هیولایی به نام «حقیقت» | اعتماد


این معجزه ادبیات است؛ اینکه بتوانی از وحشتناک‌ترین پرونده جنایی، داستانی مستند بنویسی که سال‌ها تجدید چاپ و ترجمه شود. این اثر که «ناداستان» نام نهاده شده، به‌زعم من یک «داستان مستند» است. داستانی که صدای نویسنده را جای‌جای آن می‌توان شنید، شخصیت اولش واقعی است، اتفاقاتش واقعی است، دیالوگ دارد، فضاسازی دارد، وضعیت دارد، زبان و زمان و مکان دارد، داستانی سیال که در زمان سفر می‌کند، تک‌گویی درونی دارد و حتی می‌توان گفت پیرنگ دارد: غلبه بر هیولا و اینجا هیولا، مردی نیست که همسر و دو فرزند و مادر و پدرش را کشته، اینجا هیولا «حقیقت» است.

خصم» [کتاب L'adversaire (The Adversary: A True Story of Monstrous Deception) ابلیس درون  امانوئل کارر [emmanuel carrère]

«خصم» [کتاب L'adversaire (The Adversary: A True Story of Monstrous Deception) نخستین بار در ایران توسط آذی‍ن‌ ح‍س‍ی‍ن‌زاده‌ با عنوان «ابلیس درون» ترجمه شده است] داستانی واقعی است از زندگی شخصی که عامل یکی از هولناک‌ترین جنایات تاریخ فرانسه است، شخصی که امانوئل کارر [emmanuel carrère] به کمک ادبیات داستانی چنان روحی در او دمیده و از چنان منظری به نمایشش گذاشته که خواننده بی‌‌آنکه بداند یا بخواهد، با اضطرابی آمیخته به ناباوری، با وحشتی آغشته به ناامیدی کنارش می‌نشیند، اما نمی‌تواند خشم را درونش پیدا کند. کنارش می‌نشیند و چه‌بسا گاهی احساس کند در مقاطعی از زندگی چقدر شبیه او بوده.

با این توضیح کوتاه می‌خواهم نگاهی به «خصم» نه به عنوان «ناداستان» که به عنوان «داستان مستند» بیندازم؛ داستان «ژان‌کلود رمان» ِ فرانسوی که هجده سال تمام به نزدیک‌ترین تا دورترین آدم‌های جهانش دروغ گفت و از وحشت برملا شدن این دروغ، از سنگینی بار ِ پوچی که بر شانه داشت، از نگرانی فروریختن تصورات عزیزانش، آنها را به قتل رساند: همسر، دختر، پسر، پدر و مادرش. مردی که قرار نبود زنده بماند، مردی که همه را کشت و بعد کنار جنازه خانواده‌اش در آتش خوابید اما بیدار شد؛ با جسمی سوخته و روانی فروریخته.

خلاصه کارنامه کارر
امانوئل کارر حالا شصت و پنج سال دارد. او در جوانی برای خدمت سربازی دو سال در سورابایا اندونزی، زبان فرانسه تدریس کرد. بعد به عنوان منتقد فیلم در مجلات فرانسوی، نوشت. او اولین رمانش را سال 1983 با الهام از تجربیاتش از زندگی در اندونزی نوشت: «زندگی با جاگوار». دومین رمان او سال 1984 منتشر شد و هر دوی این رمان‌ها برنده جایزه ادبی شدند. این موفقیت برای نویسنده تازه‌کاری که بیست و شش سال داشت، درخشان بود. رمان «سبیل» که سومین اثر کارر بود و سال 1986 نوشته شد به زبان‌های مختلفی ترجمه و منتشر شد. جان آپدایک در نیویورکر به این رمان چنین لقب داد: «حیرت‌انگیز». در ایران نیز رمان «سبیل» اولین‌بار سال 1397 روانه بازار نشر شد و توجه بسیاری از منتقدان، نویسندگان و دوستداران رمان را برانگیخت. کارر برای فیلمی که از رمانش اقتباس شده بود سال 2005 در جشنواره کن، جایزه برد.

