جایی که همه چیز به پایان می رسد! | الف


رمان «پایان» آخرین اثر ابراهیم حسن بیگی نشان از یک رویکرد تازه به موضوعات روز از سوی این نویسنده شناخته شده ادبیات دفاع مقدس و انقلاب دارد. حسن بیگی با اولین رمانش «ریشه در اعماق» که تحسین بسیاری از اهالی قلم و داوران جشنواره‌های فرهنگی را برانگیخت، به عنوان نویسنده ادبیات دفاع مقدس شناخته شد. رمان نشانه های صبح و بخصوص رمان تحسین‌برانگیز اشکانه و نیز مجموعه داستانهای «چته‌ها» و «کوه و گودال» و «معمای مسیح» نشان دادند که حسن بیگی نویسنده فعالی در عرصه ادبیات دفاع مقدس است که به این مجموعه باید کتابهای کودک و نوجوان او را هم افزود.

پایان ابراهیم حسن بیگی

حسن بیگی در سال ۸۵ با چاپ رمان «محمد» و بعد «قدیس» توانایی خود را در نوشتن رمان های دینی نیزنشان داد. رمان محمد او به چهار زبان زنده دنیا ترجمه و چاپ شد و در ایران نیز چندین جایزه معتبر فرهنگی را از ان خود کرد. او پیش از این چندین کتاب داستان دینی برای نوجوانان و کودکان به چاپ سپرده بود. رمان «ابراهیمی ها» رمان دینی چاپ نشده دیگر اوست.

اما حسن بیگی که در عرصه ادبیات دفاع مقدس و دینی نویسنده نام آشنایی شده بود با چاپ رمان «عالیجناب شهردار» در زمستان سال ۹۳ رویکرد تازه‌ای از خود نشان داد. عالیجناب شهردار رمانی بود اجتماعی و تا حدودی سیاسی که با بهره گیری از تمثیل خواننده رمان را به یاد رمان قلعه حیوانات جورج اورل می‌انداخت. با این رمان تصور می‌شد که حسن بیگی وارد فاز تازه‌ای از رمان‌نویسی شده است که البته خودش در مصاحبه‌ای این رویکرد تازه را نپذیرفت و گفت که او هنوز برباورهای خود استوار است و عالیجناب شهردار در واقع ادامه‌ی رمان دینی قدیس است.

اما چاپ رمان پایان در مدت زمان کمتر از یک سال از عالیجناب شهردار نشان داد که دغدغه های این نویسنده بیشتر مسائل روز جامعه و اتفاقات پیرامونی اوست تا مسائلی از جنس دفاع مقدس.

ماجرای رمان پایان اما حکایت دیگری دارد. شاید حکایتی برآمده از دل عالیجناب شهردار. ماجرای رمان این بار حکایت مردی است به نام امین. مردی افتاده حال و زحمت کش که علیرغم برادر و خواهر ثرتمندش به سختی روزگار می‌گذراند. شغلش مسافرکشی با پراید است. شغل شریف بسیاری از نان آوران خانواده های ایرانی در این زمانه. همسری دارد مهربان و دختری دوست داشتنی و مادری پیر و بیمار که در خانه قدیمی‌اش تنها زندگی می‌کند و تنها همدم او زلیخا دختر ترشیده همسایه است که به او کمک می‌کند اما یک عیب دارد و «تنها عیب زلیخا این بود که گاهی از کارت عابر بانک مامان عفت یواشکی پول بر می‌داشت.»

امین با وساطت برادر قاضی‌اش به عنوان منشی قاضی صاحب نفوذی مشغول به کار می‌شود و این خود سرآغاز فساد و انحطاط اخلاقی او می‌گردد. امین هرچند با سوءاستفاده و رشوه و اختلاس ره صد ساله را یک شبه طی می‌کند اما با از دست دادن همسر و دخترش و نیز مکارم اخلاقی و انسانی‌اش به پایان خط می‌رسد. در واقع رمان پایان روی موضوعی انگشت می‌گذارد که پیش از این و طی یک دهه اخیر سوژه اصلی نشریات کشور بوده است.

معضل رشوه و اختلاس و سوء استفاده از قدرت امروز یکی از معضلات شرم‌آور کشور ماست. اخبار بدی که هر از چند یک بار از اختلاس‌ها در رسانه‌ها می‌شنویم و خجالت می‌کشیم. رشوه و اختلاس امروز به یک فرهنگ در معادلات اقتصادی تبدیل شده است. جامعه شناسان ریشه بسیاری از مفاسد جامعه را رشد رو به افزون این پدیده غیر انسانی می‌دادند.

