نینا ویکتورینا پیگولوسکایا یکی از متخصصان برجسته روسیه (شوروی) در زمینه تاریخ کشورهای خاورمیانه به ویژه ایران و بیزانس در اوایل سدههای میانه و روزگار بیش از اسلام است. وی در اول ژانویه 1894 در سن پترزبورگ زاده شد و پس از سالها تحصیل و پژوهش در سال 1922 در حوزه شرق شناسی دانشگاه پتروگراد با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.
بانو پیگولوسکایا قبل از تحصیلات عالی مدت هفت سال (1921 تا 1928) کتابداری در کتابخانه عمومی لنینگراد را تجربه کرد و بعد از آن از سال 1938 در انستیتوی شرقشناسی فرهنگستان علوم اتحاد شوروی به عنوان کارمند علمی به کار پرداخت. وی همچنین از سال 1939 تا 1951 استاد دانشگاه لنینگراد بوده از سال 1960 به عضویت جامعه آسیایی فرانسه و نیابت ریاست جامعه فلسطین انتخاب شد. این محقق روس که مدتها سردبیری "مجموعه فلسطین" را بر عهده داشت، پس از سالها تلاش و تحقیق سرانجام در 17 فوریه 1970 در سن 76 سالگی دیده از جهان فرو بست.
پیگولوسکایا دهها اثر به صورت کتاب و مقاله در زمینه تاریخ ایران و تمدن ایرانی نوشته است که از آن جملهاند: "اصلاحات مالیاتی خسرو انوشیروان"، "مالکیت اقطاعی اراضی در ایران"؛ "ایران و بیزانس در پایان سده ششم و اوایل سده هفتم میلادی"؛ "تاریخ مناسبات اجتماعی و اقتصادی در بینالنهرین طی سده ششم میلادی"، "تولید ابریشم در روم شرقی و ایران در سده چهارم میلادی"، "آثار حقوقی عهد ساسانی"؛ "اندیشه برابر در تعالیم مزدکیان"؛ "نهضت مزدکیان"، "روم شرقی و ایران در سدههای ششم و هفتم میلادی"، "اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده چهارم ـ ششم میلادی و ...
"اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران" آخرین اثر پیگولوسکا است. این کتاب را "عنایتالله رضا" از زبان روسی به فارسی برگردانده است و "صلاحالدین عثمان" سفیر سودان در اتحاد شوروی هم آن را از روسی به عربی با عنوان "العرب علی حدود بیزنطه و ایران من القرن الرابع الی القرن السادس المیلادی" برگردانده است.
پیگولوسکایا در این کتاب درباره رابطه اعراب حیره با ساسانیان و اعراب نجد با رومیان توضیح میدهد. وی با دقت بسیار تاریخ قبایل عرب را پیش از ظهور اسلام با بررسی دقیق کتیبهها و نقوش ثمودی به رشته تحریر کشیده است. در طول این پژوهش، مؤلف نه تنها به کتبیههای اعراب شمالی بلکه به کتیبههای اعراب جنوبی از جمله اعراب نجد نیز توجه کافی داشته است.
هرچند وی در مقدمه اثرش اروپا محوری و نظریه دروغین عقبماندگی شرق را از موانع کارش بر شمرده ولی «معلوم داشتن ویژگیهای دو نظام بردهداری و فئودالی در خاور نزدیک» به وی امکان ادامه تحقیق را میدهد. در منطقهای که در آن «بردهداری صورتی عام و خصیصهای همهگیر نداشت» واقعینگاران یونانی، آثار تاریخی و حقوقی سریانی و اسناد حقوقی پهلوی این امکان را دادهاند تا مشخصات جدید مالکیت ارض و شکلهای دوره گذر بهرهگیری از کار روستا و صورت وابستگی کشاورزان در روم شرقی را به گونه ای که وجود داشت، معلوم و مشخص کند. به نظر وی «در ایران با عقبنشینی تدریجی بردهداری به بردگان امکان داده شد که تا حدودی برای خود کار کنند» وی ادامه میدهد« ظهور مناسبات فئودالی نو پا با بحران و تشدید تضادهای طبقاتی همراه گردید» و «در ایران نهضت نیرومند مزدکیان در واقع مظهر مقاومت جماعات روستایی در برابر مملوکیت فئودالی آنان بود» نگاهی به عبارتها و اصطلاحات و مطالب چند سطر یاد شده نشان دهنده نگاه کمونیستی پیگولوسکایا به تاریخ و رخدادهای آن است و همین نگرش و تحلیل قالبی ارزش علمی نوشتههای وی را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار میدهد. وی درباره انگیزهاش از تدوین این مجموعه مینویسد: «مسأله فتوحات عرب و اسلام را فقط از راه بررسی دقیق تاریخ عرب در دوران پیش از اسلام، تاریخ شبه جزیره عربستان و آسیای مقدم میتوان تحلیل کرد»
اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، در بردارنده یک مقدمه و هشت بخش است. بخش نخست این اثر به بررسی منابع و افرادی میپردازد که مؤلف در تدوین نوشتههایش از آنها بهره برده است. منابع ایرانی، عربی، یونان- لاتی و سریانی. طبری، مسعودی و افرادی از جمله ابوالفدا، ابن عبدی، آمیانوس مارسلینوس، روفینوس، تئوفانس داعی، یوضای افسی و میکائیل سریانی نیز از متون و مورخانی هستند که این پژوهشگر روسی به نقد آثار آنها پرداخته است.