سال 1993 هنگامی که رمان «اردوی زمستانی» که فضایی ترسناک و پرتعلیق دارد را می‌نوشت تحت‌تاثیر جنایت هولناک دکتر قلابی، ژان کلود رمان بود اما هنوز نتوانسته بود با او ارتباط برقرار کند تا با مصاحبه‌های طولانی‌اش کتاب «خصم» را بنویسد. اردوی زمستانی روایت زندگی «نیکلا» شخصیت اصلی این داستان، یک بچه ترسو و تاحدی منزوی است که هیچ دوست واقعی ندارد. ژان کلود رمان بعد از خواندن این رمان بود که به کارر نامه نوشت و موافقت خود را برای نوشتن کتابی درباره جنایتش اعلام کرد. رمان «اردوی زمستانی» در ایران توسط انتشارات مروارید منتشر شده است.

«خصم» سال 2000 منتشر شد. این کتاب، کارر را در سراسر دنیا به شهرت رساند، به 23 زبان ترجمه و منتشر شد و فیلمی با اقتباس از آن ساخته شد، هم اسم کتاب: «خصم». می‌توان گفت رمان «اردوی زمستانی» حقیقتی آمیخته با تخیل درباره زندگی ژان کلود رمان و «خصم» حقیقت عریان ژان کلود رمان است.

پس از «خصم» نیز کارر آثار درخشانی در کارنامه خود نوشته است. از جمله آثار بیشتر دیده شده‌اش می‌توان به ناداستانی اشاره کرد که پس از بازگشت از سفر سریلانکا نوشت، سفری که در آن با سونامی اقیانوس هند مواجه شده بود «زندگی، غیر از زندگی من» (2009). سال 2011 رمان زندگی‌نامه ادوارد لیمونوف را نوشت و برای نوشتن آن سه هفته در مسکو با این سیاستمدار روس زندگی کرد. کتاب «یوگا» را سال 2020 منتشر کرد و در مورد تجربه پشت سر گذاشتن افسردگی و چهارماهی است که در بیمارستانی در پاریس بستری شد تا بیماری دوقطبی‌اش درمان شود. یکی از مهم‌ترین آثارش، درباره محاکمه حملات تروریستی سال 2015 پاریس است. این کتاب (V13 )V برگرفته از Vendredi به معنای جمعه و 13 نشانه روزی که حملات تروریستی پاریس رخ داد: جمعه سیزدهم نام گرفت و در بسیاری از کشورها ترجمه و منتشر شد.

روی میز کار کارر چیست؟
کارر در نوشتن خودش را متعهد به کاوش در قلمروهای ادبی جدید می‌داند. او روی یک بند می‌ایستد و می‌نویسد؛ ‌بندی که یک‌سویش تخیل است و یک رویش حقیقت و در این نوشتن، تکنیک‌های مختلفی را با یکدیگر درهم می‌آمیزد. او در تمام آثارش با همدلی و کنجکاوی و به‌کارگیری شیوه درخشانی از روایت به دنبال حقیقت است. او می‌گوید: «شاید جالب‌ترین چیز در زندگی تلاش برای دانستن این باشد که فردی غیر از خودت بودن چه احساسی دارد؟» همین سوال یکی از دلایل نوشتن کتاب «خصم» بود.

او دو سال پیش جایزه «پرنس استوریاس» که معتبرترین جایزه ادبی در کشورهای اسپانیایی‌زبان است را برای خلق آثار فوق‌العاده شخصی که گشاینده فضایی جدید در کمرنگ‌ کردن مرزهای بین واقعیت و داستان است، دریافت کرد. از جمله دیگر جوایزی که کارر در طول عمر فعالیت ادبی و هنری خود دریافت کرده می‌توان به جایزه فمینا و رنودو، پریمیو همینگوی و جایزه کتابخانه ملی فرانسه اشاره کرد.

کارر را شاید بتوان نویسنده‌ای عاصی دانست. نویسنده‌ای که میان توهم، دروغ، تنهایی و فاجعه دست و پا می‌زند. او دوست ندارد در بند تکنیک‌ها و ساختارها باشد شاید به همین دلیل باشد که نمی‌توان «خصم» را در دسته ادبی خاصی گنجاند، نمی‌توان گفت داستان است یا ناداستان، نمی‌توان گفت زندگی‌نامه است یا گزارش... فقط می‌توان گفت حقیقت است. خودش می‌گوید: «من این نوع نویسنده را دوست دارم؛ مردی که ذهنش آزاد است و در قفس ژانری نیست، عاری از سانسور.»

آثار کارر که همگی دستمایه‌ای از حادثه، فاجعه یا انسان دارد نشان می‌دهد او در حال تبدیل کردن جهانش به ادبیات است. او نویسنده‌ای است که هر آنچه اطرافش رخ می‌دهد را وارد دنیای ادبیات می‌کند. او تاریخ، گزارش، فلسفه و الهیات را درهم می‌آمیزد تا طلسم روایی قاعده‌مند را بشکند.

