اقرار میکنم که مرادی کرمانی در این مجموعه، برای من نویسندهای است هم سنگ چخوف. او هم از هیچ، همه چیز میآفرید... گریهام نه به خاطر طنز تلخ این داستان که به خاطر لحن صمیمانه، روان و تأثیرگذار نویسنده در بیان بخشی از واقعیتهای اجتماعی است... چنان فضا و شخصیتپردازی جذابی دارند، که هرکس با خواندشان وسوسه میشود آنها را به فیلم تبدیل کند.
چیزی فراتر از گذشته | هفت
پلو خورش، تازهترین اثر هوشنگ مرادی کرمانی، در برگیرندهی بیست و یک داستان کوتاه این نویسنده و بیانگر نگاه و دیدگاه همیشگی او به زندگی است. او موضوعهایی ساده و ظاهرا بیاهمیت را که بسیاری از مردم، حتی برخی نویسندگان به راحتی از کنارشان میگذرند به داستانهایی شورانگیز تبدیل میکند. بیآنکه دچار توهم شده باشم، اقرار میکنم که مرادی کرمانی در این مجموعه، برای من نویسندهای است هم سنگ چخوف. او هم از هیچ، همه چیز میآفرید. برخی موضوعهای این مجموعه که اشتراکات درونمایهای طنزآلودی هم دارند، به راستی چنان سادهاند که به نظر بیاهمیت میآیند و از نظر لحن و ساختار چنان تکان دهندهاند که اشک خواننده را درمیآورند. قهرمان اصلی سه داستان از این مجموعه «دوربین» است. دوربین عکاسی، دوربین فیلمبرداری و دوربین شکاری. برای ورود به فضای این داستانها، خلاصهای از داستان اول، «دوربین عکاسی»، از این قرار است. پسر بچهای که همراه خانوادهاش به باغوحش رفته، محو بازیهای یک میمون کوچولو توی قفس میشود و دائم از این حیوان عکس میگیرد. در یک لحظه برای بالا کشیدن شلوارش که دائم پایین میآید، دوربین را کنار قفس میگذارد. میمون کوچولو به سرعت، دوربین را میقاپد و میرود پشت مادرش مخفی میشود. پسرک برای پس گرفتن دوربین از مأموران باغوحش کمک میگیرد و روز بعد، فیلم درون دوربین را به عکاسی میبرد و ظاهر میکند. یک مجموعه عکس کم نظیر از مردمی که به دیدن میمون در قفس آمدهاند. میمون کوچولو، عکسهای زیبایی از بازدیدکنندگان خود گرفته است که در مسابقهی عکاسی مقام اول را کسب میکنند. پسرک برندهی جایزه میشود. اما او میداند که جایزه حق میمون کوچولوست و دچار عذاب وجدان میشود.
خب از همین داستان اول، پیداست که با چه جنس داستانهایی روبهروییم. فضایی رمانتیک با موضوعهایی عاطفی و تأثیرگذار که خوانندهای مثل من رقیق القلب، حین خواندنشان، محال است بتواند احساسات خود را کنترل کند. هنگام خواندن آخرین داستان این مجموعه یعنی پلو خورش که نام کتاب هم از آن گرفته شده و طولانیترین داستان این مجموعه هم هست(حدود 62 صفحه)، چند بار اشک در چشمانم حلقه زد و وقتی کتاب را بستم، لحظاتی در دل گریستم، گریهام نه به خاطر طنز تلخ این داستان که به خاطر لحن صمیمانه، روان و تأثیرگذار نویسنده در بیان بخشی از واقعیتهای اجتماعی است. به موضوع این داستان اشاره نمیکنم فقط یادآوری میکنم که داستان دربارهی یک گروه از بچههای زلزله زده است. پس از رمان بیوگرافیک شما که غریبه نیستید که دو سال پیش منتشر شد و به رغم برخی خداحافظی مرادی کرمانی با دنیای بچهها بود، پلو خورش خود را مدیون آنها میداند و به همین دلیل برخی داستانهای این مجموعه از بافت و پرداخت لحنی متناسب با درک و دریافت بچهها (نوجوانان) دارد. داستانهایی از جمله «بهار»، «لالایی»، «گل»، «چهار راه»، «آواز همسایه» و «نی لبک» در این مجموعه بیشتر حال و هوای کودک و نوجوانی دارند و مثل دیگر آثار مشابه مرادی کرمانی، به رغم سادگی، سرشار از پیامهای دوستی، محبت و عشق به زندگی هستند.
