رضا صائمی | هممیهن
کتاب «رادیو هنوز یک راز بود»، روایتهایی درباره کتاب و نوشتن، نوشتهی محمد کشاورز، یک اثر خودزندگینامهای و تحلیلی است که به زیبایی به داستان عشق یک نویسنده به کتابها، قصهها و نوشتن میپردازد. این کتاب که شامل 6خاطرهنگاری و سه مقاله است، به بررسی چگونگی شکلگیری علاقهی یک نویسنده به دنیای ادبیات و تأثیرات آن بر زندگی و اندیشهاش میپردازد. کشاورز در این اثر، خوانندگان را با سیر تحول خود بهعنوان یک عاشق کتاب و داستاننویس همراه میکند. از دوران کودکی و نوجوانیاش که به شنیدن داستانهای فولکلوریک و محلی علاقهمند بود، گرفته تا لحظاتی که با کشف یک کتاب در قفسهی معلماش، به دنیای تازهای از داستانها و ماجراها قدم میگذارد.
در «رادیو هنوز یک راز بود»، محمد کشاورز به تجربیات شخصی خود در زمینهی خلق داستانها و شور و هیجانی که از کار با رادیو و تولید داستانهای رادیوئی بهدست آورده، میپردازد. او تصاویری جذاب و دلنشین از تلاشهای خود برای به تصویر کشیدن جهان اطرافش ازطریق داستان و کلمه ارائه میدهد. کتاب همچنین به بررسی نقش ادبیات و کتابخوانی در شکلگیری دیدگاههای فردی و اجتماعی میپردازد. کشاورز نشان میدهد که چگونه داستاننویسی و کتابخوانی نهتنها بهعنوان یک سرگرمی، بلکه بهعنوان ابزاری برای درک بهتر جهان و جامعه عمل میکند. «رادیو هنوز یک راز بود»، نهتنها روایتی است از زندگی یک نویسنده، بلکه به تفسیر عمیقی از نقش و اهمیت داستان و ادبیات در زندگی انسان میپردازد. این کتاب برای هرکسی که به داستاننویسی، ادبیات و تأثیرات آن بر زندگی علاقهمند است، منبعی الهامبخش و آموزنده است. با محمد کشاورز درباره این کتاب خواندنی به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
«رادیو هنوز یک راز بود»، درواقع یک روایت شخصی و خودزندگینامهای که بهاصطلاح میتوان آن را حدیث نفس نویسنده دانست اما درعینحال صرفاً یک خاطرهنویسی شخصی نیست بلکه از یک تجربه مشترک که برای کتابخوانها و اهل قلم و نویسندگی ملموس است، حرف میزند و به همین دلیل میتوان آن را روایت یک تجربه زیسته فردی تعمیمپذیر دانست. چه شد که به این الگو از روایت و نوشتار در این رمان رسیدید؟
درواقع «رادیو هنوز یک راز بود» مجموعهایاست از جستارهای روایی با رویکرد زندگی نگاره. حداقل 6 جستار این مجموعه نوعی زندگی نگاره با استفاده از شیوه جستار روایی است و سه جستار دیگر بیشتر رویکرد نظری به سه مقوله متفاوت ادبیات خلاق است؛ یعنی روایت، طنز و دغدغه نوشتن. در 6مورد اول بنمایههای هر متن از تجربه زیسته من بهعنوان یک داستاننویس در حوزه زندگی روزمره و سروکار داشتن با کتاب و نوشتن و مصائب آن تاثیر گرفتهاند و در سه مورد دیگر متأثر از تجربه من است طی سالها نوشتن و واکاوی عناصر و شگردهای نوشتن داستان.