کارر و شمایل ِ رمان ِ قاتل
زبان روایت ِ خصم، یکی از ویژگی‌های این کتاب است. کارر خود را به عنوان یک شخصیت در کنار ژان کلود رمان وارد روایت کرده است و در خلال ماجرا سوالات و دلمشغولی‌های خودش را نیز با تک‌گویی درونی مطرح می‌کند. کارر شمایلی از ژان کلود رمان در «خصم» را به ‌تصویر می‌کشد که برای بسیاری از ما آشناست؛ مردی مهربان و آرام که خانواده برایش مهم است، مردی که می‌ترسد از شکست‌های زندگی‌اش حرف بزند، مردی که تا پیش از آغاز دروغ‌های کوچکی که بزرگ و بزرگ‌تر شد، همه جا یک مرد «معمولی» بود؛ یک دوست معمولی که نبودش به چشم نمی‌آمد، یک معشوقه معمولی که دختر مورد علاقه‌اش او را پس می‌زند، یک دانشجوی معمولی که جزواتش همیشه کامل و تمیز است اما امتحان آخر سال را نتوانسته شرکت کند... یک پسربچه معمولی با یک زندگی معمولی و تربیتی معمولی با این شعار شاخص که شاید شعار تربیتی پنهان ِ بسیاری از ما باشد: دروغ گفتن ممنوع است اما برای اینکه مادر/پدر ناراحت نشود می‌توان دروغ مصلحتی گفت.

باید پیش از خواندن «خصم» خبرهای مربوط به ژان کلود رمان که به «دکتر قلابی» مشهور شده بود را بخوانید تا بعد از خواندن این کتاب بفهمید کارر چطور ادبیات را به کمک گرفته تا پرتره‌ای واقعی‌ و ملموس از این مرد بسازد، متوجه شوید ادبیات چطور توانسته هولناکی نفس‌گیر یکی از بزرگ‌ترین جنایات تاریخ فرانسه را پس بزند و نشان دهد، تراژدی زیر پوست شهر است، زیر پوست خانه‌های همسایه، زیر پوست زندگی دوستان‌ و آشنایان.

روایت‌گری غریب
کارر در «خصم» به عنوان راوی حضور دارد، گاهی به عنوان اول شخص روایت می‌کند و گاهی به عنوان سوم شخص. آنچه به عنوان سوم شخص در این کتاب روایت شده که اتفاقا بخش اعظم کتاب را دربرمی‌گیرد، روایتی داستانی ناظر بر زندگی ژان کلود رمان است. کارر در این روایت داستانی، نه تنها شخصیت رمان را به عنوان یک مرد معمولی که گرفتار هیولای دروغ شده به خوبی ترسیم کرده بلکه آن چاه ِ تاریک و عمیقی را که درون یک انسان معمولی می‌تواند وجود داشته باشد نیز به خواننده نشان می‌دهد. چاهی که همه ما آدم‌های معمولی سرپوشش را برنمی‌داریم، چاهی که آن بخش از وجود ِ ترسان، ضعیف، آن بخش از وجودمان که میل به نابود شدن دارد، میل به نیستی، زوال، آن وجه ِ عاشقی که پیش از خویش عشقش را می‌بیند، چاهی که سیاهی‌اش در حال بلعیدن همه‌چیز ِ یک آدم معمولی است.

سال‌ها بعد از محاکمه رمان، در یکی از مصاحبه‌هایی که با وکیلش شده از او پرسیده‌اند: «آیا در طول این سال‌ها با او آشنا شدید هیچ توضیحی برای رفتار و جنایات او پیدا کردید؟» وکیل پاسخ داده: «رومان راهی جز این برای رهایی از بن‌بستی که خود را در آن گرفتار کرده بود، نیافت. تایید می‌کنم که او از روی عشق عمل کرد، زیرا عمیقا همسرش را دوست داشت و فرزندانش را می‌پرستید... این وحشتناک است.»

