

میلان کوندرا، اولیس مدرن عارف دانیالی

نویسنده در فصلی از کتاب که عنوان «ناپدیدشده در بزرگراه‌ها» را دارد به بررسی شوخی در آثار کوندرا به‌خصوص رمان‌های «شوخی» و «عشق‌های خنده‌دار» می‌پردازد و نقدهای ادبی او را در این زمینه بررسی می‌کند. او با تکیه‌ بر آرای نویسندگانی چون اوکتاویو پاز طنز را بزرگ‌ترین اختراع روح مدرن و همزاد رمان می‌داند؛ یعنی متعلق به دورانی که آدمی از بهشت هبوط‌ کرده و نه زمین مرکز عالم است و نه او اشرف مخلوقات و ارباب خانه خویش. بنابراین تنها راه واژگون‌کردن اساس این دنیا (که هر چیز انسانی از آن رخت بربسته) به‌شوخی‌گرفتن جدیت‌هایی است که سامان خود را بر آن استوار کرده است. نویسنده از این منظر ضمن بررسی آثار و آرای نویسندگان و اندیشمندان درباره طنز، به تحلیل و مقایسه آثار مهم ادبی دیروز و امروز جهان (دن کیشوت، جنایت و مکافات، حماسه‌های هومر، تریسترام شندی و...) می‌پردازد. در این میان به نکات جالبی اشاره می‌کند که هرکدام می‌تواند موضوع بررسی مستقلی باشد. بخشی از آنها در زیر می‌آید:

- شوخی در داستان‌های کوندرا نقش محوری دارد که از نگاه این نویسنده دارای ویژگی‌های خاصی است. نگاهی که در آن شوخی و طنز یک امر عَرَضی در زندگی شخصیت‌های داستان‌هایش نیست بلکه تقدیر وجودی انسان مدرن است. خنده کوندرایی در حقیقت برآمده از نوعی بدبینی به هرگونه رستگاری و معلول بی‌اعتمادی به تاریخ و شکوه آینده و نفرت از هرگونه رمانتیسم است: حالا که ممکن نیست این جهان را واژگون کرد یا تغییر شکل داد تنها راه مقاومت، جدی‌نگرفتن جهان است. اینجاست که تفاوت نگاه کوندرا به خنده با رویکرد پست‌مدرن به آن ظاهر می‌شود. در رویکرد پست‌مدرن، همه‌چیز به سطح بازی تقلیل می‌یابد اما طنز در نگاه کوندرا برملاکننده سویه غیرعقلانی و غیرارادی زندگی آدمی است و آنجا بُرَندگی دارد که جدیت به نهایت می‌رسد.

- مقایسه میان آثار هومر و ویرژیل با سروانتس، نشان می‌دهد که چگونه در جهان تراژدی همه‌چیز واضح و روشن و متمایز است و در جهان طنز ساده‌ترین چیزها به مبهم‌ترین چیزها تبدیل می‌شود: گله گوسفند به سپاه دشمن و طاس ریش‌تراشی به کلاه‌خود در دن کیشوت. قهرمان آثار تراژدی بر همه‌چیز مسلط و آگاه است. در تراژدی تسلا وجود دارد و به فرد توهم عظمت و معناداری می‌دهد. چراکه گرایش حماسه به بخشیدن جنبه آرمانی به همه‌چیز است و در آن زشتی و حقارت و پستی جای ندارد. در حالی‌ که طنز مواجهه با «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی» (جهانِ هبوط‌کرده) است. جهانی که در آن مقام افسانه‌ای شوالیه‌ سرگردان به دنیای پست و فرودست و پیش‌پاافتاده دن کیشوت تنزل می‌یابد. طنز شخصیت‌هایی را به تصویر می‌کشد که مثالی و قابل پیروی نیستند: شخصیت‌های سردرگم و مضحک که فقط باید درکشان کنیم. نویسنده رمان طنز برعکس تراژدی‌نویس شخصیت مثالی نمی‌آفریند و مجذوب شخصیت‌های آثارش نیست. طنز از این طریق امکان می‌یابد که چیزهایی را که دیگران به جد می‌گیرند دست بیندازد. حتی پدیده‌ای مثل مرگ که در اثر حماسی وجه تراژیک زندگی را افشا می‌کند، در دن کیشوت عاری از هرگونه هیجان والا می‌شود، هرگونه سوگواری از آن رفع می‌شود و روزمرگی جایش را می‌گیرد.

