فرامرز ظلی در کتاب «شاعر دروازه‌بان» می‌گوید: تعویض لباس الان مد شده، مثلا می‌دهند[هواداران]، نه! نه! ولی به هر حال قربان همان لباس‌هایی که ده بار شسته می‌شد، ولی شست‌وشویش به تو آن حس مردانگی، شرافت، مناعت و جوانمردی را می‌داد. حسش، حس زیبایی بود.»

شاعر دروازه‌بان فرامرز ظلی حبیب‌الله اسماعیلی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، کتاب «دروازه‌بان شاعر» گفت‌وگو با فرامرز ظلی به کوشش حبیب‌الله اسماعیلی از سوی انتشارات نگارستان اندیشه چاپ شده است.

فرامرز ظلی از دروازه‌بانان پیشکسوت فوتبال، ایران است. او سال‌ها در باشگاه پاس، تاج تهران (استقلال کنونی) و تیم ملی فوتبال ایران بازی کرده و از دروازه‌بانان برجسته ایرانی به‌شمار می‌رود.

وی در این کتاب از پدرش می‌گوید. از پدری که نظامی بود: «یکبار درجه‌های پدر من را رضاشاه آن موقع به خاطر جنگ با بختیاری‌ها [گرفته بود]. خودش تعریف می‌کرد، که آنها از آن بالا می‌زدند، اینها هم باید توپ را با شانه می‌بردند. این خارج از برنامه ماست، ولی به هر حال دو تا درجه‌اش را گرفت و گرنه حالا سرتیپ می‌شد و سرلشکر...»

یکی دیگر از نکات جالب گفته‌های ظلی خیابان شکوفه است که بخشی از کودکی‌اش در این محله گذشته است: «پدرم انسان وارسته‌ای بود که بیشتر با معنویات زندگی می‌کرد دوست داشت بتواند خدمت کند. به طور مثال آن خیابان شکوفه که می‌گویم، تمام درخت‌هایی که از آن سر خیابان شکوفه تا آن بالا بود، بابای من پول داد، نهال خریدند، این درخت‌ها را کاشتند که به نام ... درخت‌های ظلی هنوز مانده و معروف هست اینها.»

گلایه ظلی از مسئولانی است که در دوران کودکی‌اش زمین‌های خاکی و کودکان عاشق فوتبال را ندیدند: «ببخشید من راجع به حقیقت می‌خواهم صحبت کنم، نه تعریفی و نه به اصطلاح حرف بی‌جایی. هیچ توجهی نبود. یک بار بفرمایید از مثلا فدراسیون فوتبال آن موقع، که ببینید در این زمین چهارصد دستگاهی که می‌گویند این جوان‌های مثلا حالا پانزده، شانزده ساله هستند... اینجا کجاست؟ یا زمین عقاب چیست؟...»

فعالیت باشگاه‌های فوتبال در دهه چهل و پنجاه بسیار متفاوت است این تفاوت در لباس و وضعیت مالی بازیکنان مشهود است: «نه، نه! هیچ وقت، لباس‌ها بعدش در می‌آمد و می‌دادند، می‌برند، می‌شستند، برای بازی بعد برای خودت هیچی نبود، هیچ وقت. ببینید عرض کردم، روال فرق داشت، نوع زندگی فرق داشت، ممکن است الان تعجب را برانگیزد. آخر مگر می‌شود لباسی که تنت بوده؟ ولی آن زمان این بود. باید تابع بودی و آن طرف به اصطلاح چیز را هنوز حس نکرده بودی قضیه را. ممکن است الان جای تعجب باشد. مگر می‌شود لباسی که پوشید، از او بگیرند یا مثلا تعویض لباس الان مد شده، مثلا می‌دهند[هواداران]، نه! نه! ولی به هر حال قربان همان لباس‌هایی که ده بار شسته می‌شد، ولی شست‌وشویش به تو آن حس مردانگی، شرافت، مناعت و جوانمردی را می‌داد. حسش، حس زیبایی بود.»

یکی از خاطرات این بازیکن پیشکسوت حضور در بازی‌های آسیایی است، وی می‌گوید: «بازی با ژاپن هم حاشیه داشت. کار به پلیس کشید... داور تایلندی بود. حالا من نمی‌خواهم بگویم به نفع ژاپن گرفت، یا نگرفت. آقای مبشر رفت، به طرفش گفت: Rferee!No Good! او هم یک مشت گذاشت روی صورت آقا مبشر. ما رفتیم در این جایگاهی که لباس‌هایمان را چیز بود، اینها، خدا رحمت کند، آقای سرودی بود، تیمسار سرودی هم گردن کلفت و اینها، این داور آمد، یک مشت سرودی به داور زد و داور رفت توی شیشه و شیشه هم توی گلدان، ریخت به هم. که ما را با اسکورت بردند تا کمپ، به هر حال پیش آمد دیگر.»

جالب است که وقتی به گذشته نگاه می‌کنید بعضی رویه‌های امروزی فوتبال را می‌بینید که در گذشته بسیار متداول بوده است. از جمله حضور شخصیت‌های سیاسی در مدیریت باشگاه‌ها و مسئولیت فدراسیون‌های ورزشی است: «کامبیز آتابای، دهمین رئیس فدراسیون فوتبال ایران طی سال‌های 1351 تا 1357 و ششمین رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا طی سال‌های 1967 تا 1978 (1355 تا 1357) بود. او پسر ابوالفتح آتابای است که مدیر کل فنی و خدمات عمومی دربار پهلوی بود.

آتابای از فوتبال هیچی نمی‌دانست فقط آدمی بود که قدرت پولی داشت و قدرت سیاسی. تمام کارها را آقای هوشنگ دیده‌بانی می‌کرد، وی واقعا به فوتبال ایران خدمت کرد. این بار را با رجای واثق می‌گویم که یعنی شکل فوتبال ایران را به قول معروف هوشنگ دیده‌بان اصلا عوض کرد.»

کتاب «دروازه‌بان شاعر» گفت‌وگو با فرامرز ظلی به کوشش حبیب‌الله اسماعیلی در 190 صفحه، شمارگان 500 نسخه از سوی انتشارات نگارستان اندیشه چاپ شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...