برگ برگ | شرق


کتاب «نیایش چرنوبیل» [Chernobyl skaia molitva یا Voices from Chernobyl] اثر سوتلانا آلکسیویچ حاصل مستندنویسی تاریخ شفاهی فاجعه چرنوبیل در نزدیکی مرز بلاروس است. نویسنده در این کتاب به دنبال روایت صداهای مردم عادی جامعه‌ای برآمده که فاجعه اتمی چرنوبیل، تمام زندگی و باورهای‌شان از خود و دنیای پیرامون‌شان را دگرگون کرده است.

خلاصه کتاب زمزمه های نیایش چرنوبیل» [Chernobyl skaia molitva یا Voices from Chernobyl] اثر سوتلانا آلکسیویچ

نویسنده با صدها نفر از ساکنان روستاها و شهرهای بلاروس گفت‌وگو کرد، با سربازانی که آمده بودند برای مدیریت حادثه، آتش‌نشان‌هایی که برای نجات حادثه‌دیدگان به میدان اعزام شده بودند، محققان، اندیشمندان، فلاسفه و متخصصانی که برای بررسی و کشف حادثه به منطقه آمده بودند.

سوتلانا آلکسویچ (Svetlana Alexievich) نویسنده و روزنامه‌نگار بلاروسی متولد 1948 است. «نیایش چرنوبیل» یکی از مهم‌ترین آثار او است؛ نویسنده‌ای که برنده جایزه نوبل ادبی در سال 2015 شده است. از این نویسنده کتاب‌های «جنگ چهره زنانه ندارد»، «پسرانی از جنس روی»، «زمان دست دوم: تاریخ شفاهی» و «آخرین شاهدان» به فارسی ترجمه شده است که بر‌اساس این کتاب فیلمی هم ساخته شد.

انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل در 26 آرویل 1986 رخ داد. واقعه هولناکی که زندگی تک‌تک جنبندگان (انسان و تمام موجودات زنده) ساکن بلاروس را تباه کرد. روح انسانی را سوزاند و فروپاشی انسان را در نتیجه بی‌کفایتی حکومت کمونیستی شوروی به تصویر درآورد. این کتاب برخلاف بسیاری از آثار مربوط به چرنوبیل، درباره دنیای انسان چرنوبیلی است.

سوتلانا آلکسویچ می‌گوید هدفش از این کتاب شرح زندگی مردم عادی است که در تاریخ چرنوبیل از قلم افتاده‌اند. کتاب‌ها و مقالات بسیاری درباره این فاجعه جهانی منتشر شد؛ اما کمتر کسی به لایه‌های عمیق زخمی که بر پیکر ساکنان چرنوبیل تا مدت‌های مدید تاریخ باقی ماند، پرداخته بود.

روایت نویسنده طوری است که با مطالعه این اثر می‌توان تفاوت زندگی انسان‌ قبل و بعد از چرنوبیل را تصویرسازی کرد. «انسان قبل چرنوبیل» و «انسان چرنوبیلی»، این اصطلاحی است که خود نگارنده در متن داستان و روایت‌های افراد آن را برای خواننده ملموس نشان می‌دهد.

مردم عادی که پس از این فاجعه تا مدت‌ها درباره تباهی زندگی‌ تک‌تک‌شان و آسیب‌هایی که بر روح و روان‌شان پس از این حادثه وارد شد، سخنی نمی‌توانستند بگویند؛ چراکه تمام اطلاعات از فردی‌ترین پرونده پزشکی تا کشتار دسته‌جمعی و فلاکت میلیون‌ها انسان و جاندار باید محرمانه می‌بود و سخن‌گفتن درباره این فاجعه جرم محسوب می‌شد. نویسنده روایت‌هایی را نشان می‌دهد که چطور حکومت تصمیم بر محرمانه نگه‌داشتن فاجعه داشته است.

نیایش چیرنوبیل، روایت انسان‌هایی است که تا دیروز بی‌اعتنا به نیروگاه اتمی کنار محل سکونت‌شان در حال گذران زندگی روزمره‌شان بودند، عاشق می‌شدند، فرزند به دنیا می‌آوردند، در خاک حاصلخیز محصولات کشاورزی‌شان را می‌کاشتند و هیچ ترسی از تمام موجودات پیرامون‌شان نداشتند؛ اما با یک حادثه تمام زندگی‌شان زیر سؤال رفت. تمام اموری که تا قبل انفجار برای‌شان امور بدیهی روزمره بود.

نویسنده با افراد بسیاری مصاحبه کرد. نیروی امدادگر، آتش‌نشان، سرباز یا پاک‌سازی‌کننده‌ای که همگی برای نجات کشورشان ایثار دگرخواهانه داشته‌اند، چیزی شبیه به «خودکشی». قهرمانانی که حتی مرگ اجازه تقدیرشدن شایسته را به آنها نداده بود. نویسنده ضمن روایت آنچه این قهرمانان ملی برای وطن‌شان انجام داده بودند، سؤالی را مطرح می‌کند که آیا آنها و عزیزان‌شان واقعا قهرمان بودند یا قربانیان ایده‌ها و تربیت شوروی. افرادی که اجازه نداشتند هیچ اطلاعاتی از آنچه در میدان حادثه در حال رخ‌دادن بود، به اطلاع عموم برسانند. قرنطینه تمام شهرها و روستاها و پنهان نگه‌داشتن ابعاد حادثه حتی برای ساکنانی که متأثر از حادثه بودند، مسائلی است که آلکسویچ در این کتاب به آن پرداخته است.

نویسنده در این کتاب سعی کرد با روایت‌های مختلف نشان دهد یکی از بزرگ‌ترین فجایع تکنولوژیک قرن بیستم چطور به نابودی طبیعت و از‌بین‌بردن همه جانداران از درختان، خاک، آب و هر موجود زنده که در این سرزمین در حال زیست بودند، انجامید. چطور جان میلیون‌ها انسان در طول نسل‌های بعد به واسطه این فاجعه به مخاطره افتاد. افرادی که تا مدت‌ها احساس می‌کردند ابزار آزمایش محققان شده‌‌اند و محل زندگی‌شان نمایشگاهی برای بازدید کسانی است که می‌خواستند از چرنوبیل بیشتر بدانند.

بی‌شک سوتلانا آلکسویچ توانسته با کنار هم قراردادن مجموعه روایت‌های مستند، مخاطراتی را که به واسطه تصمیمات کلان حکومت‌ها بر زندگی همه موجودات اعم از انسان و هر جاندار زنده‌ای سایه می‌اندازد، به تصویر درآورد. اینکه چطور رؤیاها و باورهای افراد دستخوش دنیای سیاست می‌شود. افراد بی‌گناهی که که از یک نقطه از زندگی دچار بی‌پناهی قرن می‌شوند. یکی از همان هزاران انسان درگیر فاجعه می‌گوید: «ما خودمان را چرنوبیلی می‌نامیم. ما چرنوبیلی هستیم. انگار مردمی دیگریم؛ ملتی نو».

کتاب در حوزه ادبیات داستانی قرار دارد و با تکیه بر مستندنگاری نوشته شده است. روایت‌ها بسیار روان است و خواندن آن را به همه علاقه‌مندان مجموعه ادبیات داستانی و تاریخ وقایع سیاسی و اجتماعی کشورها به‌ویژه کشورهای کمونیستی پیشنهاد می‌کنیم.

کتاب «نیایش چرنوبیل: رویدادنامه‌ی آینده» اثر سوتلانا آلکساندرونا آلکسویچ و ترجمه الهام کامرانی در نشر چشمه در 342 صفحه منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...