ما هیچ چیز از خودمان نمی‌دانیم | الف


فابین کلر نوتومب در سال ۱۹۶۶ در شهر بروکسل پایتخت بلژیک متولد شد، اما در زندگی‌نامه‌اش، او خود را متولد ۱۹۶۷ کوبه‌ی ژاپن معرفی می‌کند؛ نویسنده‌ای که دوران کودکی خود را در ژاپن سپری کرده و این دوران تأثیر به سزایی بر روحیاتش داشته و در آثارش منعکس شده است. او از همان اولین رمانش، «بهداشت قاتل» به عنوان نویسنده‌ای منحصر به فرد شناخته شد و موفقیت‌هایی پی در پی به دست آورد.

خطابه‌ها» [The Stranger Next Door (Les Catilinaires)] املی نوتومب

شرایط انسانی، نویسندگی و زندگی، محور اصلی رمان‌های او محسوب می‌شود. وی تا کنون برنده‌ی چندین جایزه‌ی ادبی بوده و همچنین عضو هیئت داوران جایزه دسامبر است. رمان عطش نوتومب که لقب «انجیل به روایت نوتومب» را نیز به آن داده‌اند، یکی از سه نامزد نهایی جایزه گنکور در سال ۲۰۱۹ بود.

نوتومب علاقه‌ی خاصی به ارتباط مستقیم با خوانندگانش دارد. یکی از موضوعاتی که در تمام داستان‌های او تکرار می‌شود نوشیدنی، غذا و مهمانی است. داستان «خطابه‌ها» [The Stranger Next Door (Les Catilinaires)] نیز با حضور یک مهمان ناخوانده آغاز می‌شود. پیام داستان می‌تواند این باشد که وقتی گمان می‌کنیم در نهایت شناخت از خویش قرار داریم و در جست‌وجوی جهانی آرام از دیگران دور می‌شویم تا در آرامش خود تنها باشیم، با قرار گرفتن در موقعیتی جدید در می‌یابیم که هیچ چیز از خود نمی‌دانیم و هنگامی که ناچار به مقابله با سکوت می‌شویم و شروع به سخن می‌کنیم شاید با ناشناخته‌ی درون خود آشنا شویم، وگرنه هرگز با خود واقعی‌مان روبه‌رو نخواهیم شد: «چیزی از خود نمی‌دانیم. می‌پنداریم به آنچه هستیم عادت می‌کنیم اما درست بر عکس این است. هر چه زمان می‌گذرد کمتر می‌فهمیم این شخصی که به نامش حرف می‌زنیم و کار انجام می‌دهیم کیست.»

داستان به خانه‌هایی می‌پردازد که به ما دستور می‌دهند موقعی که بنا داریم از هدر رفتن زمان که ذات دنیاست، رها شویم، تقدیر را آنجا دنبال کنیم. موضوع نیاز به تنهایی در تکه زمینی روشن و دلپذیر، نیازی توأم با خشم و شبیه دل‌زدگی و یافتن خانه‌ای است که گمان می‌کنی همیشه خانه‌ات بوده است و تو سال‌ها به اشتباه در جایی دیگر ساکن بوده‌ای. اما این سکوت و آرامش مرموز پیش از آغاز طوفان است.

مهمان ناخوانده‌ای از راه می‎رسد و هر روز دو ساعت تمام در سکوت مقابل میزبانان خود می‌نشیند. در برابر سکوت چه باید کرد؟ چگونه می‌شود سکوت آزاردهنده را بدون مواجهه با انسانی تازه که از درون سر برمی‌آورد و برای نخستین بار آن کسی را که تا کنون در درون خود نمی‌شناخته‌اید مقابل شما قرار می‌دهد، شکست داد؟ این کتاب داستان رویارویی با شخص ناشناسی است که درون هر کدام از ما زندگی می‌کند و ممکن است هرگز با او ملاقات نکنیم مگر در مواجهه‌ای ناگهانی با سکوت و زندگی تأسف‌بار همسایه‌ای عجیب. آنجاست که راوی ناشناس شروع به خطابه، کشف و اقدام به نجات زندگی شخصی دیگر و در نهایت کشتن انسانی می‌کند تا دوباره آرامش را به زندگی‌اش بازگرداند.

نویسنده در این داستان نیز دریچه‌ای تازه به روح انسان می‌گشاید. «بدین طریق حقیقتی ناشناخته را کشف کردم: ملال‌آور بودن از جلب توجه کردن سرگرم‌کننده‌تر است.» و در عین حال توخالی بودن انسان‌ها را به نوعی دیگر تفسیر می‌کند. «خالی توانایی‌های وحشتناکی دارد. قوانین سختی بر خالی حاکم است.» و زیستن را در فعلیت‌های گوناگون به اوج می‌رساند. مهم نیست چه می‌کنی؛ لذت بعدش هر چه باشد باعث ارتقا خواهد شد.

«خطابه‌ها» را می‌توان خطابه یا مناظرة سکوت هم نامید؛ سکوت تحمیلی مردی بر زوجی بازنشسته در دهکده‌ای آرام در گوشه‌ای از فرانسه. سکوت که ماهیتی آرام‌بخش دارد در این کتاب ویران می‌کند. نوعی از خاموشی که یک جا بند نمی‌شود و از درون زندگی مردی سرچشمه می‌گیرد و وارد زندگی آرام زوجی می‌شود که برای گذراندن دوران بازنشستگی به بیرون شهر پناه برده‌اند تا اتفاقاً در سکوت باقی زندگی را سپری کنند. اما آنها به جست‌وجوی سکوتی خودخواسته هستند نه یک سکوت تحمیلی. سکوت تحمیلی آنها را از درون ویران می‌کند و انعطاف‎شان را در هم می‎شکند. مردی که ساعت‌ها آرام می‌نشیند و هیچ نمی‌گوید و هیچ کاری نمی‌کند چگونه موجودی می‌تواند باشد.

الزام به تک‌گویی، توان مخاطب سکون و سکوت را می‌گیرد و او را به مرز جنون می‎رساند. مردی که در تمام دوران زندگی و کار کم‌حرف بوده، حالا به ناچار سکوت خود را می‌شکند و این شکست او را وارد مرحله‌ای تازه از زندگی‌اش می‌کند؛ تا جایی که مجبور می‌شود پیام‌آور سکوت و عدم توجه به زندگی و زیبایی را از پا در بیاورد. این سکوت می‌تواند نماینده‌ی هر چیزی باشد. از جامعه‌ای بزرگ تا اجتماع‌های کوچک. از فلسفه تا علوم دیگر و هر چیزی که بشود تصورش را کرد. راوی کتاب در مقابل همین سکوت ترسناک است که لب به خطابه باز می‌کند و در خلال آنچه به زبان می‌آورد به تماشای موجود ناشناخته‌ی درون خویش می‌نشیند.

رمان «خطابه‌ها» یا (کاتیلینرها) اثر آملی نوتومب، با ترجمه علی داد زاویه و توسط نشر قطره منتشر شده است.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...