کتاب به چگونگی شکلگیری علاقهی یک نویسنده به دنیای ادبیات و تأثیرات آن بر زندگی و اندیشهاش میپردازد و حتی دراینمیان به برخی از مفاهیم نظری و تئوریک درباره ادبیات، هنر و روایت هم ارجاع میدهد. آیا میتوان آن را شکلی از ناداستان هم دانست یا یک ژانر ترکیبی از داستان و ناداستان است؟ یا شاید بهتر باشد بگوییم که کتاب خیلی به جستارنویسی نزدیک است. چقدر با این خوانش موافقید؟
همانطور که در پاسخ به سوال قبل هم گفتم این کتاب مجموعه داستان نیست، رمان هم نیست اما بنا به تجربه از شگردهای هر دو ژانر در نوشتن آن استفاده شده است؛ شیوهای که طی سالهای اخیر به ناداستان معروف شده که بهنوعی همان جستار روایی است با این توضیح که دامنه تعریف جستار روایی گسترده است. از زندگی نگاره شروع میشود تا نظریه دادن درباره هر چیزی. یعنی نگاه خاص و شخصی به موضوعی که با آن زیستهایم یا از آن تأثیر پذیرفتهایم؛ بیآنکه مثل مقاله دنبال استدلال خاصی باشیم. بله، این کتاب را پیش از هرچیز میتوان مجموعهای جُستار نامید با رویکرد زندگی نگاره.
کتاب «رادیو هنوز...» درعینحال واجد سویههای محلی و بومی و داستانهای فولکلوریک است که به زادگاه شما، شیراز، برمیگردد و حتی یکجاهایی بهخصوص زمانی که از خاطراتتان در دوران نوجوانی و مدرسه نوشتید برای من تداعیگر قصههای مجید مرادیکرمانی هم بود. در این بازنمایی کدامیک برای شما اولویت بیشتری داشت؛ بیان خاطرات گذشته یا رویکرد کتاب که بر محور عشق و علاقه به نوشتن و خود ادبیات است؟ میخواهم بگویم در ذیل توجه به مفاهیم اثر، قصهها و خاطرات خود را احیاء و احضار کردید یا اساساً خاطرات شما با همین علاقه درهمتنیده شده و قابل تفکیک نیست؟
واقعیت این است که بخشی از زندگی من در چنین فضاهایی گذشته است. علاقه من به کتاب، ادبیات و نوشتن هم در چنین فضاهایی شکل گرفته، پس بیراه نیست اگر وقت نوشتن چنین کتابی سراغ آنها بروم. آنچه در کتاب «رادیو هنوز یک راز بود» میشود گفت، صمیمیترین و طبیعیترین نوشتههای من است. مثل نوشتن داستان و رمان نیاز به صناعت ادبی خاصی نداشته اما نیاز به روایتمندی و ایجاد جذابیت داشته. پس وقایعی است تدوینشده از تجربه زیستی من در مقاطعی خاص از زیست و زمانهام.
گرچه در این کتاب قصه و خاطره میگویید و این در ذات خود واجد کارکرد سرگرمکنندهای است اما اثر درعینحال به میانجی همین قصههای سرگرمکننده از این حرف میزند که ادبیات و داستان صرفاً سرگرمی نیست، بلکه ابزار و واسطهای برای درک بهتر جهان و فهمپذیر کردن زندگی است. آیا موافقید که کتاب شما بیش از آنکه هر چیز دیگری باشد، روایتی در ستایش ادبیات است؟
تعبیر جالبی است؛ روایتی در ستایش ادبیات. همینطور است؛ شاید خواستهام ادای دینی کنم به سایهسار سبز ادبیات، به داستان و نوشتن که عمری در سایهسارش عاشقانه زیستهام و تلخیها و سختیهای زندگی را به کمکش تاب آورده و از سر گذراندهام.
