همه‌ی آن‌چه که می‌دانیم و نمی‌دانیم | مرور


بومی که بر ذهن خویش از پدیده‌ها و رویدادها نقش می‌زنیم، تنها از منظر نگاه و دالانِ اندیشه‌ی ما جان گرفته است از این رو نباید جای خالی پَس و پُشتی که آن را در نیافته‌ایم، نادیده بگیریم و یادمان باشد که ماجرا فقط آن نبوده است که ما می‌پنداریم.

زیدی اسمیت [Zadie Smith] خلاصه کتاب ماجرا فقط این نبود [Feel free: essays]

و اما همراهی با زیدی اسمیت [Zadie Smith] در کتابی که عنوان «ماجرا فقط این نبود» [Feel free: essays] را بر پیشانی دارد، گویای همین واقعیت است. این اثر شاملِ ۶ جستار درباره‌ی زندگی کنار ادبیات و هنر است. مجموعه‌ای که می‌توان بارها خواند و هر بار از منظری نو به داده‌های نهفته در آن نگریست.

جستارهای این کتاب از میان دو مجموعه جستار «زیدی اسمیت» نویسنده‌ی برجسته‌ی بریتانیایی دستچین و با ترجمه‌ی روان«معین فرخی» و «احسان لطفی» به همت نشر اطراف به بازار کتاب ایران راه یافته است.

جستار چیست؟
«جستار ژانر بازیگوشی است». پیش گفتار«ماجرا فقط این نبود» با این جمله آغاز و در ادامه یادآور می‌شود که «جستار متنی نسبتا کوتاه است، خلاف مقاله‌ی رسمی لحنی قورت داده و خشک ندارد و نمی‌خواهد به جهانیان یک گزاره قطعی را ثابت کند».

اصلا شاید همین که جستارنویس صمیمانه به شرح دانسته‌ها، تجارب و دیده و شنیده‌هایش درباره‌ی موضوعی خاص می‌پردازد و تلاش نمی‌کند تا بر درستی نظراتش تاکید داشته باشد، خود سبب شده تا مخاطبان مواجهه‌ای دلپذیر با این گونه نوشتار داشته باشند و نسبت به آن اقبال نشان دهند. البته باید گفت که این اقبال در جستارروایی که به داستان کوتاه شباهت دارد، قوت می‌یابد و دلپذیرتر نیز به نظر می‌رسد.

گفتنی است، دربخش دیگری از پیشگفتار کتاب که با امضای رویا آذرپور دبیر ترجمه‌ی اطراف انتشار یافته از زیدی اسمیت و کارنامه‌ی درخشان هنری این بانوی نویسنده و ویژگی‌های جستارنویسی او یاد شده است. مترجمان کتاب نیز در مقدمه‌ای که نگاشته اند به ارائه‌ی تصویری روشن از او و حرکتش در مسیر نوشتن پرداخته‌اند. آنها از بیست و پنج سالگی‌اش می‌گویند که با انتشار «دندان‌های سفید» به جمع مهم ترین چهره‌های ادبی جهان پیوست و در ادامه از عملکردش در عرصه‌ی جستارنویسی نوشته‌اند. مقدمه ای که در واقع خود فصلی خواندنی برای اهالی جهان خواندن و نوشتن بشمار می‌آید.

آیا خوشی لذت بخش است؟
«خوشی» عنوان نخستین جستاری است که در این کتاب می‌خوانیم واز پنجره‌ای نو به دنیای لذت‌های اطرافمان می‌نگریم.

«شاید بی فایده نباشد که بین لذت و خوشی تمایز قائل شویم. اما لابد هر کسی، دائما، خودش این کار را خیلی راحت انجام می‌دهد، و فقط منم که این وسط گیج می‌زنم ». اسمیت با این جملات جستارش را آغاز کرده و ما را به اندیشیدن درباره‌ی عرصه‌ی لذت‌ها و خوشی‌ها فرا می‌خواند.

او می‌گوید که هر روز حداقل کمی از لذت را تجربه می‌کند چرا که به چیزهای کوچک قانع است و بعد صمیمانه به شرح تجاربش می‌پردازد و در این شرح تفاوت دو موضوع خوشی و لذت و پی‌آمدِ پایان یافتن هر کدام را از دیدگاه خود تبیین می‌کند.