بخش روم تحت عنوان قبایل حدود مرزهای روم شرقی تدوین یافته است. از نظر پیگولوسکایا بیش از این که قسطنطنیه پایتخت روم شرقی شود، دولتهای عرب پترا و پالمیرا(تدمر) بر سر راههای مهم بازرگانی قرار داشته و این مناطق آباد بودند. «تحت فشار امپراتوری روم دولت پترا در سال 106 میلادی از ادامه حیات باز ماند و دولت پالمیرا در سال 272میلادی ویران گردید» او از نوشتن درباره قبیلههای عرب مجاور امپراتوری روم و ارتباط آنها با این امپراتوری، به این نتیجه میرسد که «قبایل عرب آسیای مقدم و نیز اعراب شبه جزیره عربستان همانند سدههای بعدی وابستگی چندان عمیقی به ایران و رم شرقی نداشتند و نقش یاور را ایفا میکردند»
در ادامه بحث، مؤلف برای بیان مناسبات قبایل عرب و روم شرقی (بیزانس) اطلاعات مربوطه به ملکه سرقینان ماویه را بررسی میکند. «ماویه ملکه قبایل عرب در فلسطین و محدوده اعراب به بیکاری سخت دست یازید و شهرها و دژها را ویران کرد و روستاها را از سکنه خالی کرد او با جنگهای پیاپی روم را از توان انداخت» او در این بخش کتاب، از تلاش رومیان برای مطیع کردن اعراب فلسطین و سوریه از سده چهارم تا ششم میلادی سخن میگوید.
در فصل سوم نگارنده به بررسی روابط اعراب حیره و ساسانیان پرداخته و مینویسد: این سرزمین عربی که موقفی میانی و حایل داشت با قرار دادن نیروهای جنگی خویش در اختیار شاهنشاهان ساسانی تکیهگاهی برای این دولت ایرانی به شمار میآمد. دولت حیره در مرزهای امپراتوری روم شرقی، بینالنهرین، سوریه و حتی عربستان مرکزی به دنبال منافع خود بود. وی میگوید: بهرام شاهزاده ایرانی با کمک لخمی به قدرت رسید تربیت یافته آنان بود «اشراف و بزرگان ایان نمیخواستند که این دست پرورده تازیان بر تخت شاهی تکیه زند. بهرام از دیدگاه ظاهری و نیز شیوه زندگی و روحیات به اعراب شباهت داشت» پس از استقرار منذر در حیره، شاهان حیره در جنگ با روم ایران را بیشتر حمایت میکردند و با قبایل عربستان مرکزی و حمیریان درگیر میشدند.
در سومین دهه سده ششم میلادی یک بار دیگر لخمیان با حمایت ایران با عسانیان درگیر شدند و سران عرب بر سر «استراتا» (جاده مهم و بازرگانی در جنوب پالمیرا) با یکدیگر اختلاف داشتند این جاده در دست فیلارنها (اعراب وابسته به روم) قرار داشت.
در ادامه این فصل، مؤلف از تصرف بخشهایی از خاک روم به دست خسرو انوشیروان مینویسد:«لشگرکشی خسرو انوشیروان و تصرف انطاکیه به ویژه در اذهان معاصران وی اثری عمیق بر جا نهاد. امپراتوری روم در نتیجه این رویداد به لرزه افتاد و چاره نداشت جز آن که با شتاب در راه انعقاد صلح تلاش کند» حملات انوشیروان به تصرف شهرهایی مانند سلوکیه، اپامیا، خالیکس و ادسا انجامید. در سال 545 انوشیروان و یوستینیانوس (امپراتور روم) صلح کردند و بر عکس جنگ اعراب با یکدیگر آغاز شد و لخمیها و غسانی با هم جنگیدند و ایران و روم سعی میکردند: «چنان وانمود کنند که انگار این چنگ ربطی به آنان ندارد و امری است مربوط به خود اعراب» این بخش با بر افتادن خاندان لخیم به دست ساسانیان و وقوع جنگ ذی قار پایان مییابد.
