اختلاف نظر دو فیلسوف سیاسی | مهر


با سقوط نازیسم در انتهای جنگ جهانی دوم و بعداً با افشای پشت پرده‌های حکومت شوروی در دوره استالین، بحثی گسترده پیرامون حکومت توتالیتر (تمامت طلب) در میان متفکران اروپایی شکل گرفت. از جمله کسانی که پیرامون منشاء چنین حکومت‌هایی کتابی جنجالی نوشت کارل پوپر فیلسوف نئولیبرال اتریشی انگلیسی بود. او بعداً کتاب دیگری نیز پیرامون اصالت تاریخ نوشت که به نظرش از بنیان‌های حکومت توتالیتر بود.

خلاصه انقلاب یا اصلاح» [Revolution or reform

او منشاء سیاست تمامت طلب را فلسفه‌های تمامت طلبی می‌دید که مدعی کشف قانون تاریخ بودند و بر مبنای آن قانون دست به پیشگویی آینده تاریخ می‌زدند. به نظر پوپر مظهر اصلی این نگاه‌ها را می‌توان در مارکسیسم دید. مارکسیسم هم معتقد به اصل بودن تاریخ است، هم تاریخ را دارای قوانین ضروری می‌داند و طبق آن دست به پیشگویی آینده می‌زند و هم می‌خواهد تمامیت جامعه را به طور ریشه ای دچار تغییر کند. به نظر پوپر همه این نگاه‌ها در سیاست منجر به خشونت می‌شود.

طبیعی بود این انتقادات از طرف مارکسیست‌ها بی پاسخ گذاشته نشود. از جمله کسانی که به طور جدی و مکتوب به پوپر پاسخ داد هربرت مارکوزه [Herbert Marcuse] فیلسوف نئومارکسیست آلمانی آمریکایی بود. به نظر مارکوزه در طور تاریخ و از جانب گروه‌های مختلف خشونت‌های بزرگی ظاهر شده است. از جنگ‌های صلیبی تا نهضت اصلاح دین و انقلاب انگلستان و فرانسه گروه‌های مختلف با خاستگاه‌های مختلف دست به خشونت‌ها و کشتارهای بزرگ زده اند. پوپر بدون اینکه علل متفاوت بروز خشونت در این حوادث تاریخی را بررسی کند منشاء خشونت را به طور کلی تنها در یک فکر و ایده، یعنی اصالت تاریخ جستجو می‌کند. این به نظر مارکوزه بحث پوپر را انتراعی می‌کند که با واقعیت‌های تاریخ همخوان نیست. انتقاد دیگر مارکوزه این است که توصیف پوپر از مذهب اصالت تاریخ با نظرات هیچیک از صاحب نظرانی که پیرامون این مفهوم بحث کرده اند همخوانی ندارد و به همین دلیل اصلاً معلوم نیست که پوپر دقیقاً چه کسی را نقد می‌کند و چه کسی واقعاً قائل به چنین نظریاتی است. نکته دیگر مارکوزه این است که نمی‌توان توتالیتاریسم را به کلی از لیبرالیسم جدا دانست. در جامعه امروز حتی در جامعه لیبرال شیوه‌های توتالیتر کم و بیش برقرار است، یعنی سیاست‌هایی که همه ساحت‌های زندگی بشر را تحت نفوذ و دستکاری خود می‌داند.

در سال ۱۹۶۹ وقتی یک شبکه رادیویی و تلویزیونی به سراغ این دو استاد فلسفه رفت تا این بحث را دنبال کند، هر دو بازنشسته شده بودند. این دو با هم در مقابل دوربین قرار نمی گیرند، بلکه دوربین به خانه آنها می‌رود تا با آنها پیرامون مسئله تغییر ریشه ای (انقلاب) یا تغییر تدریجی (اصلاح) صحبت کند. آن زمان مارکوزه در حومه سن دیه گو در کالیفرنیا در خانه ای چوبی در کرانه اقیانوس آرام زندگی می‌کند و پوپر نیز به طور منزوی در شهر پن از استان باکینگهام شایر انگلیس. گروه تلویزیونی به سختی موافقت مارکوزه را جلب می‌کنند، ولی وقتی به خانه اش می‌روند او کاملاً با وسایل جدید ضبط تلویزیونی همراهی نشان می‌دهد. در مقابل پوپر بلافاصله دعوت را می‌پذیرد، ولی در هنگام ضبط با اینکه چهار سال از مارکوزه جوان تر است چندان با وسایل جدید مانوس نیست.

مباحث این دو مصاحبه بعداً پیاده می‌شود و به صورت کتاب با عنوان «انقلاب یا اصلاح» [Revolution or reform] منتشر می‌شود. این کتاب در سال ۱۳۵۱ توسط هوشنگ وزیری روزنامه نگار و مترجم نام آشنا به فارسی ترجمه و توسط انتشارات خوارزمی منتشر می‌شود. اهمیت چاپ این کتاب در ایران از آن جهت است که ایران نیز چند سال بعد با یک انقلاب بزرگ مواجه شد و دو دهه بعد از انقلاب نیز، اصلاح حکومت در کانون مباحث سیاست ایران قرار گرفت.

پس از انقلاب پوپر با ترجمه اثر سیاسی مهمش یعنی جامعه باز و دشمنان آن بسیار بیشتر شناخته شد. پوپر در کتاب اصلاح و انقلاب با هر نوع انقلابی که حاصل واژگونی خشونت آمیز است مخالف است و عجیب این است که در ایران جمعی از انقلابی‌ها شیفته نظریات او شدند. مارکوزه نیز در ایران با کتاب‌های انسان تک ساحتی و خرد و انقلاب کم و بیش شناخته شده است، ولی هرگز با توجه و اقبالی که پوپر پیدا کرد مواجه نشد. او نه مارکسیست راست کیشی بود که مورد اقبال جریان‌های چپ قرار بگیرد، زیرا در همین کتاب نیز انتقاداتی را به دیالکتیک و زیربنا بودن اقتصاد مطرح می‌کند، و نه نظریاتش خیلی ساده و روشن است که به عنوان فیلسوفی عامه پسند در بیاید. با این حال او با وارد کردن فروید به مباحث مارکسیستی و نقد جامعه سرمایه داری شروع کننده بسیاری از مباحث پست مدرن شد.

به طور کلی این دو فیلسوف هر کدام در محیطی متفاوت می‌اندیشند و به همین دلیل مباحثه میان آنها چندان زایا و پرشور نیست. اختلاف برای گفتگو لازم است، وقتی اختلاف خیلی فراوان باشد مباحثه جدی شکل نمی گیرد. با این حال همین رفت و برگشت‌ها پیرامون دو مفهوم مهم در سیاست ایران و جهان به ما کمک می‌کند وضعیت خود را بهتر درک کنیم. مخصوصاً امروز که پس از مدت‌ها غالب بودن مفهوم اصلاح، دوباره کسانی مدعی انقلاب در ایرانند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...