زنانی که حذف نمی‌شوند... | سازندگی


رمان «مشیانک» با تمرکز روی هنر نمایش خصوصا سابقه هنر نمایش در خطه گیلان، به‌ویژه بازتاب آن در زندگی زنان هنرمند و فعال این وادی، چالش‌ها و کشاکش دلیرانه آنان برای درخشیدن در عرصه این هنر، با استفاده از ظرفیت‌های زبانی و کارکرد آن در ساختار روایت توانسته فضای داستانی قابل توجهی ایجاد کند. در فرایند این رمان با تکیه بر فرهنگ، باورها، شاخصه‌های زبانی، فضای بومی و به تصویردرآوردن ظرف مکانی روایت، محور معناشناسی رمان شکل می‌گیرد. توجه به مظلومیت هنر نمایش و سلاخی حضور زنان در این عرصه، با حذف فرهنگی آنان با انواع دسیسه‌ها و درنهایت اوج خشونت و حذف فیزیکی آنان به شکلی فاجعه‌بار در این رمان نشانه می‌رود.

مشیانک لاله فقیهی

لاله فقیهی با تکیه بر دانش اجتماعی و شناختش از تاریخ و سیر هنر در عرصه اجتماعی گیلان، توانسته پیرنگ مناسب و درخور روایت در «مشیانک» ایجاد کند. در این رمان ما با زبانی مواجه هستیم که برای ایجاد شاکله داستان دنبال حاشیهروی و دست به دامن لفاظی‌های روشنفکرانه نیست، بلکه با تکیه بر بخشی از اطلاعات و تجربه علمی اجتماعی، بستر داستان را می‌سازد.

از ویژگی‌های رمان همین نکته است که نویسنده با اصرار بر لفظ‌آوری‌های کلیشه‌ای یا آه و ناله‌های سانتی‌مانتالیستی، به‌دنبال تسری مضمون روایت نیست، بلکه با ایجاد خود روایت شاکله آن را می‌سازد. نکته قابل توجه دیگری که در این رمان حایز اهمیت است، اینکه نویسنده متن را محصور به خط‌کشی‌های اجتماعی بازمانده از شیوه‌ای کهنه‌گرا، خوب‌ها-بدها، در ادبیات ننموده، بلکه با تسری مفاهیم معناگرایانه و کنکاش در لایه‌های زیرین روابط اجتماعی نگاه مدرن را بر مضمون روایت تسری داده است.

در «مشیانک» ما با زنی به‌نام نورا مواجه هستیم که علاوه بر جایگاهش به‌عنوان شخصیت محوری رمان، تمثیلی از یک شخصیت تاریخی زن در عرصه تئاتر از خطه گیلان است. نورا در چالش مداومش برای دستیابی به هدفش که همانا موفقیت در هنر نمایش است، به‌نوعی یادآور زندگی فاطمه نشوری، بازیگر تئاتر آن دیار است. زنی که در سال1322، به خاطر عشق به هنر تئاتر و تلاش و مبارزه‌اش در جهت رسیدن به یک هدف نامتعارف به شکل فجیعی کشته می‌شود. فقیهی در این نظیره‌پردازی بسیار موفق کار کرده؛ زیرا با آوردن این فاجعه در قالب داستان و با خود داری از نزدیک‌شدن به جنبه‌های شعاری یا گزارش‌نویسی‌های ژورنالیستی، به کمک تصاویر ذهنی فضای حسی، بار عاطفی داستان را قوام بخشیده و یک عینیت تاریخی را ذهنی کرده است.

محور مضمونی دیگر رمان، تمرکز روی اسطوره مشیک و مشیانک است. «مشی و مشیانه، (محلا و محلیانه) طبق اساطیر ایران، این دو اولین زوج بشر روی زمین بودند. وقتی که اهریمن بر کیومرث (کی‌اومرثه، زنده میرا) پیروز شد، از خون او بوته ریواس رشد نمود با دو شاخه نر و ماده. نویسنده به دنبال ایجاد ذهنیتی استعاری است، مبنی براینکه مشیانک همان‌طور که در لفظ یک «آن» اضافه بر مشیک دارد، در معنی هم «آنی» معنایی افزون بر او دارد. مضمون د یگری که نویسنده روی آن تمرکز کرده، کنکاش و جست‌وجوی نورا برای سرنوشت گم‌شده یکی از والدین خود است؛ اگرچه این بخش همراه با کشش داستانی پیش می‌رود، اما این چندمحورشدن مضمون معنایی رمان، همان چندشاخه بلند افرای رنگی زیبایی است که اجازه بالندگی یک‌تنه بلند و قوی را از او می‌گیرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...
خاطرات برده‌ای به نام جرج واشینگتن سیاه، نامی طعنه‌آمیز که به زخم چرکین اسطوره‌های آمریکایی انگشت می‌گذارد... این مهمان عجیب، تیچ نام دارد و شخصیت اصلی زندگی واش و راز ماندگار رمان ادوگیان می‌شود... از «گنبدهای برفی بزرگ» در قطب شمال گرفته تا خیابان‌های تفتیده مراکش... تیچ، واش را با طیف کاملی از اکتشافات و اختراعات آشنا می‌کند که دانش و تجارت بشر را متحول می‌کند، از روش‌های پیشین غواصی با دستگاه اکسیژن گرفته تا روش‌های اعجاب‌آور ثبت تصاویر ...
به قول هلدرلین، اقامت انسان در جهان شاعرانه است... شعر در حقیقت تبدیل ماده خامی به نام «زبان»، به روح یا در حقیقت، «شعر» است. بنابراین، شعر، روح زبان است... شعر است که اثر هنری را از اثر غیرهنری جدا می‌کند. از این نظر، شعر، حقیقت و ذات هنرهاست و اثر هر هنرمند بزرگی، شعر اوست... آیا چنان‌ که می‌گویند، فرازهایی از بخش نخست کتاب مقدس مسیحی که متکی بر مجموعه کتب مقدس یهودیان، یعنی تنخ است، از اساطیر شفاهی رایج در خاور نزدیک اخذ شده یا خیر؟ ...