وضع بشر در قرن بیست‌ویکم | شرق


دو دهه آغازین قرن بیست‌ویکم نشان می‌دهد که این قرن تفاوت چندانی با قرن پیش ندارد و ظاهرا بشر هیچ عبرتی از مصائب و فجایع قرن پیش نگرفته است. در جهان توسعه‌یافته علم و تکنیک مدرن همچنان به پیش‌ می‌تازد و تفکر و فرهنگ مدرن همچنان مسلط است. در این عالم، بر اثر رشد فزاینده علم جدید و تکنولوژی‌ها و مهندسی‌های متعدد، انسان که در اوایل عصر جدید خود را سوژه و همه چیزهای دیگر را ابژه می‌پنداشته است، خود به ابژه علم و تکنیک مدرن بدل شده است. بر بخش اعظم جهان توسعه‌نیافته نیز جنگ، خشونت، خونریزی، تجاوز، ناامنی، کودک‌کشی، استبداد، خفقان، فلاکت، ظلم، فقر، بی‌خانمانی، گرسنگی و بیماری سایه افکنده است. برخی متفکران قرن پیش تصور می‌کردند که قرن بیست‌ویکم یا معنوی خواهد بود یا وجود نخواهد داشت اما متأسفانه در این قرن نه معنویتی دیده می‌شود، نه حقیقتی، نه فضیلتی، نه انسانیتی و نه شفقتی. اما این همه به این معنا نیست که مدرنیته و تفکر و فرهنگ مدرن از هرگونه نقد و انتقادی مصون مانده است. برخی متفکران دردمند و حساس از چند دهه پیش انتقاد از عناصر و مؤلفه‌های اصلی مدرنیته و اندیشه و عمل مدرن را شروع کرده‌اند تا انسان این روزگار را از پیامدهای بشرانگاری، خودبنیادی (سوبژکتیویته) و مذهب اصالت علم و تکنیک آگاه کنند.

آینده انسان: چشم‌اندازهای فلسفی» [Die Zukunft des Menschen : philosophische Ausblicke] که گونتر زیبلد [Günter Seubold]

در کتاب «آینده انسان: چشم‌اندازهای فلسفی» [Die Zukunft des Menschen : philosophische Ausblicke] که گونتر زیبلد [Günter Seubold] در سال 1999 در آستانه قرن بیست‌ویکم گرد آورده و جمعی از مترجمان به فارسی برگردانده‌اند، هفت تن از نویسندگان آلمانی با رویکردی فلسفی به مسائل، معضلات، گرفتاری‌ها، تناقضات و درگیری‌های انسان در طلیعه قرن بیست‌ویکم پرداخته‌اند و هرکدام از نظرگاهی از آینده انسان پرسش کرده‌اند و درواقع هرکدام از تهدیدی جدی سخن به میان آورده‌اند. آنان به پرسش‌هایی اندیشیده‌اند که پیش‌روی بشر قرن بیست‌ویکم قرار دارد. زیرا به گفته هایدگر، با تفکر می‌توان به چیزهای بسیاری اشارت داشت هرچند نمی‌توان آنها را بی‌درنگ و لزوما اثبات کرد. پیش‌ و بیش از هر چیز باید به علم جدید اشاره کرد که شاخه‌های تازه آن ازجمله در علوم زیستی، دانش پزشکی و ابداعات علمی- تکنیکی مفهوم سنتی از انسان را دگرگون کرده است. به نوشته زیبلد در مقدمه کتاب، طرح رمزگشایی از نقشه ژنتیک، تکنیک‌های انتقال ژن از یک نوع به نوع دیگر و شبیه‌سازی انسان همگی حاکی از آن هستند که ویژگی‌ها و صفاتی از انسان که هزاران سال در تعریف او معتبر شمرده می‌شد، در حال از میان رفتن است. این علم جدید، به تعبیر هایدگر، «فکر نمی‌کند» یعنی تک‌بعدی‌تر از آن است که بتواند پیامدهای معضلاتی را ببیند که دستورالعملش برای پیشروی در پی خواهد داشت.

