جلسه نقد رمان «فراموشی» اثر تحسین شده جایزه مهرگان، با حضور جواد پویان نویسنده کتاب، ابوالفضل حسینی، داور مهرگان ادب و مدیر خوانه داستان حسین آتش‌پرور» و همزمان با جشن دو سالگی این انجمن در شهرستان گناباد برگزار شد.

فراموشی پویان جواد نقد شد

به گزارش خبرگزای کتاب ایران(ایبنا) علی محسن‌زاده، داستان‌نویس گنابادی در ابتدای صحبت‌هایش عنوان و متن کتاب را کاملا با یکدیگر در تناقض دانست و گفت: گویا نویسنده از این عنوان برای تعرض به ذهن مخاطب استفاده کرده‌ تا بپرسد به راستی راوی چه چیز را ناگفته و فراموش شده در رمان باقی گذاشته است؟!
در شروع و پایان درخشان داستان، فرید و حمید هر یک به نوعی درگیر فراموشی می‌شوند. فرید با بیماری و دکتر حمید با ماسکی که برصورتش گذاشته می‌شود.

وی افزود: از ویژگی‌های اثر، گنجاندن مناسب تراوشات شعری ذهن کاراکترها یا اشعار شعرای بزرگ، به علاوه خلق صحنه‌های شاعرانه مثل گذر مرتضی از آب و رفتن به جزیره سیب است. دیگر ویژگی، برخورداری از طنز در برخی خرده‌روایت‌ها یا صحنه‌هاست؛ مثل ماجرای قطعه ۵۹۸ بهشت زهرا، دعوت پدر تیلده در کاباره و....

در ادامه صادق ایزدی روزنامه‌نگار و دبیر بازنشسته ادبیات، اولین شکست نویسنده را ترس از ممیزی دانست که باعث خودسانسوری شده و گفت: نویسنده دریافت بعضی وقایع تاریخی را در بستر کتاب فراهم کرده اما از پرداختن به آن ابا داشته است. موضوع یک نسل بی‌هویت و فراموش شده است که با دو نظام موجود و نظام نوجو مخالفت دارد و عاقبت مجادله با هر دو، بن‌بست است. رمان فراموشی لذت کشف را از مخاطب می‌گیرد. تفسیر روان‌شناسی، اجتماعی و... این اثر بیهوده است چرا که راوی خود، همه چیز را کف دست مخاطب می‌گذارد. ایزدی در نهایت اثر را لذت‌بخش و با قدرت همذات‌پنداری خوب توصیف کرد.

 آسیه داوری شاعر و فیلمساز نقد رمان را از پشت جلد اثر شروع کرد. او گفت: در پشت جلد کتاب آمده که نویسنده با نگاه دوربین‌وار فضاها را تصویر کرده است. با این تصور به نظر می‌رسد نویسنده این نوع زبان تصویری را در دهان راوی اصلی چپانده است؛ ولی حمید درخشان تا آن حد خود را اهل فیلم نشان می‌دهد که به کرات تاریخ اتفاقات را با زمان پخش فلان فیلم و سریال در ذهن نشانه‌گذاری دارد؛ بنابراین، بیان دوربین‌وار، نگاه و ویژگی گفتاری کاراکتر است نه نوع بیان نویسنده. مثلا در صفحه 24 تمام پاراگراف دوم از "p.o.v" یا دقیقا از "نقطه دید" حمید است که سوار بر ماشین به‌مثابه دوربینی در حال حرکت ابتدا با یک نمای بلند میزانسنی مسیر یدوقوپ را، و در ادامه با تدوین نماهای کوتاه، تصاویر شهر را ضبط می‌کند. در صفحه بعد می‌گوید آسایشگاه روانی همان کمپ یدوقوپ است و مشخصا با تکنیک "دیزالو" یا برهم گذاری، تصاویر مکان، اشیا، کاراکترها، اکشن‌ها، حتی هوا، فضا و صداهای گذشته و حال را در کمپ و آسایشگاه برهم‌گذاری می‌کند که ایجاز روایی خوبی می‌سازد. کاربست این تکنیک روایی_تدوینی با توجه به تلاش برای یادآوری و قیاس چیزها، داستانی‌ترین کارکرد را هم یافته است.

