برادرش حمید، از امریکا تماس گرفته و به او یادآوری کرده که به دانشجوهای زنده بیشتر نیاز است. اما سعید تصمیم خود را برای رفتن گرفته است... در اردوگاه سد، هر روز برنامه شنا و غواصی اجرا می‌شود تا به سطحی از آموزش برسند که برای تمرین و شناسایی عرض رود را شبانه طی کنند و خود را به ساحل فرضی برسانند... دژ به قتلگاهی تبدیل می‌شود. سعید گلوله‌های آر پی جی را جمع می‌کند و به عنوان مهمات به بچه ها می‌رساند.

نه آبی نه خاکی | علی مؤذنی
نه آبی نه خاکی
. علی موذنی . سوره مهر 1375

سعید به همراه گروهی عازم مناطق عملیاتی جنوب کشور است. مادر و پدرش با رفتن او موافق نیستند و از طرفی برادرش حمید، از امریکا تماس گرفته و به او یادآوری کرده که به دانشجوهای زنده بیشتر نیاز است. اما سعید تصمیم خود را برای رفتن گرفته است. سعید با گروهی جوان و دانشجو به مقصد منطقه انرژی اتمی، مقر لشکر 17 علی ‌بن ‌ابی‌طالب(ع) در حاشیه‌ی رود کارون، کنار روستای دارخوین اعزام می‌شوند.

قرار است عملیات در یک منطقه‌ی آبی- خاکی صورت گیرد. در ادامه‌ی جا به جایی و سازماندهی نیروهای از راه رسیده و نیروهای موجود درمحل، 32 نفر از زبده‌ترین افراد برای تشکیل دسته‌ی ویژه‌ی محمد رسول الله(ص) انتخاب و برای غواصی برده می‌شوند. بقیه نیروها را هم در گردان کربلا سازماندهی می‌کنند. در اردوگاه سد، هر روز برنامه شنا و غواصی اجرا می‌شود تا به سطحی از آموزش برسند که برای تمرین و شناسایی عرض رود را شبانه طی کنند و خود را به ساحل فرضی برسانند.

فرمانده در پایان تمرینات، موقعیت جغرافیایی مکانی را که قرار است در آنجا عملیات صورت گیرد، برای نیروها تشریح می‌کند. نیروهای عمل کننده در این عملیات ابتدا باید از کانال بگذرند. آنها در آن سوی کانال به باتلاقی می‌رسند. بعد از باتلاق، روستایی در حاشیه‌ی رود دجله در مسیر نیروها قرار دارد که اگر از آن بگذرند، در آن سوی رود دجله، جاده آسفالته‌ای قرار دارد که از یک سو به العماره و از سوی دیگر به بصره می‌رسد. از این طریق ارتباط دو جبهه شمالی و جنوبی عراق در منطقه قطع می‌شود و این یعنی یک شکست بزرگ برای ارتش بعث عراق، چون بعد از جاده آسفالته منطقه کاملاً مرداب و نیزار است.

عملیات آغاز می‌شود. پس از رسیدن بچه ها و قطع جاده‌ی ارتباطی، خمپاره های 60 و تیربار نیروهای عراقی مثل تگرگ بر سر منطقه باریدن می‌گیرد و آرایش و نظم بچه‌ها را به هم می‌زند. دژ به قتلگاهی تبدیل می‌شود. سعید گلوله‌های آر پی جی را جمع می‌کند و به عنوان مهمات به بچه ها می‌رساند. او و ابراهیم مهمات منفجر نشده‌ی دشمن را در طول مسیرجمع آوری می‌کنند و به دست بچه‌ها می‌رسانند. 

نیروهای کمکی هنوز نرسیده‌اند و سعید با سلاح‌های مختلفی که به دستش می‌رسد، می‌جنگد تا دژ سقوط نکند. اما در حالی‌که تانک ها در حال عقب‌نشینی هستند؛ با گلوله‌ی تیربار یکی از آنها به شهادت می رسد.

رمان در واقع شرح یکی از عملیات‌های مهم جنگ هشت‌ساله و حواشی قبل و بعد از آن است. نویسنده داستان را از یک وضعیت خاص اجتماعی شروع می‌کند. پاره‌ای از رفتارشناسی اجتماعی در برابر مسائل خاص، مثل جنگ مدنظر مؤذنی است. نمونه‌هایی از مردم شهر که در برابر جنگ احساسات متفاوتی بروز می‌دهند. پدرها و مادرها و خواهران مهربانی که دعاهایشان بدرقه‌ی راه رزمندگان است. همچنین نمونه‌هایی از رفتارشناسی کسانی که عمدتاً فرنگ رفته‌های بی‌درد و جاه طلب هستند.

موقعیت داستان مانند موقعیت عملیات که در داستان توصیف شده است؛ سیال و لغزنده است. شخصیت‌های حاضر در رمان از چگونگی عملیات اطلاع صحیحی ندارند، و عملاً نمی‌توانند به موقعیت زمانی و مکانی آن فکر کنند و تنها به اهداف آن می‌اندیشند. مؤذنی کوشیده است در این رمان زندگی را در شرایط لغزان و نامعلوم در مناطق جنگی به تصویر بکشد که در این مسیر موفق عمل کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...