وطن در جهان | فرهیختگان


آمارتیا سن [Amartya Sen] نام آشنایی برای اندیشمندان و دانشجویان در زمینه‌های اقتصاد و فلسفه است. استاد سالخورده هاروارد اکنون پس از سال‌ها اندیشه‌ورزی و اوج‌های جاودانه در سپهر اقتصاد، فلسفه، سیاست و اخلاق، بار دیگر قلم به دست گرفته و دست به کاری جذاب و خواندنی زده است.

آمارتیا سن [Amartya Sen] خلاصه کتاب وطن در جهان» [Home in the World: A Memoir]

آمارتیا سن مدرک کارشناسی اقتصاد خود را از پرزیدنسی کالج کلکته و دکتری اقتصاد را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده است. پس از فارغ‌التحصیلی از کمبریج در سال ۱۹۵۹، به تدریس اقتصاد در دانشگاه‌های جاداپور و دهلی‌نو در هند و دانشگاه کمبریج و مدرسه اقتصادی لندن پرداخت. سن در سال ۱۹۷۷ به دانشگاه آکسفورد رفت و به سمت استادی اقتصاد سیاسی منصوب شد. در سال ۱۹۸۷ به آمریکا رفت و به درجه استادی اقتصاد و فلسفه در دانشگاه هاروارد رسید. پس از آن به دانشگاه ترینیتی کمبریج بازگشت و ریاست آن را عهده‌دار شد. بیش از بیست کتاب از او منتشر شده است که کتاب‌های «توسعه به‌مثابه آزادی» و «اندیشه عدالت» از معروف‌ترین آنهاست. او جایزه نوبل اقتصاد را نیز در سال ۱۹۹۸ به دست آورده است. آمارتیا سن که کوله‌باری از افتخارات و مقام‌های علمی را به دوش می‌کشد و سیاهه کردن توفیقات علمی‌اش خود کتابی مفصل طلب می‌کند، حال از گذر 89 سال زندگی نگاهی به گذشته‌های دور انداخته و حاصل همه افت‌وخیز‌های زندگی و تجربیات گرانقدرش را به رایگان با کتابی که روانه بازار کرده است در اختیار ما قرار داده است.

برخی از خاطرات و زندگینامه‌های خودنوشت فیلسوفان و افراد برجسته اگر از آثار علمی آنها مهم‌تر نباشد، دست‌کم همسنگ با آن آثار علمی است. بی‌جهت نیست که امروزه برخی از اندیشمندان در باب اهمیت و فلسفه زندگینامه‌نویسی می‌گویند و بر این باورند که خواندن زندگینامه‌های خودنوشت در هرچه بهتر فهمیدن دیگر اندیشه‌های علمی آن فیلسوف تاثیر زیادی دارد. آمارتیا سن کسی است که اگرچه در خانواده‌ای مترقی و روشنفکر و باسواد به دنیا آمد، اما به دلیل شرایط پیرامون و محیط اطرافش و مشکلات مختلفی که در زندگی‌اش رخ می‌دهد، طعم و تلخی ناعدالتی و نابرابری‌های اقتصادی را به‌خوبی چشیده است. تاثیر تجربه‌های زیستی را می‌توان در نوشته‌های اقتصادی و سیاسی و اخلاقی او به‌خوبی دید. جنس اقتصادی که او می‌فهمد و تدریس می‌کند طور دیگری است و دغدغه‌هایش در مسائل کاربردی میان اخلاق، اقتصاد و سیاست گواه فهم متفاوت او نسبت به دیگر اقتصاددان‌هاست. از دیگر ویژگی‌های بارز آمارتیا سن، آموزگاری‌اش است، علاقه شگرف او به تدریس در برهه‌های مختلف زندگی‌اش نمود دارد. 23 سال بیشتر نداشت به کسوت استادی دانشگاه در اقتصاد درآمد و نشان داد که می‌توان در این سن و سال نیز استادی توانمند بود.

کتاب «وطن در جهان» [Home in the World: A Memoir] در بردارنده پنج بخش و بیست‌وشش فصل است‌. فصل‌های نخستین در باب حال و هوای کودکی و تجربه‌های مختلفی که نویسنده در آن برهه از سر گذرانده است. برای نمونه بخش اول در بر دارنده فصل‌های با چنین عناوینی است: «داکا و ماندالی»، «رودخانه‌های بنگال»، «مدرسه بدون دیوار»، «شرکت پدربزرگ و مادربزرگ»، «دنیایی از استدلال‌ها» و «حضور گذشته». در بخش دوم، کتاب نرم‌نرمک رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد. بحث‌های ملی و سیاسی جای خودش را در کتاب پیدا می‌کند و سخن از بنگلادش و هند و انگلستان و مقاومت و تفرقه به میان می‌آید.

آمارتیا سن [Amartya Sen] خلاصه کتاب وطن در جهان» [Home in the World: A Memoir]

عناوین این فصول نیز گواه همین مطلب است: «آخرین قحطی»، «بنگال و ایده بنگلادش»، «مقاومت و تفرقه» و «انگلستان و هند». به گمانم فصل مرتبط با انگلستان و هند دربردارنده نکات مهم بسیاری است که می‌تواند ما را در فهم بهتر تاریخ آن برهه یاری رساند. آمارتیا سن در ابتدای این فصل می‌گوید، درواقع امپراتوری بریتانیا در هند در نبرد پلسری در 23 ژوئن 1757 تاسیس شد. روزی معمولی بود، با باران‌های گهگاهی در باغ‌های انبه در شهر پلسری، جایی میان کلکته که انگلیسی‌ها مستقر بودند و مرشدآباد، پایتخت پادشاهی بنگال. در آن انبه‌ستان‌ها بود که نیروهای انگلیسی با لشکر نواب سراج‌الدوله روبه‌رو شدند و قاطعانه آن را شکست دادند. از جمله سوالاتی که ذهن ما را درگیر می‌کرد، دلیل سهولت پیروزی بریتانیا بود. چرا شکست دادن نواب بنگال برای بریتانیایی‌ها اینقدر ساده بود؟ انگلیسی‌ها، اگرچه ارتش بسیار کوچک‌تری داشتند، اما از قدرت آتش‌ بسیار بیشتر و انضباط نظامی سختگیرانه‌تری برخوردار بودند. چنین دلایل استاندارد نظامی بدون شک مهم بودند، با این حال سوالاتی درمورد نقش ماهیت تقسیم‌شده نیروهای سراج نیز وجود داشت.

بخش سوم کتاب مقدمه‌ای برای ورود به جهان آکادمیک است: «شهرنشینی کلکته»، «خیابان کالج»، «با مارکس چه کنیم»، «نبرد نخست» و «به سوی انگلستان». در بخش چهارم نیز عناوین جذابی به چشم می‌خورد: «دروازه‌های ترینیتی»، «دوستان و حلقه‌ها»، «اروپا کجاست؟»، «گفت‌وگو و سیاست»، «میان کمبریج و کلکته»، «داب، سرافا و رابرتسون»، «چه اقتصادی» و «برخورد‌های آمریکایی». بخش پنجم کتاب تنها در بردارنده دو فصل است: «اقناع و همکاری» و «نزدیک و دور».

به هر رو، زندگینامه خودنوشتی که آمارتیا سن پدید آورده است، سرشار از نکات با ارزش تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. خواننده می‌تواند پاره‌ای از مهم‌ترین جریان‌های تاریخی، اجتماعی را از دریچه چشم انسانی فرهیخته مشاهده کند. افزون بر این، از نظر علمی نیز نکات و جریاناتی که در کتاب آمده است بی‌اندازه سودمند و خواندنی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...