حتی کار به جایی می‌رسد که حمید هجوم تصویرهای ذهنی‌اش را با آوردن تعریف یک تکنیک تدوینی در صفحه 70 توصیف می‌کند: «در نیمه راه محو شدن، تصویری در تصویر دیگر می‌سازند» که تعریف فن «آنشه» است. 
اما همین راوی در بیان استعاری ناپخته است که می‌تواند خصوصیت طبیعی کاراکترش باشد ولی به اصرار نویسنده در صفحه 152 از زبان این کاراکتر تصویری توضیحی می‌آید تا حتما شباهتی به مخاطب فهمانده شود: «من و مرتضی تکه‌تکه‌های پیتزا را برمی‌داشتیم به نشانه تکه‌تکه از زندگی خودمان». با وجود فضای آماده داستانی، بهتر بود زیرساخت تشبیهی در متن پردازش شود تا کارکرد داستانی نیز تامین شده و زبانی تحمیلی و تفهیمی نباشد.

راجع‌به شیوه بیان به همین نکات بسنده می‌کنم؛ اما حضور مقتدرانه سعید که نشانه‌وار است و جمله کلیدی فرید درباره او که می‌گوید سعید هیچ‌گاه حضور «دیگری» را درک نکرده است، عمده‌ترین بار معنایی اثر را به دوش می‌کشد.

اعظم خواجوی، پزشک و منتقد گنابادی عقیده دارد نقطه ثقل رمان محتوای آن و تاثیر دوسویه اجتماع و فرد است. 

او گفت: رمان درباره مهاجرت نیست و روانشناسیِ اجتماعی سی، چهل سال اخیر ایرانی‌های دو سوی مرز است. اثر مسایل را با چندصدایی، صداقت و بدون قضاوت، تبیین کرده و رفت و آمد جناح‌های مختلف را بیان می‌کند. فراموشی فرید راهی برای فرار نیست بلکه پذیرش از دست رفتن گذشته است. فریدی که دچار وقفه ذهنی شده، می‌تواند وجود هر یک از کاراکترها باشد اما تنها فرید است که با یاری هنر و عشق در بازیابی هویت خود به توفیقی نسبی و آگاهانه می‌رسد. به‌علاوه افسانه که با تصمیمات مبتنی بر واقعیت وجودی خود، به زیستی خلاقانه و متفاوت رسید.

برادر بزرگتر نیز همواره نقش دیکتاتور مآبانه و ولیّ گونه داشته و بر ما مسلط است.

زینب حسن‌زاده، نویسنده نیز تفاوتی که در مثلث عشق این اثر با کتاب‌های دیگر وجود دارد را حالت خداگونه و بت مانند یک برادر و یک سویه مثلث برای برادر و سویه دیگر مثلث دانست و گفت: در این داستان، فراموشی فرید جای دغدغه نداشت چون آن خدا و بت (که اتفاقا هرکدام در وجود خود نمونه مشابهش را داریم) فرو ریخته بود و فراموش کردن آن جای نگرانی ندارد.

فریبا سرایانی، معلم گفت: داستان فراموشی یک اثر رئالیستی از زندگی پناهندگان ایرانی است. تم ویرانی در ساختار و شخصیت‌پردازی‌های پناهندگان آشکار است. پرتکرارترین صحنه‌ای که فرید را می‌بینیم کنار زمین فوتبال و جای برد و باخت است. 
نویسنده تقابل تک‌صدایی فرهنگ و تاریخ ما را در مقابل غرب در قالب کارناوال به تصویر می‌کشد.

علیرضا مصباح، مدرس  دانشگاه، رمان فراموشی را اثری فراموش نشدنی در ژانر مهاجرت و ادبیات در تبعید خواند و اظهار کرد: مساله ادبیات مهاجرت این است که در قرون اخیر همواره شرق‌شناسان از غرب آمده، راجع به ایران نوشته‌اند اما در قرن 20 می‌بینیم مهاجرین از این سمت به غرب می‌روند و آن را به ما می‌شناسانند.

مصباح افزود: دوستان حاضر، به بی‌کارکرد بودن خواب تیراندازی و به ناملموس بودن تصویر مردانی که همچون فلسطینی‌ها نقاب پوشیده‌اند،  اشاره کردند. لازم است در این باره به برخی گزارشات مبنی بر حضور عده‌ای فلسطینی در جریان تیراندازی میدان ژاله اشاره شود.