- به اعتقاد کوندرا ایدئولوژی با طنز ناسازگار است و شوخی از اساس به‌مثابه بی‌احترامی به ویژگی مقدس زندگی است. جنبش‌هایی که با هدف تغییر دنیا به وجود آمده‌اند نمی‌توانند تمسخر و تحقیر را تحمل کنند. چراکه تمسخر زنگاری است که به هرچه بنشیند، کم‌کم آن را تحلیل می‌برد.

- براساس تعریف ریچارد رورتی، آیرونی باوری در تردید از به‌کارگیری واژگان و استدلالِ مبتنی بر همان واژگان استوار است. بر این اساس کافکا و کوندرا آیرونی‌باور هستند و تردیدشان آنها را در تقابل با ایدئولوژی‌ها قرار می‌دهد، چراکه ایدئولوژی‌ها به جهان وضوح و صراحت تعلق دارند و در آنها مرز میان خیر و شر و صدق و کذب تمیز دادنی است و در نظر آنها امور نسبی نیست، ولی انسان آیرونیک در دنیا چیزی جز توالی مستمر چشم‌اندازهایی متغیر نمی‌بیند که هیچ‌یک برای فهم جهان کافی نیست.

- در آثار کوندرا حتی خودِ عملِ نوشتن نیز به چیزی مبهم و سردرگم تبدیل می‌شود که نویسنده آن را دست می‌اندازد. همچون کسی که ایمان خود را به خویش و کارهای خود از دست‌ داده است و کلماتش از تماس با اشیا ناتوان‌اند. نویسنده داستان‌های خودش را بالاتر و بنیادی‌تر از دیگران نمی‌داند. از خندیدن به دیگری فراتر می‌رود و به اطمینان به خویشتن می‌خندد تا محدودیت‌های خود را برملا کند و از اسطوره‌های خودش اسطوره‌زدایی کند تا در سایه این اسطوره‌زدایی موجودی حقیقتا انسانی شود.

- آنکه خنده نمی‌داند و همه‌چیز را جدی می‌گیرد، نمی‌تواند رمان را بفهمد، تاریخ و جهان به ما می‌خندد که لابه‌لای شوخی‌هایش دنبال عقلانیت و غایت و معنا می‌گردیم. در جهان شخصیت اثر طنز، هیچ اتفاقی آن‌قدر جدی و سنگین نیست که بتوان از آن تراژدی ساخت. کمدی، تراژدی را پس می‌زند تا با بی‌رحمی، بی‌معنایی و بی‌ارزشی همه‌چیز را با خشونت بر ما آشکار کند.

- حقیقت، مبهم و دوپهلو و تردیدآمیز است. این، وجه تمایز میان نگاه کمیک کافکا در «محاکمه» با نگاه تراژیک داستایوسکی در «جنایت و مکافات» است تا نشان دهد که برخلاف تصورات واضح و متمایزِ دکارتی مبتنی بر یقینی‌بودن شناخت، هیچ یقین و قاطعیتی وجود ندارد. طنز هر داوری و تشخیصی را به حالت تعلیق درمی‌آورد و از ناتوانی عمیق انسان در داوری دیگران سخن می‌گوید. آنجا که افراد وارد فرایند قضاوت و داوری‌کردن می‌شوند طنز آغاز می‌شود. در چنین جهانی عشق هم خنده‌دار است چون به نحو اجتناب‌ناپذیری باعث سوءتفاهم می‌شود. طنز فرورفتن در مه است و بنا به گفته اوکتاویو پاز «هر آنچه را که لمس می‌کند، مبهم می‌گرداند».

- شوخی در اگزیستانسیالیسم به‌نوعی عصیان و سرکشی علیه نظم موجود درمی‌آید. کامو در «بیگانه» نشان می‌دهد که چگونه بیگانگی مورسو ناشی از به‌شوخی‌گرفتن امور جدی و ضروری تاریخ و جامعه است. به اعتقاد فوکو ارتباط آدم‌های آثار طنز در طلیعه شکاف میان واژگان و اشیا قرار دارد و آدم‌ها انگار خودشان را گم‌ کرده‌اند. اینجاست که طنز مناسب‌ترین شکل بیان محتوای متناقض جهان می‌شود. در آثار ایوان کلیما، تقابل آیرونیک مردم پراگ با شعارهای دولتی و جدی‌نگرفتن آنها و استفاده از مزاح به‌مثابه سلاح انقلاب تجلی روشنی از این امر است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...