یوسا مجموعه‌ای از مکاتباتش با نویسندگان جوان را منتشر کرده که این کتاب با عنوان «نامه به یک نویسنده جوان» [Letters to a Young Novelist (Cartas a un joven novelista)] تاکنون سه بار به فارسی ترجمه شده است. یک نامه از این کتاب با ترجمه رامین مولایی را می‌خوانید:

«نامه به یک نویسنده جوان» [Letters to a Young Novelist (Cartas a un joven novelista)]  ماریو بارگاس یوسا

دوست عزیز: نامه‌تان هیجان زده‌ام کرد، چراکه در آن، خودم را در سنین ۱۵-۱۴ سالگی دیدم، در آن روزهای تاریک و غمزده «لیما» ی دوران دیکتاتوری ژنرال «اودریا» که با درونی مشتعل از رویای اینکه روزی نویسنده شوم، نمی‌دانستم چه مراحلی را باید طی کنم و از کجا و چگونه قریحه و استعدادی را که چون نیرویی بالقوه و سرکش در خود احساس می‌کردم، به فعلیت درآورم، نیروی نوشتن داستان‌هایی که خوانندگان‌شان را، همچون خودم هنگام خواندن داستان‌های نویسندگانی چون: فاکنر، همینگوی، مالرو، دوس پاسوس، کامو و سارتر که در آن دوران ایشان را در معبد شخصی‌ام می‌نشاندم، مات و مبهوت کنند.

خیلی وقت‌ها به سرم می‌زد تا به یکی از آنها (در آن زمان همه زنده بودند) نامه‌ای بنویسم و درباره اینکه چگونه می‌توان نویسنده شد، راهنمایی بخواهم. اما هرگز جرأت نکردم! از سر خجالت یا شاید هم به‌خاطر همان خود کم‌بینی مفرطی که گریبانگیر بسیاری از استعدادهای جوان در کشورهایی است که ادبیات برای اکثریت مردم‌شان کم قدر است و تنها در حاشیه زندگی اجتماعی جریان دارد آن هم درست مانند فعالیتی زیرزمینی!

البته شما حالت درماندگی مرا تجربه نکرده‌اید چراکه برای من نامه نوشته‌اید و این شروع خوبی برای پیمودن راه پر ماجرایی است که مایل به درک و تجربه‌اش هستید و هر چند در نامه‌تان ابراز نکرده‌اید، ولی اطمینان دارم توفیق و شگفتی‌های زیادی از آن انتظار دارید. اما به شما یادآوری کنم که نه خیلی به موفقیت‌تان مطمئن باشید و نه دست‌نیافتنی و خواب و خیال‌اش بپندارید. اگر پشتکار داشته باشید، بنویسید و منتشر کنید، هیچ دلیلی وجود ندارد که به موفقیت دست نیابید و خیلی زود از جایزه‌ها، اقبال عمومی، فروش بالای کتاب و اعتبار اجتماعی نویسنده‌ای شهیر بهره‌مند نشوید، البته این قاعده‌ای قطعی نیست و ‌ای بسا کسانی که بیش از دیگران در پی رسیدن به این موفقیت‌ها هستند، کمتر آنها را بیابند و همین کامیابی‌ها نویسندگانی را که اهمیت چندانی برای این ظواهر قائل نیستند احاطه کرده، برایشان دردسرساز و ملال‌آور باشند. در واقع گروه اول این حرفه ادبی را با شهوت شهرت و کامیابی مالی اشتباه می‌گیرند و همین اشتباه نویسندگان خوبی (شمار زیادی) را از پرداختن و خدمت به ادبیات ناب بازداشته است. پس این دو، مقوله‌ای بسیار متفاوت‌اند.

دنیای‌اقتصاد

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...
باشگاه به رهبری جدید نیاز داشت... این پروژه 15 سال طول کشید و نزدیک به 200 شرکت را پایش کرد... این کتاب می‌خواهد به شما کمک کند فرهنگ برنده خود را خلق کنید... موفقیت مطلقاً ربطی به خوش‌شانسی ندارد، بلکه بیشتر به فرهنگ خوب مرتبط است... معاون عملیاتی ارشد نیروی کار گوگل نوشته: فرهنگ زیربنای تمام کارهایی است که ما در گوگل انجام می‌دهیم ...
طنز مردمی، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار می‌رود، کنایه‌های پچ‌پچه‌وار در صف نانوایی، تمسخر لقب‌ها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمی‌آید. این طنز، از جنس خنده‌ و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تاب‌آوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفت‌وگویی است در سایه‌ ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمی‌کند اما آن را به سخره می‌گیرد. ...
هیتلر ۲۶ساله، در جبهه شمال فرانسه، در یک وقفه کوتاه میان نبرد، به نزدیک‌ترین شهر می‌رود تا کتابی بخرد. او در آن زمان، اوقات فراغتش را چگونه می‌گذراند؟ با خواندن کتابی محبوب از ماکس آزبرن درباره تاریخ معماری برلین... اولین وسیله خانگی‌اش یک قفسه چوبی کتاب بود -که خیلی زود پر شد از رمان‌های جنایی ارزان، تاریخ‌های نظامی، خاطرات، آثار مونتسکیو، روسو و کانت، فیلسوفان یهودستیز، ملی‌گرایان و نظریه‌پردازان توطئه ...
در طبقه متوسط، زندگی عاطفی افراد تحت تأثیر منطق بازار و بده‌بستان شکل می‌گیرد، و سرمایه‌گذاری عاطفی به یکی از ابزارهای هدایت فرد در مسیر موفقیت و خودسازی تبدیل می‌شود... تکنیک‌های روانشناسی، برخلاف ادعای آزادی‌بخشی، در بسیاری از موارد، افراد را در قالب‌های رفتاری، احساسی و شناختی خاصی جای می‌دهند که با منطق بازار، رقابت، و نظم سازمانی سرمایه‌دارانه سازگار است ...