ابوالفضل حسینی، داور مهرگان در نقد و بررسی ابعاد مختلف کتاب فراموشی بیان کرد: این رمان در ذات سیاسی است. حرف سیاسی نزده ولی علاوه بر بنیادها، با موضوعات خطیر و نوپدیدی در جهان وررفته است.
مساله چند فرهنگی در اثر وجود دارد و از بابت این موضوع، خطر قضاوت کردن یا مورد قضاوت قرار گرفتن پیش می‌آید. اما تکنیک نویسنده آن است که چون یک ناظر خنثی، مستندنگاری‌های جامعه و تاریخ را در داستان بیاورد. جملات طولانی و تودرتوی پروست‌وار که براساس تبادر و تداعی عمل می‌کند، سیالیت این نوع جملات و گاه حضور جمله‌های بی‌فعل و حتی تک کلمه با ارتباطات مبهم، در مجموع مشابه ساختار حافظه و یاد است.
بخشی از یادآوری‌ها لولاوار و از طریق یکی از حواس و بخشی در نقطه‌های تروماتیک است. یکی دیگر از مکانیزم‌های یاد، ادغام فضاها، شخصیت‌ها و جا‌به‌جایی مکان‌هاست. در اساس، بازیافت فراموشی با یاد و خاطره متناقض‌نمای اثر است. 

وی افزود: پاتولوژی فراموشی از دید یک سوژه منفعل اما مجهز به ابزار و شیوه‌های روزگار نو (که خود هم به نوعی دچار گسیختگی، مسخ، تناقض، تردید و در معرض پاتولوژی فراموشی است)، روایت و رمزگشایی می‌شود و این‌گونه اثر لوپ و سوژه در سوژه می‌گردد.

این منتقد ادامه داد:‌ در نقد ساختارشکنانه به تقابل یاد و فراموشی و مفاهیم مرتبط با هر یک می‌پردازیم. فرید فردی آنارشیست است که وقتی به تلویزیون (که کل ساختار حاکمیتی و اقتدار است) دعوت می‌شود به جای طرح مشکلات پناهندگان، می‌گوید شما و بساطتان مورد قبول من نیست. او طی رفتاری شورمندانه به نقد، موضوع تاریخ هنر و مفاهیم آنارشیستی می‌پردازد. از آن جا که سوی دیگر ماجرا که قدرت، قانون، خرد و... است، پایگان پررنگ‌تری دارد، فرید را به سمت فراموشی و جنون هول می‌دهد. رابطه عمو و پدر نیز با هملت رابطه بینامتنیتی دارد که یک پلان روان کاوانه طراحی می‌کند. عدم حضور پدر و انتقال قدرت به عمو، و آن که برادر بد در جهت بازسازی نره پدرانگی و اقتدار پیش می‌رود و فرید پشت دیوار امر واقع لاکانی باقی‌مانده و به نظم نمادین درنمی‌آید، باعث می‌شود تروما صادر و به صورت فراموشی و ترک عقل نمود کند.

حسینی اینگونه ادامه داد: از چیزهایی که متواضعانه به رمان صبغه پست مدرن می‌دهد کاربرد کنایه در جای جای اثر است. مسایل مربوط به "دیگری" در اثر حضور یافته و می‌توان در نگاه جامعه‌شناختی مقاطع تروماتیک جامعه و اجزای آن را بررسی کرد.  اثر طبق منطق مکالمه‌ای باختین یک مدل آموزشی است که از پژوهش و علم شروع می‌شود و به کارناوال می‌رسد. باختین کارناوال را نوعی هجو قدرت می‌داند که دلقک می‌تواند لباس شاه بپوشد و شاه حق ندارد شاه باشد. به این صورت نوعی شور، خنده، معلق شدن قوانین، امکان تنفس جامعه و نفی یا اصلاح اقتدار پیش می‌آید. این امر در جامعه ما نوعی فقدان فرهنگی محسوب می‌شود.

حسینی یکی از ایرادهای عمده کتاب را تکیه بر "ناگهان‌های سندبادی" عنوان کرد. به این ترتیب که از قضا اتفاقی می‌افتد و این نوعی آوانس دادن به پیرنگ است. در بخش‌هایی نیز بسته‌های قصوی در چند جمله آرایه و صرفا یک کار ساختی انجام می‌شود تا نویسنده به سرعت به ابعاد دیگر بپردازد.

