زندگی شهید سرلشکر «بهبودی» از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران در کتاب «عصر عاشقی» منتشر شد.

به گزارش مهر «عصر عاشقی» عنوان کتابی است که به قلم پوریا ریوندی، بر اساس زندگی شهید سرلشکر بدایار بهبودی، فرمانده گردان ۱۱۹ پیاده مکانیزه لشکر ۸۱ زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است. او ۲۵ آبان ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی میمک به شهادت رسید.

این کتاب با روایتی از دل‌نگرانی‌ها و اضطراب همسر بدایار بهبودی به واسطه خوابی که دیده بود، آغاز می‌شود: «..."شب جمعه خواب دیدم بدایار داماد شده و کت‌و شلوار شیکی تنش کرده" این را که گفت، به اطلس نگاه کرد که لبخند می‌زد. خب؟ حتما دعواتان هم شده؟ - نه به آنجا نکشید. نمی‌دانی من از لجم چه دستی می‌زدم که مثلا عین خیالم نیست!... (صفحه ۱۷)»

در ادامه ماجرا از دوران کودکی، تحصیل و مهاجرت به تهران و ورود به دانشکده افسری پی گرفته می‌شود: «سال ۱۳۴۹ یکی از بهترین سال‌های زندگی بدایار بود؛ او به آرزویش رسیده بود. حالا با غرور در دانشکده افسری، دنیای را تجربه می‌کرد که با تمام اندوخته‌هایش فرق داشت...(صفحه ۲۷»

روایت‌ها از میانه کتاب به بعد، ماجرای خواستگاری، ازدواج، تولد فرزندان، بحبوحه انقلاب را بیان می‌کنند و تقریبا از نیمه دوم کتاب روایت سال‌های جنگ تحمیلی و در خلال آن برخی فعالیت‌های اجتماعی شهید آغاز می‌شود: «بدایار همان موقع پوشه‌ای را روی زمین گذاشت و نخودهایی را که توی کاسه بود، دانه دانه روی آن چید. موقعیت عملیات، نحوه چیدمان گروهان، تعداد آرپی جی‌زن‌ها، طرز استقرار تیربارچی‌ها و محل استقرار فرمانده، معاون و ... را توضیح داد. حرف‌هایش که تمام شد، به پوشه و نخودهای رویش اشاره کرد و گفت: «این‌ها را جمع کن و پیش خودت نگه دار. الان باید برای شناسایی منطقه برویم...»

کتاب «عصر عاشقی» را انتشارات سوره سبز با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، قطع رقعی، ۱۳۶ صفحه، مصور و به بهای ۱۳‌هزار و ۸۰۰ تومان روانه بازار نشر کرده است.

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...