«رادیو هنوز یک راز بود» را میتوان یک رمان شهری هم دانست و شما به موازات قصه و دغدغههایی که در پس این قصهگویی داشتید، تلاش کردید تا بر ترسیم و تصویرسازی از جغرافیای شهری شیراز هم تاکید کنید. آیا این اثر را میتوان ادای دین یا مصداقی از تعلق خاطر نویسنده به زادگاهش دانست؟ ضمن اینکه در این ارجاع شهری و جغرافیایی، اماکنی مثل کتابفروشی، کتابخانه، سینما و... برجستهتر است و چهبسا میتوان گفت بازنمایی یک شیراز فرهنگی یا تاریخ فرهنگی شیراز مدنظر شما بوده است. موافقید؟
یکی از کارکردهای جستار روایی همین است که دراین کتاب میبینید، یعنی نگاه خاص و شخصی نویسنده به پدیدههای پیرامون. خب بعضی از وقایع جستارهای این کتاب در شهر شیراز میگذرد و طبیعی است که جغرافیا و فرهنگ این شهر در این نوشتهها نمود پیدا کند و برجسته شود. ضمن اینکه من بهعنوان یک نویسنده و یک دوستدار کتاب و ادبیات، زیست و زمانهام در این شهر گذشته و بالیده؛ پس متأثرشدن از فضای فرهنگی این شهر برای من امری طبیعی است. علاوه بر این، من نویسندهای هستم که عنصر مکان در داستانهایم پررنگ است. یعنی عنصر مکان حتی در داستانهای من برجسته است. توجه داشته باشید داستان بهعنوان یک هنر برساخته، ساختارمند و تکنیکی که گاه میتواند یکسره ساخته و پرداخته تخیل باشد و فرق دارد با جستار روایی و زندگی نگاره. یعنی شخصیتهای داستانی من هم با بودن در مکانهای شناسنامهدار معنا و مفهوم پیدا میکنند. البته منظورم این نیست که خلق داستان در مکانهای خیالی فاقد ارزش است اما جایی که مکان بر کارکرد و منش شخصیتهای داستان تاثیر میگذارد، ترجیح میدهم که عنصر مکان در نوشتهام معنادار و تاثیرگذار باشد اما در کتاب «رادیو هنوز یک راز بود» که بیشتر سمتوسوی زندگی نگاره دارد، طبیعی است که جغرافیای شهر شیراز در آن برجسته و تاثیرگذار باشد.
باتوجه به ساختار بینامتنی این کتاب، در واقع با یک روایت خطی و کلاسیک مواجه نیستیم که آغاز و پایان روشنی داشته باشد. آیا این کتاب میتواند برای رمانخوانهای سنتی با ذهنیت کلاسیک هم جذاب باشد یا نه؟ چون من فکر میکنم حتی آنهایی که اهل رمان نیستند اما به اشکال دیگری به نوشتن علاقهمندند، میتوانند از خواندن آن لذت ببرند اما شاید آنها که با نگاهی کلاسیکتر به رمان نگاه میکنند با آن همراه نشوند.
خب همانطور که گفتم این کتاب رمان نیست و تعریف ساختاری آن با رمان فرق میکند. هرچند ترتیب قرار گرفتن این شش زندگی نگاره از کودکی تا جوانی بیشباهت به رمان کوتاهی از زندگی و دغدغههای یک داستاننویس و یک عاشق کتاب و نوشتن نیست اما به گمانم چون خط سیری از کودکی تا جوانیام رادر مقاطع مختلف طی میکند، حتی برای دوستداران رمان خطی هم میتواند جذاب باشد و دیگر اینکه بیشتر اهل کتاب، اندیشه و قلم، بخشی از چالشهایی را که در زندگی از سر گذراندهاند در این کتاب میخوانند. برای همین کتاب «رادیو هنوز یک راز بود» همدلی مخاطبان را برانگیخته و در مدت کوتاهی که از انتشارش میگذرد با استقبال خوب آنها روبهرو شده و انتظار میرود روزهای آینده با استقبال بیشتری هم مواجه شود.