حسینی درباره نام ویدئویی که براساس رمان فراموشی توسط بخش مدیای خوانه داستان آتش‌پرور تولید شده، توضیح داد: در نام دوگویشی "وریاد" یا "بریاد" سعی شده مفهوم "یاد" که وجه دیگر درون‌مایه کتاب "فراموشی" است لحاظ شود،  ضمن این که تداعی کننده "فریاد" نیز هست. 
حسینی درباره معادل برساخته انگلیسی آن نیز گفت:

بعضی نقدهای مشترک دیگر حاضرین به مشکلات لغوی، نحوی، ویرایشی و... در اثر از این قبیل بود: از بین کاربست نادرست علایم سجاوندی یکی حضور پرتکرار پرانتز است که در بسیاری موارد باعث گم شدن رشته کلام و توقف جریان طبیعی سخن می‌شود. کژتابی بعضی جملات و لزوم مراجعه مجدد به ابتدای جملات، ارجاع نامشخص ضمایر، جایگاه نادرست رای مفعولی و....

هر چند ذکر بعضی اسامی و مکان‌های خارجی با ساختار اثر هماهنگ و اقتضای آن است؛ اما زنجیره طولانی لغات و اصطلاحات سیاسی، تعدد اسامی مکاتب، احزاب و... با اشاره یک کلمه‌ای و بدون توضیح و بک‌گراند، محل اشکال است و باعث شده رمان اعتبارش را به خارج متن بدهد. ضمن این که جای درج تلفظ لاتین لغات و اسامی خارجی در زیر نویس خالی است.

جواد پویان، نویسنده تحسین شده مهرگان ادب پس از دریافت نقدهای کتاب فراموشی با ابراز مسرت از حضور در جمع اعضای خوانه داستان آتشپرور گفت: از حاضرین جلسه پرسیده بودم در ادبیات دنبال چه می‌گردید و برآیند پاسخ‌ها لذت متن، دریافت خویشتن و درک "دیگری" بود. اگر ادبیات کمک کند که دیگری را ببینیم و بدانیم شر، حذف دیگری است؛ ادبیات کار خود را کرده است. 

پویان ایده شکل‌دهنده رمان فراموشی را شعر "با من به جرجیا بیا" از برشت و چند سطری از رمان معرفی کرد. "آن شب توی شهر ادنسه... به پلیس‌های محترم ادنسه‌ای برمی‌خوردیم... برای آن‌ها هر پناهنده‌ای از کشوری آمده بود که حتما یا جنگی در آن در جریان بود یا منتظر انقلابی یا تسویه حسابی خونین".

او اذعان کرد: در شعر "با من به جرجیا بیا" نگاه درو‌بین و شکست نسل من است که فراروایت‌های بزرگ را کنار گذاشت و به دورنی نگاه کرد که وجود ندارد. متن قرائت شده از کتاب نیز آن نگاه حاشیه‌ای نسبت به خارجی‌هاست که در اثر پرداخته شده است.

نویسنده رمان فراموشی، در ادامه این سوال را مطرح کرد: چه ارتباطی بین زندگی و داستان وجود دارد؟ و در پاسخ آن به توصیف پشتوانه و نحوه خلق فراموشی پرداخت. او گفت: برادرم از عناصر مهم یک جریان سیاسی تحت تعقیب بود و قبل از عزیمت به ترکیه یک بسته 24 نامه‌ای که متعلق به دو نفر بود در اختیارم گذاشت. از دانمارک نیز 46 نامه فرستاد. تصاویر، آدم‌ها و موادخام رمان فراموشی از مجموع این 70 نامه و عکس‌هایی است که به مرتضی گفتم به کدام مکان‌ها بازگردد و برایم چگونه عکسی بگیرد. جوهره سه رمانی که نوشته‌ام تفاوتی با واقعیت ندارد و نویسنده وقایع را تدوینگری کرده است. سعی من آن بوده و هست که با بستن یک کتاب، ادامه حیات آن در زندگی روزمره ما باشد. این سخن سخت و سنگینی است اما می‌تواند به‌عنوان یک جهت‌گیری درخور فکر باشد.

پویان معتقد است اگر داستان، زندگی نباشد، تفنن است. داستان بخشی از زندگی واقعی ماست که می‌توانست اتفاق نیفتد اما نویسنده با یک "اگر" آن را به وقوع می‌رساند. پس واقعی و عین زندگی است بنابراین نمی‌تواند صادقانه نباشد.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...