میل مبهم جنایت | الف
مثل برخی هنرمندان که به شکل غریزی کار میکردند، اما گذر زمان نشان داد که جزو بهترینها بودهاند، جیمز ام کین [James Mallahan Cain] هم کار خودش را میکرد. از سینما بدش میآمد، ولی برای امرار معاش فیلمنامه مینوشت، آثار داستاننویسان دیگر را نمیخواند: «خودتان داستان نویس باشید، خواندن کتاب یک نفر دیگر برایتان مثل شکنجه است، در ذهنتان مدام همه چیز را به جای او دوباره می نویسید. نمی توانید صرفا به عنوان یک خواننده کتاب را بخوانید. در نتیجه بهتر است اصلا کتاب نخوانید. البته بیشتر مطالعه من در مورد تاریخ امریکا بوده است.»
![پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» [ The Postman Always Rings Twice جیمز ام کین [James Mallahan Cain]](/files/162652740039228809.jpg)
بااینحال داستاننویس درجهیکی بود که به نظر خودش داستانهای عاشقانه مینوشت، اما تعجب میکرد که دیگران آنها را پلیسی جنایی میخوانند. همینکه کتابش خریدار داشته باشد، برایش کافی بود؛ یعنی کارش خوب بوده! اما دیگران توفیق او را در نوشتنِ هنرمندانه داستانهایی میدانستند که زمینهساز تحول در ادبیات پلیسی و آغازگر جریان واقعگرایانه در اینگونه بودند. اما خودش با اطمینان میگفت که از رمان پلیسی چیزی نمیداند!
با همه اینها بیشترین تأثیر را روی کسانی گذاشت که بعدها، به ادبیات پلیسی (که در کلیشههای دوران عصرطلایی این ژانر گرفتارشده بود) سروسامانی دادند و با احیای آن مرکزش را از انگلستان به امریکا منتقل کردند. نویسندگانی که نشان دادند این ژانر نهتنها ادبیاتی نازل و درجهدو نیست، بلکه حرفهای مهمی درباره زندگی دارد. کسانی که بزرگانشان دشیل همت، ریموند چندلر و چند پله پایینتر، هوراس مک کوی، دیوید گودیس، ارل استنلی گاردنر، جیم تامپسون، جیم الروی و چندتایی دیگر بودند.
جیمز ام کین عمری طولانی داشت، آنقدر که موفقیت را خوب مزه مزه کند، هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ حیثیت ادبی. تام ولف عقیده داشت: «هر كس میخواهد داستاننویسی یاد بگیرد برود رمانهای جیمز ام كین را بخواند.»
بعید نیست وقتی جیمز ام کین این جمله را شنیده خیلی تعجب کرده یا حتی خندهاش گرفته: «ما اینقدر مهم بودیم و خودمان خبر نداشتیم!» اما این حرف نه گزافه که یک پیشنهاد طلایی برای آنهاست که میخواهند نوشتن داستان، آنهم از نوع پرکشش و جذابش را یاد بگیرند؛ از آن قِسم داستانها که یقهی خواننده را میگیرند و تا تمام نشوند ول نمیکنند. البته ماجرا به همینجا ختم نمیشود، چون این داستانها گاه چنان تاثیر گذارند که به راحتی دست از ذهن آدم بر نمی دارند. لااقل دو رمان «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» [The Postman Always Rings Twice]، مصداق بارز چنین رمانهایی هستند؛ بهخصوص دومی که از دید خودش هم موفقترین کارش بود، چون خوب فروخته بود:
« آن کتابی برای من از بقیه بهتر است که بیشتر فروش رفته، این تنها معیار من است. آنهم کتاب پستچی همیشه دوبار زنگ میزند است.»