آن احساس چموش
زیدی اسمیت در دومین متن کتاب که نسخه‌ی یکی از از سخنرانی‌هایش برای دانشجویان رشته‌ی نویسندگی است، به برخی جنبه‌های نوشتن بر اساس تجاربش پرداخته است. او از دو جنس رمان‌نویس تحت عنوان کلان‌برنامه‌ریزها و خُردمدیرها نام می‌برد و تعریف می‌کند که چگونه کلان برنامه‌ریزها مدام یادداشت بر می‌دارند، مواد خام داستان‌شان را مرتب می‌کنند، طرح و ساختار می‌سازند و بر نوشته هاشان جراحی‌های بنیادی انجام می‌دهند و در عوض خردمدیرها که خودش نیز یکی از آنهاست، نقشه‌ راه کلی ندارند و کلمه به کلمه و جمله به جمله رمان‌شان را می‌نویسند و با جهانِ همین لحظه‌ی داستانشان پیش می‌روند. او همچنین از تفکری جادویی حرف می‌زند که از در نقطه‌ای از نگارش رمان، از راه می‌رسد تا دشواری‌های موجود در مسیر نوشتن را محو کند. زیدی اسمیت در ادامه از تجاربش در مراحل مختلف نگارش رمان حتی احساساتش پس از انتشار اثر سخن می‌گوید.

نویسنده صاحبِ خانه‌ی رمان است یا خواننده؟
جستار بعدی در این کتاب به بازخوانی بارت و نابوکوف اختصاص یافته است. رولان بارت روزگاری گفته است: «تولد خواننده باید به بهای مرگ مولف باشد». و اما ولادیمیر ناباکوف معتقد است:«کنجکاوانه که نگاه کنی، آدم نمی‌تواند کتاب‌ها را بخواند؛ آدم فقط می‌تواند بازخوانی‌شان کند.» حال در این جستار خانم اسمیت موشکافانه به تفسیر این دو نظر می‌پردازد و نگاه و اندیشه‌ای منصفانه در ارتباط و نسبت بین نویسنده، متن و خواننده رقم می‌زند.

همراه با زیدی اسمیت در اسکار
اسمیت راهی اسکار می‌شود تا برای مجله‌ای گزارش بنویسد و البته آنچه که او می‌بیند و می‌شنود و درمی‌یابد، بی‌تردید بسیار خواندنی است. «ده یادداشت درباره‌ی آخر هفته‌ی اسکار» عنوان این جستار است. اسمیت با همه‌ی باریک‌اندیشی‌اش به گوشه‌وکنار این مراسم پر زرق و برق نگاه می‌کند و برایمان می‌نویسد و سرانجام جستارش را با این جملات پایان می‌بخشد: «اما فانتزی‌های شهرت با قلم این و آن باطل نمی‌شوند؛ تلاش جمعی می‌خواهد. همه باید با هم از این خواب بیدار شویم. لحظه‌ی ملوسی خواهد بود».

حمامی به رنگ جاماییکا
خانه‌ها چهار دیواری امنِ زندگیِ ما هستند و ردِّ عمیقی از خواست‌ها، آرزوها، یادگاری‌ها، حسرت‌ها، شادی‌ها و بغض‌های ما را در بر گرفته‌اند. «حمام »عنوان پنجمین جستار این کتاب است و نویسنده در آن ما را به تماشای خانه‌ی کودکی‌هایش می‌برد. او از حمامی می‌گوید که مادر جاماییکایی‌اش به یاد وطن پر از گیاه کرده بود. اما این همه‌ی داستان نیست چرا که اسمیت از خانه و خاطراتش به لایه‌های عمیق‌تری چون مرزبندی‌های طبقاتی و زندگی در طبقه‌ی متوسط رو به پایین انگلیس، نقب می‌زند و با توجه به زندگیِ امروزش به کنکاش دیروز و مقایسه‌ی ارتباط میان والدین و فرزندان در دو نسل، روی می‌آورد.

خنده‌ی مَردِ مُرده
«مرد مرده می‌خندد» نام آخرین جستاری است که در «ماجرا فقط این نبود» گنجانده شده است. متنی که از کمدی حرف می‌زند و به مرگ می‌رسد و به کمدی باز می‌گردد. راستی ما چقدر به آن‌ها فکر کرده‌ایم، آنها که روی صحنه می‌روند تا دیگران را بخنداند اما این اضطراب دهشتناک رهاشان نمی‌کند؛ اگر مردم نخندند؟

بی تردید اندیشیدن به دنیای دیگران، منظری نو در جهان ما پدید می آورد و خواندن از اصلی‌ترین مسیرهایی است که مرزهای جهان ما را می‌گستراند و به دنیای دیگران نزدیک می‌سازد.«ماجرا فقط این نبود» سال ۱۳۹۸ از سوی نشر اطراف به جمع خواندنی‌ها افزوده شده است تا خوانده شود و البته که هر یک از مخاطبانش درک و دریافت خود را از این خوانش خواهند داشت و روشن است که ماجرا فقط آن نیست که ما دریافته‌ایم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...