در فصل چهارم مؤلف از فرمانروایی کندیان سخن میگوید و از وقایع روزگار فرمانروایان کندهای یاد میکند: «کنده یا کندت مجموعه قبایلی هستند که خاستگاه آنان از جنوب عربستان است آنها در بخش شرقی یمن سکنی داشتند که مرکز آن شهر دمون بود» کندیان یا عبور از راههای قدیمی روانه شمال شدند و خود را به نجدد رساندند، سپس پراکنده گشتند و در مقابل قبیلهها و گروههای مختلف، خود را به نواحی مختلف عراق، سوریه، فینیقیه و فلسطین رسانیدند. حجر آکلالمرار، نخستین ملک قبایلی بود که در سرزمینهای شمالی مستقر شدند «آغاز فرمانروایی حجر را میتوان حدود اواسط سده پنجم میلادی دانست» شرح حال وقایع زمان امرؤالقیس بن عمر نیز موضوع دیگر این بخش است. نقش دریای سرخ در سیاست بیزانس، سر فصل دیگر بخش چهارم است که در آن از اهمیت این دریا برای رومیان و قبایل عرب یاد میشود. شرح حمله ابرهه به عربستان نیز پایان بخش این بخش است.
در فصل پنجم مؤلف به بررسی نقش قبیلههای عرب در حفظ امنیت یا نا امن کردن مرزهای امپراتوری روم شرقی میپردازد. یوستی نیانوس عسانیان را بر دیگر قبایل عرب ترجیح میداد. آنان متحدان روم شرقی بودند. حارث بن جبله و ابوکرب از فرمانروایان برجسته دودمان غسانی بودند. در سال 570 میلادی منذر بن حادث به جای پدرش بر مسند فرمانروایی غسان نشست و با اینکه سختیهای زیادی را پشت سر گذارد ولی قسطنطنیه به وی اعتماد نداشت. با وجود این دفاع در برابر حملات لخمیان شرکت در لشکرکشی رومیان علیه ایران و شرکت در حل مشکلات قبایل عرب از وظایف او بود.
در فصل ششم کتاب، مؤلف به بررسی نقش اعراب در دفاع از مرزهای امپراتوری روم شرقی میپردازد. غسانیان مرزهای این امپراتوری را حفظ میکردند و از آن «جیره جنسی، علیق و نقدینه دریافت میکردند.... و دولت روم شرقی به آنها مقام اعطا میکرد و اداره قبایل و اراضی اعراب تابع بیزانس را به آنها واگذار میکرد. جای تردید نیست که اعراب خدمات دیده بانی و دیده وری انجام میدادند و مصالح بیزانس تا اندازه قابل ملاحظهای به هوشیاری و جنگاوری اعراب بستگی داشت»
فصل هفتم که جزء آخرین بخشهای این کتاب هم هست، مربوط به بررسی نظام اجتماعی و ویژگیهای اقتصادی جامه عرب پیش از اسلام است. در این بخش مؤلف از رشد کشاورزی، دامپروری و نظام جامعه عرب در آستانه ظهور اسلام مینویسد. به نظر وی «در شبه جزیره عربستان، مناطق نیمه صحرایی سوریه و قسمتهایی از میان دو رودان(بین النهرین) قبایلی وجود داشتند که مراحل مختلف یکجا نشینی را میگذراندند... منافع بازرگانی عامل گرایش و جذب آنها به محدودههای شهری بود»
هر چند پیگولوسکایا در جای جای کتابش به مسأله نفوذ مسیحیت در میان تازیان اشاره کرده است. باز هم به دلیل اهمیت موضوع بخش هشتم اثرش را با عنوان "اعراب و مسحیت" نگاشته است. به نظر وی اعراب مجاور رومیان خواه ناخواه تحت تأثیر مسیحیت قرار میگرفتند: «اعراب در سدههای چهارم و پنجم میلادی آیین مسیح را پذیرا شده بودند کشیشان ارتدکس فلسطین و سوریه و گروههایی از قبایل کوچنده از پیروان سرسخت شمئون بودند» سریانیها که زبانشان به عربی نزدیک بود اعراب را به آیین نسطوری یا یعقوبی فرا میخواندند. حیره و منطقه لخمیها یعنی هم پیمانان ایران نیز بر اثر تبلیغات به عقاید نسطوری و یعقوبی گرایش داشتند. در حیره نیز نمایندگان فرقههای مختلف مسیحی از جمله یعقوبیان با هم منظاره میکردند».
این کتاب با همه ایراداتی که در ترجمه دارد، توانسته است به بسیاری از مسائل تاریخی اعراب و آنچه که مربوط و مرتبط با ایران باستان و تعاملش با دیگر همسایگان نامیده میشود، نگاه نوین و مستندی را داشته باشد. این منظر آنچنان ناب بوده است که حتی در منابع مهم و قابل توجه عربی هم نمونه نداشته و آنچنان که گفته آمد از زبان روسی به عربی برگردانده شده است.
پیگولوسکایا نینا ویکتورینا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده های چهارم – ششم میلادی. عنایت الله رضا. موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.