تا کنون این موضوع سوژه هیچ رمانی قرار نگرفته است و حسن بیگی با نوشتن رمان پایان در به تصویر کشیدن ادبی این معضل اجتماعی آغازگر خوبی بوده است. صد البته رمان پایان هیچ شباهتی به اخبار رسانه‌ها در این باره ندارد. حتی نوع اختلاس‌ها و رشوه گیری‌ها در این رمان به سختی مابه ازای مطبوعاتی دارد و این نشان می‌دهد که نویسنده یا صرفا از تخیل برای ساخت داستان بهره گرفته و یا به پرونده های قضایی محرمانه دسترسی داشته است.

رمان «پایان»، پایان پرونده‌هایی از این دست نیست. اما نوشتن درباره‌ی معضلات اجتماعی بخصوص آن دست از معضلاتی که حیثیت فرهنگی و اخلاقی یک جامعه را به زیر سئوال می‌برد یک تعهد اخلاقی برای نویسندگان ماست. این اتفاق در سینما به کرات رخ می‌دهد و سینماگران بیش از نویسندگان انگشت اشاره شان را به سمت معضلات اجتماعی نشانه می‌گیرند و این سئوال از نویسندگان وجود داشت که جای جامعه امروز ما و مبتلائات آن کجای نوشته هایشان قرار دارد؟

حسن بیگی با نوشتن رمان «پایان» نشان داد همان طور که در نوشتن داستانهای دفاع مقدس و دینی پیشقدم بوده، در حساسیت به مسائل روز جامعه نیز پیشقدم است.

رمان پایان با پایان عمر امین شخصیت اصلی داستان آغاز می‌شود. «من فردا صبح اعدام می‌شوم. بالاخره آن روز سرنوشت‌ساز فرا رسید و من فردا پیش از طلوع آفتاب اعدام می‌شوم....»

اما امین تا پایان داستان اعدام نمی‌شود تا زندگی پرفراز و نشیب خودش را روایت کند. تا نویسنده او را بهانه‌ای بسازد برای به تصویر کشیدن ان سوی سکه جامعه.

امین علیرغم برادرش حاج رسول که قاضی شکم گنده‌ی دادگستری است و وضع مالی‌اش توپ است از مال دنیا بهره‌ای نبرده و مجبور است با پرایدش مسافرکشی کند تا خرج همسر و دخترش عاطفه را تامین کند. خواهرش طاهره هم مثل حاج رسول رغبتی برای نگهدار مادر پیرش ندارد و امین نیز نمی‌خواهد تا بار همه مسئولیت را به دوش بکشد. و این می‌شود سرآغاز یک پایان. مرگ عاطفه‌ها از همین فصل آغازین شروع می‌شود. مادر به خانه سالمندان می‌رود و در غربت می‌میرد. امین به کمک حاج رسول وارد کار اداری در دادگستری می‌شود. فساد حاکم در ادارات را خوب می‌شناسد و قصد هم ندارد تا قدم در راه خلاف بگذارد اما خلاف خودش به سراغش می‌آید و چند سالی نمی گذرد که زندگی امین متحول می‌شود. حالا دیگر کارمند ساده دادگستری نیست و برای خودش کسی شده است. مدیر عامل یک شرکت بزرگ ساخت و ساز مسکن که پایش به دوبی هم باز شده است و هر روز که می‌گذرد از دخترش عاطفه و همسرش زهرا فاصله بیشتری می‌گیرد.

نویسنده نشان می‌دهد که در واقع امین با خودش فاصله گرفته است. و این فاصله چنان زیاد می‌شود که به چشم به هم زدنی خود را پشت میله های زندان می‌بیند و به پایان خط زندگی می‌رسد. رمان پایان روایت ساده‌ای دارد. شخصییت پردازی در ان به خوبی صورت گرفته. شخصیت‌ها همین ادمهای دور و بر خودمان هستند. همه آشنایند. امین غریبه نیست و ما او را بارها در محله خودمان دیده ایم. شاید امین در رمان پایان همان همسایه و دوست و فامیل خودمان باشد که حالا سراغی از پراید مسافر کشی‌اش نمی گیرد و در عوض هفته‌ای یک بار به شرکتش در دبی و ترکیه سری می‌زند تا از قافله آنهایی که به پایان رسیده اند عقب نماند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...