کارر این دوست داشتن را، این «بد» دوست داشتن را بارها در «خصم» به نمایش گذاشته. او تکه‌های پازل را در بخش‌های مختلف کتاب پراکنده کرده و جایی که در حال روایت ِ روزهایی است که ژان کلود رمان تصمیم به خودکشی گرفته بوده به این موضوع اشاره کرده که حتی رمان برای تعیین تاریخ خودکشی وسواس داشته: «عمر او پیش از روز نهم ژانویه به پایان می‌رسید. در مسیر بازگشت، ژان کلود مثل بازرگانان پرمشغله‌ای به بررسی تقویمش ادامه داد. کریسمس زمان مناسبی به حساب نمی‌آمد، زیرا در حق بچه‌ها بیش از حد بی‌رحمانه بود. آن دو قرار بود در نمایشی در کلیسا بازی کنند، کارولین در نقش مریم و آنتوان در لباس یکی از چوپانان حاضر در صحنه تولد مسیح. درست بعد از سال نو چطور است؟» و بعدتر کارر به روایتش از این تصمیم و پشیمانی‌اش اضافه می‌کند: «هم کوشید یادداشتی بنویسد و هم پیام خود را، تنها نشسته در ماشین، روی یک دستگاه ضبط صوت کوچک ضبط کند: «مرا ببخش. من ارزش زندگی کردن ندارم. من به تو دروغ گفتم، اما عشقم به تو و بچه‌های‌مان دروغ نبود...» با این همه، از پسش برنیامد: «هربار که شروع می‌کردم، خودم را جای او می‌گذاشتم، وقتی دارد یادداشتم را می‌خواند یا به نوار گوش می‌دهد و...» گلویش می‌گیرد و سرش را پایین می‌اندازد.»

ژان‌کلود رمان

بی‌شک روایت حال ِ رمان از زمانی که دروغ‌گویی را شروع کرد تا هنگامی که خواست با مرگ به دروغ خاتمه دهد، یعنی هجده سال از زندگی او، یکی از مهارت‌ها و هنرهای کارر است؛ شیوه روایت، رفت و برگشت‌ها، نقل‌قول‌ها، تغییر زاویه روایت از اول شخص به سوم شخص، فضاسازی و ترسیم شخصیت رمان، همان‌طور که بود.

صحنه‌سازی نفس‌گیر کارر
کارر در تمام طول نوشتن کتاب «خصم» تلاش می‌کند از به تصویر کشیدن مویه و ناله و زاری در رمان خودداری کند. او می‌خواهد بدون واسطه دلسوزی و ترحم مخاطبانش، ژان کلود رمان را نشان دهد. شاید به همین دلیل است که روایت صحنه نفس‌گیر اعتراف ژان کلود رمان به قتل دو فرزندش بسیار کوتاه است؛ دو صفحه. اما این دو صفحه چنان روایت شده که می‌تواند باعث شود کتاب را از خودت دور کنی، گویی قتل حالا اینجا در حال وقوع است: «لابد قبلا این را بارها به بازپرس گفته‌ام، اما اینجا... اینجا... آنها آنجا هستن... (هق هق). اولین گلوله را به کارولین شلیک کردم... بالشی روی سرش گذاشته بود... باید وانمود می‌کردم که این یک بازی است... (با چشم‌های بسته زار می‌زند) شلیک کردم... کارابین را جایی در اتاق گذاشتم... آنتوان را صدا زدم... و دوباره شروع کردم.»

ماجرای زندگی و جنایات رمان با متن دفاعش به پایان می‌رسد. متنی که در گوشه‌ای از آن خطاب به همسر و دو فرزند و مادر و پدرش نوشته بود: «بین ما دریا دریا عشق بود. من همچنان شما را در قلمرو حقیقت دوست خواهم داشت.»

فرجام ِ رمان
کارر بعد از 159 صفحه نوشتن از بازپرسی و دادگاه و نامه‌نگاری با رمان و گفت‌وگو با او در یک پاراگراف کوتاه فرجامش را اعلام کرد: حبس ابد بدون آزادی مشروط تا بیست و دوسال. در پانوشت عنوان شده ژان کلود رمان بیست و هشتم ژوئن 2019 پس از تحمل بیست و شش سال حبس و در سن شصت و پنج سالگی با پابند الکترونیکی از زندان آزاد شده است.

این آزادی در رسانه‌های فرانسوی سر و صدای زیادی به پا کرد. رمان را به یک صومعه تبعید کرده بودند؛ گوشه‌نشین صومعه نوتردام در فونتگومبو. اما شاید جالب باشد بدانید چند روز پیش، بعد از چند سال اقامت در صومعه او آزاد شد و این صومعه را به مقصد روستایی در همان منطقه ترک کرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...