سردا شمس‌آوری | سازندگی


سهند آقایی، شاعر، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و مدرس زبان و ادبیات فارسی است. تاکنون دوازده کتاب از او به چاپ رسیده. «شمنیسم ایرانی» تازه‌ترین اثر این نویسنده است که زیرنظر ژاله آموزگار منتشر شده. کتاب حاضر به یافتن ردپای اندیشه‌های شمنی در اسطوره‌های ایران با تکیه بر شاهنامه می‌پردازد. آنچه می‌خوانید گفت‌وگو درباره همین کتاب است.

سهند آقایی، شمنیسم ایرانی


نوشتن این کتاب را چطور، چرا و چگونه آغاز کردید؟
اصل این کتاب را برای پایان‌نامه در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران زیرنظر استاد ژاله آموزگار نوشته‌ام، اما خیلی قبلتر از آنکه موضوعم تصویب بشود در فکر نوشتن چنین تحقیقی افتاده بودم. یادم هست هنوز در مقطع لیسانس بودم و شاهنامه می‌خواندم و تازه پژوهش جامع میرچا الیاده درباره شمنیسم به فارسی ترجمه شده بود و بنده شمن‌بودن پهلوانانی چون زال را بررسی می‌کردم. سالهای بعد آثار دیگر الیاده را خواندم و کم‌کم معلومم شد که موضوعم چیست. در دوره دکتری با کتاب «دین‌های ایران باستان» اثر نیبرگ آشنا شدم. اینکه زردشت در یک محیط شمنی رشد کرده برایم فوق‌العاده اهمیت داشت. می‌خواستم شمنیسم را در اسطوره‌های ایران و سپس در شاهنامه بررسی کنم. تحقیقاتی وجود داشت که فی‌المثل سفر ارداویراف را شمنی تلقی می‌کردند اما اینها به تکرار رسیده بودند.

شمنیسم در شاهنامه... کجای شاهنامه و چطور ردِ شمنیسم را در این اثر یافتید؟
اسطوره زال در شاهنامه نخستین مواجهه من با موضوع بود. الیاده «پرِ جادویی» را نشان «پرواز جادویی» می‌داند. زال در شاهنامه با آتش زدن پر سیمرغ و احضار پرنده مقدس مادر به زمان اسطوره‌ای سفر می‌کند. آسمان پیمایی کاووس در اساطیر ایران و در شاهنامه به چشم می‌رسد. درخشیدن جم در آسمان در شاهنامه به دید می‌رسد. غیبت یا عروج کیخسرو نیز در منابع اسطوره‌ای و حماسی و در شاهنامه دیده می‌شود. اینها در بحث «پرواز جادویی» کنار هم می‌نشینند. فصل دیگری در تحقیق من است به‌نام «نزول به جهان زیرین». دراین فصل از ورجمکرده در اساطیر ایران سخن می‌گویم. در شمنیسم شمن سیاه خویشکاری‌اش نزول به جهان زیرین است و شمن سفید خویشکاری‌اش صعود به آسمان. من در این کتاب از جهانِ ثنویِ شاهنامه سخن گفته‌ام و نشان داده‌ام که دیو سپید، شمنِ سیاه است و دربرابرش رستم در هفت خوان است که خویشکاری‌اش صعود است. من با ارجاع‌دادن به کسانی چون نیبرگ و بویس که از نزولِ افراسیاب سخن گفته‌اند، از تقابلِ دو شاهشمنِ ایرانی و تورانی یعنی کیخسرو و افراسیاب سخن رانده‌ام و چنان چون تقابل دیو سپید و زال/ رستم سیاهی افراسیاب را رمز خویشکاری‌اش دانسته‌ام. افراسیاب درجایی به‌نام «کوه‌آهن» در شکافِ دو سنگ بزرگ پنهان می‌شود و به جهان زیرین هبوط می‌کند. فرورفتن در آب در شمنیسم رمز نزول به جهان زیرین است چنان‌که ما در شاهنامه فرورفتن افراسیاب به چیچست را داریم. من برخورد افراسیاب با هوم‌پارسا را رمز استفاده افراسیاب از گیاه خلسه‌آور هوم دانسته‌ام. در بحث گرمای جادویی و چیرگی بر آتش به داستان کاوه آهنگر ذیل عنوان خویشکاری کاوه پرداخته‌ام و کاوه را از آهنگران الهی دانسته‌ام. آهنگران الهی معلمان و مربیان جوامع ابتدایی بوده‌اند و دکان آهنگری و ابزارهاشان نزد مردمان ابتدایی مقدس بوده است. خشم کاوه را در مجمع حکومتی ضحاک برخاسته از نیروی جادویی گرمای درونی کاوه دانسته‌ام و تقابل یک شاهشمن اهریمنی یعنی ضحاک و یک رهبر مردمی یعنی کاوه که یک آهنگر الهی است را دیده‌ام.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...