شما در این اثر به برخی مفاخر و مشاهیر ادبی شیراز مثل حافظ و سعدی هم پرداختهاید و حتی عنوان یکی از داستانها «حافظ در پنج اتفاق پیوسته» است. نگران نبودید که مثلاً با نقدهایی مثل قومگرایی و تعصبات قومیتی مواجه شوید؟
حافظ و سعدی اول از هر چیز متعلق به زبان فارسی هستند نهفقط شیراز و حتی ایران. بیشتر متعلق به جغرافیای ایران بزرگ فرهنگی هستند. طبیعی است هر شیفته ادبیاتی نسبت به این دو ادیب، تعلق خاطر داشته باشد. فکر نکنم شیرازی بودن این دو بزرگوار و نام بردن از آنها بتواند برچسب قومگرایی یا تعلقات جغرافیایی به نویسنده بزند.
صفحه به صفحه و خطبهخط کتاب سرشار از عشق نویسنده به نویسندگی، ادبیات و قصهگویی است. آیا میخواستید این عشق را با همقبیلههای عاشق ادبیات قسمت کنید یا اساساً هدفتان ایجاد علاقه به ادبیات و قصهگویی در مخاطبانتان بود؟
سالها پیش در مراسم جایزه ادبی گردون از زبان شاعر ارزشمند معاصر حافظ موسوی در جمع مشتاقان ادبیات و نوشتن این جمله ماندگار را شنیدم که گفت: «ادبیات آخرین پناهگاه ماست». این جمله را هیچگاه از یاد نبردهام. واقعیت امر این است که در جوامع تحت فشار ادبیات همیشه گریزگاه و پناهگاه اهل اندیشه است. نوشتن و زخم نوشتن را تنها در چنین پناهگاهی میتوان درمان کرد. مسیر نوشتن در این خاک تابناک طربناک! بیمشکل و مکافات نیست، بیزخم و رنج نیست. وقتی تلاش میکنی روایتی متفاوت از روایت رسمی از زیست و زمانه مردمانات بدهی، باید منتظر زخم و رنجش هم باشی. هر نویسندهای که نوشتن برایش جدی و دغدغهمند است تجربیات تلخ و شیرینی از این گذرگاه پرخوف اما جذاب دارد. «رادیو هنوز یک راز بود» هم گفتن از تلخ و شیرین همین زخمهاست.
در فصل 9 کتاب و درواقع جستار سوم که به خدمت و خیانت روایتها میپردازید، میگویید: «جهان نه از اتمها و داستانها که از روایتها ساخته شده است» به گمان شما، اکنون و در این برهه و وضعیت تاریخی چقدر به روایت و چه شکلی از روایتگری نیاز داریم و آیا روایت بحرانها میتواند راهی به رستگاری باشد یا اساساً ما دچار بحران روایت هستیم؟
جنگ روایتها جنگ همیشگی و روزمره بشر بوده است. هرچه رسانه گسترش مییابد جنگ روایتها هم گستردهتر میشود. حاکمان با تکیه بر امکانات بیپایانی که دارند سعی میکنند روایت رسمی خود را بر ذهن مردمان غالب کنند. روایتهایی که گاه در تضاد کامل با منافع جامعه است. ازهمینرو سعی میکنند راه بر هر روایت دگراندیشانهای ببندند. در مقابل، ادبیات جدی و خلاق تلاش میکند روایتهای همسو با منافع اجتماعی و مردم را خلق و منتشر کند. هرچند دراینسو هم ما با انبوه روایتهای مخدوش روبهروشویم اما اهل ادبیات چارهای جز نوشتن و گذاشتن روایتهای خود در برابر روایتهای رسمی ندارند. هر داستان، جستار، پژوهش و خاطرهای، نوعی ایستادن در برابر روایت رسمی حاکمان است و جستار «خدمت و خیانت روایتها» در کتاب «رادیو هنوز یک راز بود» به همین موضوع میپردازد.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............