کتابخانه تاریخ | هم‌میهن


«به هر حال اگر ما هم مدتی را میان نوابغ باشیم، کمی بهتر خواهیم شد. گرچه شاید اکسیر جوانی را پیدا نکنیم، شادی‌مان آرام و دائمی خواهد بود، لذتی عمیق خواهیم برد که زمان نمی‌تواند از ما بگیرد، الا به مرگ!»
نام ویل دورانت [Will Durant] را که می‌شنویم، به دنبال تاریخ و فلسفه یا حتی معنای زندگی می‌گردیم؛ اما او این‌بار نه از تاریخ و درس‌هایش می‌گوید، نه از لذات فلسفه، نه درباره معنای زندگی. این‌بار به ‌جای ایستادن بر بلندی و روایت کردن برای مخاطب، دست او را می‌گیرد و به کتابخانه شخصی خود می‌برد.

کتابخانه شخصی من» [The greatest minds and ideas of all time] اثر ویل دورانت [Will Durant]

همانجا که بزرگ، کم‌نور و خنک است و پنجره‌هایی رو به دشت‌های آرام دارد. صندلی‌هایی راحت و بزرگ که دعوت به ماندن و خواندن می‌‌کنند و چراغ‌هایی که این‌گوشه و آن‌گوشه، پناهگاهی روشن برای مطالعه می‌سازند. وسط این کتابخانه، میز بزرگی از چوب سرخ قرار دارد که کنده‌کاری‌های آن را همان هنرمندانی انجام داده‌اند که کنده‌کاری‌های میز شاه هِنری در کلیسای وست‌مینستر را انجام داده‌اند. ویل دورانت به ما اطمینان‌خاطر می‌دهد که اگر فقط هفت‌ساعت در هفته را به مطالعه اختصاص دهیم، از ما دانشمند و فیلسوف می‌سازد. حال این‌که چه مطالعه کنیم و چگونه را نیز به ما می‌گوید. «کتابخانه شخصی من» [The greatest minds and ideas of all time]، اثری است از ویل دورانتِ آمریکایی که توسط نشر پارسه و به ترجمه امین حسینیون به چاپ رسیده است.

او در ابتدا، ما را میان نوابغ و قهرمانان می‌برد؛ چراکه معتقد است تاریخ انسان روایت‌ کارهایی شگفت‌انگیز است که نوابغ بزرگ برای ارتقای سطح فرهنگ و تمدن انسانی به سرانجام رسانده‌اند. در نظر او تاریخ روایت مردان و زنان استثنایی است؛ مخترعان، دانشمندان، دولتمردان، شاعران، هنرمندان، آهنگسازان، فیلسوفان و قدیسان و تمام آنچه این آدم‌‌ها به خرد و تکنولوژی اضافه کردند، به هنر و شرافت و اخلاق خودشان و تمام بشریت. ویل دورانت تاریخ را صحنه خشک از سیاست و ویرانی نمی‌بیند، بلکه مبارزه‌ای می‌داند میان انسان و نبوغش علیه سکون ماده و رازهای گیج‌کننده ذهن بشری، پیکاری برای فهمیدن، مهار کردن و بازسازی انسان و جهانش. درک چنین انسان‌هایی، اینکه خودمان را ازطریق مطالعه و تحقیق کمی شبیه به آن‌‌ها کنیم، مثل این است که دوباره هیجان جوانی را لمس کنیم یا اگر هنوز جوان هستیم، در مسیری که آ‌ن‌ها با نور دانش روشن کرده‌اند گام برداریم. اندیشیدن اولین واقعیتی است که ما درک می‌کنیم و ‌آخرین راز زندگی است که برای‌مان مبهم می‌ماند.

او در گام بعدی، از اندیشیدن و10 اندیشمند بزرگ تاریخ برای‌مان می‌گوید. از تاریخ تمدن انسان که تاریخ ماجراجویی عقل است و اندیشه‌ای که همیشه به داد انسان می‌رسد! ویل دورانت در این قسمت، با ترس و تردید از شعر و شاعران سخن به میان می‌آورد. از مخاطب می‌خواهد که کمی از تعصبات دوری کند و با ترکیب معیار موسیقی، عاطفه، خیال و اندیشه، 10شاعر برتر تاریخ را از هومر آغاز می‌کند و به والت ویتمن ختم می‌کند. حال کتابی که در دست دارید و شما را در خیال، دور میز گرد سرخ‌رنگ کتابخانه ویل دورانت نشانده است، به نیمه می‌رسد. درست به فصل چهارم. همانجایی که نویسنده تاریخ تمدن، 100کتابی که برای آموختن بهترین‌اند را روی میز می‌گذارد و هرکدام را با حوصله معرفی می‌کند. در این فهرست پر طول و تفصیل، از جای‌جای تمدن بشری، عنوان کتابی معرفی می‌شود. اما چیزی که نظر فارسی‌زبانانِ کتابخانه دورانت را جلب می‌کند، عنوان سی‌ویکم این فهرست است؛ رباعیات خیام که البته با ترجمه فیتس‌جرالد، روی میز کتابخانه قرار گرفته است.

او برای درک بهتر، کتاب‌ها را به‌ترتیب تاریخی معرفی می‌کند. در گام‌های پایانی این بخش، ما را متقاعد خواهد کرد که اگر مدتی با این بزرگان قدم بزنیم و فروتنانه به حرف‌های‌شان گوش کنیم، دردهای‌مان کمی درمان خواهد شد و درک می‌کنیم که آرامش از دل درک می‌آید. حال دیگر تمام کتاب‌ها از روی میز گرد کتابخانه دورانت جمع می‌شود و قصه مارکی دو کندورسه روایت می‌شود. فرار از حکم گیوتین، پناه‌بردن به اتاق زیرشیروانی در حومه پاریس و نوشتن خوشبینانه‌ترین کتابِ نوشته‌شده به دست بشر، مقدمه‌ای است برای شروع فهرستی دیگر، از 10قله پیشرفت بشر. در آخر باز هم دورانت به تاریخ می‌رسد و 12تاریخ سرنوشت‌ساز در تقویم تمدن انسان را معرفی می‌کند. او به‌عنوان آخرین نصیحت، کلامی از ناپلئون را یاد می‌کند: «به پسرم بگویید تاریخ بخواند، چون تنها روانشناسیِ حقیقی تاریخ است و تنها فلسفه حقیقی تاریخ است.» و اینگونه، چراغ‌های کتابخانه دورانت خاموش می‌شود و حاضران دور آن میز گرد، هرکدام با بستن کتاب، به سرزمین خود باز می‌گردند و اگر بخت با آن‌ها یار باشد، تا آن لحظه که مرگ آن‌ها را می‌رباید، از خود انسانی به‌جای می‌گذارند که تاریخ‌ساز باشد!

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...