بذرِ امید و آزادی | سازندگی


مطالعه ادبیات به‌ویژه ادبیات داستانی، سیاسی‌ترین عملی است که می‌توان در جوامع غیردموکراتیک انجام داد؛ چراکه ادبیات به‌قول تزوتان تودورف یاری‌مان می‌کند تا زندگی کنیم. از این زاویه، وقتی به جست‌وجوی مفاهیم سیاسی‌اجتماعی در ادبیات جهان می‌رویم، به یک رمان مهم می‌رسیم که در انتهای قرن نوزدهم منتشر شد؛ رمانی که بر بستر «اعتراض و اعتصاب» جریان دارد؛ دو امر و عمل سیاسی که از مهم‌ترین امکان‌های شهروندان، جهت به‌رسمیت‌شناساندن حق خود و بازگشت کرامتِ انسانی است.

خلاصه ژرمینال معرفی

امیل زولا را می‌توان نخستین نویسنده‌ دنیای معاصر به‌شمار آورد که به شکلی جدی به یک امر سیاسی اما غیرانسانی اعتراض کرد. او در یادداشت «من متهم می‌کنم» (1898) خطاب به رییس‌جمهور فرانسه، دولت را به یهودی‌ستیزی و حبس غیرقانونی آلفرد دریفوس، یکی از افسران ستاد ارتش فرانسه که به جرم جاسوسی به مجازات حبس مادام‌العمر محکوم شده بود، متهم کرد. این یادداشت به تبعید او از فرانسه منجر شد، اما تاریخ نشان داد که حق با زولا بود: دریفوس بی‌گناه شناخته شد و زولا هم یک سال بعد به وطن بازگشت و طی دوسال بعد، دوبار نامزد جایزه نوبل ادبیات شد.

زولا پیش از این واقعه تاریخی که تعهد انسانی خود را در قبال یک امر انسانی نشان داد، در آثارش نیز نمود سیاسی‌اجتماعی این تعهد را تصویر کرده بود. یکی از مهم‌ترین آثار او رمان «ژرمینال» است که در سال 1885 یعنی سه سال پیش از نامه معروف «من متهم می‌کنم» منتشر شد؛ رمانی که پس از 137 سال، هنوز در بطن جوامع قرن بیست‌ویکم جاری و ساری است، به‌ویژه در کشورهای جهان سوم، خاورمیانه، و ایران که هنوز با اعتراضات و اعتصابات گسترده مواجه هستند.

این رمان را شاهکار زولا و یکی برجسته‌ترین آثار ادبیات فرانسه و جهان می‌دانند؛ حماسه برادری در فلاکت یا داستان سرنوشت بشر؛ به‌بیانی دیگر داستانِ انسان‌ها در زیرِ زمین؛ انسان‌هایی که تا پایان شب سفر می‌کنند، اما در پایان این راه شگفت‌انگیز در دلِ زمین، در ژرفنای خاک، که عمری رنج برده و رنج کشیده‌اند، عاقبت کمر راست می‌کنند و در انقلابی سراسر امید سربرمی‌افرازند؛ همان‌طور که در پایان رمان، بذر امید و آزادی را جوانه می‌زند:

«زیر پاهایش ضربه‌های عمیق و پیگیر کلنگ ادامه داشت. رفقا همه آنجا بودند و او صدای آنها را می‌شنید که قدم‌به‌قدم دنبالش می‌آمدند. مگر این زن ماهو نبود که زیر این کرت چغندر له می‌شد وخس‌خس نفسش همراه غرش پنکه به گوش می‌رسید؟ اندکی دورتر، سمت راست یا چپ، زیر کشتزارهای گندم و پرچین‌های سبز و نهال‌های درخت، رفقای دیگری را درنظر می‌آورد. اکنون خورشید بهاری در اوج شکوه میان آسمان‌ می‌درخشید و خاک بارگرفته و تخم‌پرور را گرم می‌کرد. زندگی از تهی‌گاه این خاک نان‌بخش بیرون می‌جوشید. جوانه‌ها به صورت نوبرگ‌های سبز می‌شکفت و فشار جوانه علف‌ها سراسر سطح دشت را می‌لرزاند. همه‌جا دانه به انگیزه احتیاج به گرمی و نور ورم ‌می‌کرد و دراز می‌شد و سراسر خاک دشت را تَرَک می‌داد. سرریز شیره نباتی پچ‌پچ‌کنان جاری می‌شد، صدای بوسه عظیمی که دانه‌ها را تکثیر می‌کرد. رفقا پیوسته کلنگ می‌زدند و صدای ضربات آنها به وضوح بیشتری به گوش می‌رسید. گفتی به سطح خاک نزدیک‌تر می‌شدند. در این بامداد جوانی و زیر اشعه خورشید صحرا از این زمزمه باردار بود. فشار مردان عظیم بود. سپاهی سیاه و تنشه انتقام، در لابه‌لای شیارهای زمین به کُندی در کار جوانه‌زدن بودند و برای قرن بعد رشد می‌کردند و به زودی خاک را می‌ترکاندند.»

نام رمان «ژرمینال» از هفتمین ماه در تقویم جمهوری (انقلاب) فرانسه می‌آید که نخستین ماه از فصل بهار بود؛ معنای لایتن آن به‌معنای جوانه‌زدن یا شکوفه‌دادن است که در رمان خود را به زیبایی نشان می‌دهد. موضوع کتاب به‌طور کلی درباره اعتراضات و اعتصابات کارگران است. «ژرمینال» بیانِ خشمِ ناشی از استثمار مردم توسط عده‌ای محدود است، اما هم‌چنین ظرفیتِ انسانی برای شفقت و امید را نشان می‌دهد. اتی‌ین لانتی‌یه کارگر بیکار راه‌آهن و قهرمان رمان، با بیم‌ها و امیدها، با ترس‌ها و شجاعت‌هایش، ما را با قصه خود و کارگران و معدنچیان مونسو، که قصه امروز همه ماست، از انتهای قرن نوزدهم به قرن بیستم و تا قرن جدید می‌آورد تا به بار دیگر به ما یادآوری کند که برای رسیدن به آزادی، باید ابتدا بذرِ امید را در دل‌ها کاشت: «مردی تنها، شبی تاریک و بی‌ستاره، به سیاهی قیر، در شاهراه مارشی‌ین، به مونسو پیش می‌رفت، که ده کیلومتر راه سنگفرش بود، همچون تیغی راست مزارع چغندر را بریده، پیش پای خود حتی خاک سیاه را نمی‌دید و پهنه عظیم افق را جز از نفس‌های باد مارس حس نمی‌کرد، که ضربه‌های گسترده‌ای بود، گفتی در فراخنای دریا، و از روفتن فرسنگ‌ها باتلاق و خاک عریان پرسوز. هیچ سیاهی درختی بر آسمان لکه‌ای نمی‌انداخت و سنگفرش به استقامت اسکله‌ای، طوماروار در میان رشحات کورکننده ظلمت واگشوده می‌شد....»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...