در عین حال، پلو خورش حاوی دو اتفاق تازه در کارنامهی نویسندهاش نیز هست. نخست اینکه برای اولین بار مرادی از خود و خاطراتش جدا شده و داستانها به صورت مستقل از هویت شناخته شدهی او، یعنی انسانی که دوران کودکی و نوجوانی سختی را پشت سر گذاشته و مسیر دشواری را با موفقیت طی کرده، خلق شدهاند. در هیچ یک از داستانها، نشانی از«خود»نویسنده نمیبینم. هرچند چنانکه ذکر شده، نگاه مردمگرایانهی او، همچنان حضور پر رنگی دارد. حالا دیگر میشود با قاطعیت گفت که مرادی کرمانی بند نافش را با خاطرات کودکی و نوجوانی خود قطع کرده و میرود تا به عنوان نویسندهای که هم زبان جهانی دارد و هم نگاهی فرامرزی، جایگاه خود را در کنار نویسندگان بزرگ به دست آورد. به عنوان نمونه در داستان دو صفحهای «بهار»، او به موضوع و مضمونی پرداخته که حاکی از نگاهی شاعرانه به دوستی، محبت و عشق است. به عبارت دیگر، مرادی در برخی داستانهای این مجموعه توانسته است به یک جور بیمکانی یا بهتر بگویم نگاه فرامرزی دست یابد، که شاید ناشی از موفقیتهای بینالمللیاش باشد. میدانیم که او جزو معدود نویسندگان معاصر ایران است که اغلب آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند. طبیعی است که او در چنین جایگاهی اندکی هم بلند پروازی داشته باشد و از این پس داستانهایی خلق کند که مخاطبان خود را در چهار سوی این جهان پهناور اغنا کند.
اتفاق تازهی دیگری که در این مجموعه افتاده، گرایش مرادی کرمانی به مسائل نمادین و انتقادی است، که پیش از این در آثار او به این صراحت و روشنی شاهدش نبودهایم. داستان «کلاهها»، از جهانی تمثیلیترین و داستان «پلو خورش»، صریحترین لحن را دربارهی مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه دارند. (قابل توجه کسانی که این نویسنده را به محافظه کاری متهم میکنند) در مجموع، پلو خورش، علاوه بر جذابیتهای کم نظیری که در ساخت، پرداخت، لحن و نگرش اجتماعی دارد، برای نویسندگان و فیلمسازان جوان هم منبع خوبی است تا دریابند چگونه میتوان از سادهترین موضوعها داستان خلق کرد. مشروط به اینکه به ویژه سینماگران جوان، حق و حقوق مؤلف را رعایت کنند. چون با واکنش نویسنده روبهرو خواهند شد. چرا که نویسنده در صفحات آغازین کتاب یادآور شده که استفاده از تمام یا قسمتی از این کتاب (به صورت نوار، نمایش نامه، فیلم نامه، نقل و ترجمه) مشروط به اجازهی کتبی نویسنده است.
واقعیت این است که آثار مرادی کرمانی چنان فضا و شخصیتپردازی جذابی دارند، که هرکس با خواندشان وسوسه میشود آنها را به فیلم تبدیل کند. از میان داستانهای این مجموعه دست کم دهتایش ظرفیت تبدیل شدن به فیلمهای جذاب کودک و نوجوان را دارند. حتم دارم حتی برخی سینماگران نامآور ما هم با خواندن پلو خورش به سراغ نویسنده خواهند رفت. این چیزی است که خود او هم خوب میداند و به همین دلیل هنگام نوشتن، داستان را از نظر ایدههای تصویری به مرحلهی دکوپاژ نزدیک میکند.
توصیف جزئیات روابط آدمها، آن هم به شیوهای که امکان تصویر شدن داشته باشند، از ویژگیهای آثار مرادی کرمانی است که در این مجموعه به اوج رسیده است. توصیفهای او در واقع نوعی میزانسن بصری دکوپاژ شده است که نیاز به یافتن مابهازا ندارد. به قول دوستی، کافی است دوربین را بردارید و براساس همین داستانهای هنوز فیلم نامه نشده پلان بگیرید. ارتباط تنگاتنگ این نویسنده با فیلمسازانی که تاکنون براساس آثار او فیلم ساختهاند، عشق و علاقهی دیرینهی او به سینما و عواملی از این دست، باعث پیدایش چنین ویژگیای در آثار او شده است.
برخلاف دیگر کتابهای مرادی کرمانی که روی جلدشان فاقد جذابیتهای طنز آلود است، روی جلد پلو خورش در نگاه اول خواننده را متوجه حال و هوای داستانها خواهد کرد. در بالای جلد، نام نویسنده با حروف درشت آمده. در زیر نام او عنوان کتاب قرار گرفته و در پایین آن، عکس زیبایی از یک پیتزای وسوسهبرانگیز دیده میشود که به شدت اشتها را تحریک میکند. تضاد نام کتاب با تصویر پیتزا، در دم، لبخندی به لبان مخاطب مینشاند. احتمال میدهم که مضمون روی جلد، پیشنهاد خود او به طراح بوده باشد. هرچند پس از خواندن کتاب در جاهایی، لبخند جایش را به زهرخند میدهد و اشک در چشمان خواننده مینشاند. و نکتهی پایانی اینکه درحالیکه این یادداشت را میخوانید، چاپ سوم این کتاب، آن هم در مدتی کمتر از دو ماه به بازار آمده است.