در اولین مقاله کتاب با عنوان «معضلات مدرن‌سازی» نویسنده مدرن‌سازی را زاینده مخاطراتی جهانی تلقی می‌کند که نه می‌توان تمامی ابعاد آن را پیش‌بینی و نه آنها را مهار کرد. به زعم وی، مدرن‌سازی به حکم طبیعتش همچون سرطان رشد ناهنجاری را آغاز کرده و این را روشن‌تر از هر جا در آسیب‌های زیست‌محیطی می‌توان مشاهده کرد. او با انتقاد از افراط در کار عقل و مفهوم پیشرفت از مفهوم «سنت» سخن به میان آورده و بر آن است که در کنار جدیدترین‌ها به آنچه دیرینه‌ترین است نیز نیازمندیم تا بتوانیم اساسا منزلت امر جدید را دریابیم. مؤلف مقاله «در باب طبیعت انسان» به خطرها و تهدیدهای پزشکی باروری و مهندسی ژنتیک پرداخته و نوشته که اکنون انسان‌ها به واسطه پیشرفت‌ها و برنامه‌ریزی‌های پزشکی ‌باروری می‌توانند کودک دلخواه خود (پسر یا دختر) را به دنیا بیاورند. جسم انسان به مثابه ماشین - که زمانی یک تصور و پنداشت بود- اکنون درواقعیت تحقق یافته و هرکدام از اعضای آن را می‌توان جایگزین کرد. اکنون با قلب‌های مصنوعی و باتری‌های قلب می‌توان زندگی کرد.

در یکی دیگر از مقالات کتاب با عنوان «آینده انسان در طبیعت» مؤلف از طبیعتی که انسان شده سخن می‌گوید و طبیعت همچون ابژه را به‌شدت مورد نقد قرار می‌دهد. حیات آدمی در اشتراک با دیگر آدمیان و دیگر اشیا و موجودات در تمامیت طبیعت تحقق پیدا می‌کند نه صرفا در همبودی با انسان‌های دیگر. مشترکات ما صرفا با همنوعان انسانی‌مان نیست بلکه با طبیعت به‌طور کلی است و همبودی یعنی همبودی با انسان‌ها و طبیعت. زیرا برخلاف سوبژکتیونیسم عصر جدید، ما صرفا به خویشتن یقین نداریم بلکه به دیگری، یعنی طبیعت، نیز یقین داریم و ما طبیعتی هستیم که در همبودی طبیعی انسان شده‌ایم.

«بی‌عالم شدن» انسان در عصر کنونی موضوع یکی دیگر از مقالات کتاب است. انسان در عالم انسان است و میان انسان و عالم تقابل و تضادی نیست. انسان بدون عالم و عالم بدون انسان معنایی ندارد. در-‌عالم‌-‌بودن، به تعبیر هایدگر، به این معناست که انسان در بافتی از پیوندهای معنایی و شبکه‌ای از روابط زیست می‌کند نه همچون سوژه‌ای تنها خودانگار. مفهوم حیات و غایت که در فلسفه جدید به بوته فراموشی سپرده شده، توجه یکی از نویسندگان کتاب را برانگیخته تا او بگوید که برخلاف اندیشه ارسطو که طبیعت را حیات تلقی می‌کرد، با دکارت و فلسفه جدید جای حیات و غایت را فاعلیت، مکانیک و ماشین گرفته است. از دیدگاه دکارت، غیر از انسان هر موجود زنده‌ای صرفا یک ماشین است، حیوانات احساس نمی‌کنند. دکارتیان فریاد آزاردیده یک حیوان را همچون غژغژ اجزای یک ماشین قلمداد می‌کنند. با تقسیمات معروف فلسفه جدید، سوژه- ابژه، آگاهی- متعلق آگاهی، شیء اندیشنده – شیء ممتد، کار انسان جدید به جایی رسیده که خودش به ابژه‌ای صرف برای سوبژکتیویته‌ای استعلایی و فاقد عالم به نام «علم» مبدل شود. انسان خود یک ابژه شده است. چیزی که ابژه نیست دیگر فقط علم است و این وضع بشر در قرن بیست‌و‌یکم است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...