شماره جدید فصلنامه ادبی «برگ هنر» منتشر شده و روی پیشخان مطبوعات آمد.

به گزارش مهر، بیست و یکمین شماره فصلنامه «برگ هنر» برای بهار ۹۸ با ویژه‌نامه‌ای درباره ویلیام فاکنر نویسنده آمریکایی منتشر شده و روی پیشخان مطبوعات کشور آمد.

این مجله ۱۰ بخش اصلی با عناوین سرمقاله، ویژه‌نامه، شعر، نقد معرف، سوزن‌بان، داستان، نقد، نگاهی دیگر، رویداد و کتابخانه دارد که در بخش سرمقاله مطلب اقبال معتضدی درباره فاکنر با عنوان «بدون سقف، بدون مصلحت» درج شده و پس از آن مطلب کوتاه و یک صفحه‌ای «ویلیام فاکنر» در معرفی این نویسنده آمده است. بخش بعدی هم «ویژه‌نامه» است که همان‌طور که مشخص است، درباره فاکنر و آثار اوست.

«گفتگو با ویلیام فاکنر» از جین استاین با ترجمه احمد گلشیری، دنیای ویرانه فاکنر از عبدالعلی دستغیب، «از خش و هیاهو تا بوف کور» نوشته جواد اسحاقیان، «در سیلانِ زمانه‌های محو شونده» به قلم منصوره تدینی و «خوابیده تا مرگ، اودیسه‌ای برای زبان» نوشته حیدر زاهدی مطالب ویژه‌نامه این شماره «برگ هنر» را تشکیل می‌دهند. در بخش شعر هم آثاری از اقبال معتضدی، داریوش مهبودی، گیوم آپولینر، چارلز بوکوفسکی، نیکولا مادزیروف، یوهان فان اسخاخن و عباس بوترابی چاپ شده است.

«سکوت‌ها» سرشار از نانوشته‌ها عنوان مقاله‌ای از رضا خندان مهابادی در بخش «نقد معرف» و «دو فیلم، دو پنجره» نوشته محسن توحیدیان هم در بخش «سوزنبان» چاپ شده است. این مطلب درباره دو فیلم بارگرد اثر باربت شرودر در سال ۱۹۸۷ و برج دلو اثر کلبرمندونچا فیهو در سال ۲۰۱۶ است.

در بخش داستان این شماره مجله مذکور هم «صدای سوخته ساز سید» از مرتضی حاتمی، «نیش عقرب» نوشته الهه هدایتی، «چشم چپ امیر» اثر سمانه خادمی، «لباس‌های رها» از ندا صالحی و «زیارت» نوشته ماشااله خاکسار چاپ شده‌اند.

بخش بعدی هم «نقد» است که دو مطلب «ای آفتاب غروبگاه» از ویلیام فاکنر با ترجمه احمد گلشیری و «زندگی، مرگ و برفک» نوشته مسعود بُربُر چاپ شده است. مطلب اول، متن داستان «ای آفتاب غروبگاه» همراه با نقد آن و دومی هم نقد رمان «برفک» نوشته دان دلیلو است. بخش «نگاهی دیگر» این شماره مجله «برگ هنر» نیز تنها یک مطلب از امیر جنانی را درباره «ادبیات سکوت» و خوان رولفو استاد این گونه ادبی شامل می‌شود. در بخش بعدی، «رویداد» هم رویدادهای فرهنگی و ادبی کشور مرور و بررسی شده است.

پایان‌بخش مطالب شماره پیش رو مجله «برگ هنر» هم «کتابخانه» است که دو مطلب «در ویترین کتابفروشی‌ها» و «معرفی کتاب» را شامل می‌شود.

این مجله با ۱۸۴ صفحه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...