تا زمانی که جیمز ام کین زنده بود، فروش این رمان کماکان ادامه داشت، به مرز دو میلیون نسخه رسید و به ۲۸ زبان ترجمه شد و در سینما هم بهطور مستقیم و غیرمستقیم مورد اقتباس قرارگرفت. این جریان هنوز هم ادامه دارد و نام کتاب در لیست آثار ارزشمند ادبیات پلیسی و غیر پلیسی دیده میشود و... همه آنچه گفته شد، گواه آن است که با اثر مهمی روبهرو هستیم که درعینحال کار بسیار جذابی هم هست. در طول تاریخ ادبیات تعداد آثاری که چنین موفقیتهایی را به شکل توأمان کسب کرده و از قضا آثار جریان سازی هم بودند، خیلی زیاد نیست.
«پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» داستان جذابی دارد، دو مرد یک زن، سه ضلع مثلث روایتی پرکشش را تشکیل میدهند که مدام در حال اوج و فرود است و خواننده را آرام نمیگذارد.
زندگی کسلکننده مردی مسن و زنی جوان و زیبا که رستورانی در حاشیه شهر را اداره میکنند، آنقدر مستعد بحران است که با ورود راوی، مردی جوان که دربهدر دنبال کار میگردد، خیلی زود از حال تعادل خارج میشود. به این ترتیب کشمکشی در دو سطح بیرونی و درونی در میان آدمها و روابط آنها شکل میگیرد که گاه حالتی بیمارگونه پیدا میکند. داستان به شکل غیرمستقیم تأکیدی بر این واقعیت است که همه ما قدری از این عدم تعادل را در خود داریم. فقط بستگی دارد شرایط زندگی چقدر از این پتانسیل بالقوه را به فعلیت برساند.
بازتاب فکر و احساس درونی و گفتار و اعمال بیرونی این شخصیتها، کنش و واکنشهای را در پی دارد که حسی از تعلیق را در سراسر رمان جاری ساخته است؛ از دیگر سو شیوه روایت اول شخص رمان نیز خواننده را در وسط معرکه قرار میدهد، زبان محاورهای و حال و هوای رئالیستی و ملموس، اتمسفر پر تبوتاب مبتنی بر غریزه که به شکل ناخودآگاه در لحظه بروز کرده و به خشونت و گناه میانجامد؛ دیالوگهای تأثیرگذار که به شکلی عریان احساسات درونی آدمی را بازتاب میدهد و... هریک بهاندازه خود سهمی در جذابیت و افسونگری «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» دارند.
این رمان به شیوهای از ادبیات پلیسی تعلق دارد که در آن خبری از کارآگاه در شکلهای سنتی ادبیات پلیسی نیست، بلکه رمان روایت حال و روز آدمهایی معمولی ست که در روند عادی زندگی در شرایطی قرار میگیرند که دست به جنایت بزنند. از این منظر نشانی از گرهافکنی و گرهگشاییهای ادبیات کارآگاهی نیز در این رمان نیست؛ قاتل یا مجرم در داستان حی و حاضر و مشخص است. برخلاف اغلب آثار سنتی کارآگاهی، قاتل آدم زرنگ و باهوشی نیست که با ابتکار و پیچیدگی دست به جنایت بزند، بلکه آدم درماندهای است که از روی استیصال و سرکوبهای عاطفی، روانی و نیازهای جسمی و جنسی و یا مادی دست به جنایت میزند. از این منظر رمان از بار روانشناسانه پررنگی نیز برخوردار است که بر غنای آن میافزاید.
این رمان در لیست کتابهایی قرار دارد که پیش از مرگ باید آنها را خواند. زبان ساده و روایت پرکشش و داستان جذاب کتاب «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» بهگونهای ست که دست رد به سینه خواننده نمیزند. چه اهل خواندن رمانهای جدی باشید و چه رمانهای عامهپسند، این کتاب شما را راضی خواهد کرد. نویسندگان بسیاری بودهاند که دوست داشتهاند از پسِ نوشتن چنین آثاری برآیند؛ اما فقط تعداد اندکی از آنها به چنین توفیقی دستیافتهاند. جیمز ام کین یکی از آنهاست؛ اهمیت او و آثارش آنقدر بود که آلبر کامو اعتراف کند یکی از آثارش را با تأثیرپذیری از نوشتههای جیمز ام کین نوشته و او را نویسندهای بزرگ بخواند.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............