«عبور از خط قرمز» زندگینامه خودنوشت دکتر «علی دیزایی»، فرمانده سابق پلیس لندن و حقوقدان ایرانی است که به تازگی توسط نشر ثالث به بازار آمده است.

«عبور از خط قرمز زندگینامه خودنوشت دکتر «علی دیزایی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایرنا، این کتاب با نثری ساده اما مستدل به شرح فساد سیستماتیک در پلیس لندن و همچنین تجربه‌های تلخ و شیرین و عاشقانه‌های نویسنده پرداخته است. در این کتاب می‌توانید شرح جنجالی‌ترین و پرخرج‌ترین عملیات جاسوسی علیه یک پلیس در انگلستان را با هزینه‌ای بالغ بر ۷ میلیون پوند و حضور ۶۰ افسر پلیس بخوانید.

علی دیزایی که در کودکی جلای وطن کرده، همواره خود را یک ایرانی دانسته و به آن افتخار می‌کند. او با لبخندی شیرین و فارسی سلیس، خاطرات خود از محله نظام‌آباد تهران و خانه پنجدری پدری را این‌گونه تعریف می‌کند: آن خانه باصفا، قامت رشید پدربزرگ، چلوکباب‌های هر جمعه مادربزرگ و فوتبال با توپ پلاستیکی با بچه‌های محل در گیرودار عبور ماشین‌ها در خیابان عظیم‌پور هرگز از ذهن من پاک نمی‌شود.

وی از ماجرای مهاجرت خود می‌گوید: در دهه پنجاه جوی در ایران به وجود آمد که پدر و مادرها تمایل داشتند بچه‌های خود را برای تحصیل به خارج از کشور بفرستند. پدر من هم تصمیم گرفت من و برادرم را به یک مدرسه شبانه‌روزی در انگلستان بفرستد.

وحشت از این مدرسه قدیمی که در چشم من بیشتر شبیه قصر دراکولا بود و دوری از خانواده برای کودکی به سن من، سال‌های نخست را سخت و طولانی کرد اما خاطرات شیرینی هم داشت؛ انتخاب من، یک کودک ایرانی، که حتی اسم راگبی را هم نشنیده بود به عنوان عضو و سپس کاپیتان تیم راگبی استان، اتفاق مهمی بود که حتی در روزنامه‌ها انعکاس یافت. با وقوع انقلاب اسلامی و قطع ارسال پول از ایران، شرایط سخت شد اما من هیچگاه دست از آرزوهایم نکشیدم.

نویسنده عبور از خط قرمز تحصیلات عالی را رمز ورود خود به نیروی پلیس و طی پله‌های ترقی با وجود تبعیض‌ها می‌داند: ‌از کودکی به درس علاقه داشتم و می‌دانستم تحصیلات، دلیل موفقیت انسان است و همین عامل باعث شد با وجود تبعیض‌ها و فشارها و موانع سر راهم، بتوانم به مدارج عالی شغلی برسم. سعی کردم با پیشرفت در شغلم شرایط بهتری برای زندگی خود و اقلیت‌های قومی به وجود بیاورم و با نابرابری‌ها و رفتارهای نژادپرستانه مبارزه کنم.

اما همین پیشرفت چشمگیر در زمینه شغلی، محبوبیت در میان مردم و مبارزه‌اش با نژادپرستی و بی‌عدالتی باعث شد در نگاه برخی سیاستمداران به یک تهدید تبدیل شود؛ دشمنی‌ها با من آغاز شد. آنها ایرانی و مسلمان بودن من را تحمل نمی‌کردند. زمانی که به مدارج بالا در پلیس ارتقا یافتم، از من خواستند ملیت ایرانی خود را پس بدهم که من نپذیرفتم.

رئیس پلیس سابق لندن از رفتارهای ناعادلانه و نژادپرستانه در نیروی پلیس گله دارد و با اشاره به ماجرای قتل جورج فلوید، ۲۵ ماه مه (۵ خرداد) توسط پلیس امریکا، گفت: این ماجرا مبتنی بر زمینه‌هایی است که به مدت بیست سال در مورد آنها مطلب نوشته و سخنرانی کرده‌ام؛ اتفاقی که نشان می‌دهد چگونه سرطان نژادپرستی در بدنه پلیس غرب ریشه دوانده و نیاز به اصلاح و اقدامات مؤثر دارد.

دیزایی هدف خود از نگارش کتاب عبور از خط قرمز را پاسخی به اشتیاق هموطنان برای دانستن شرح واقعی زندگی خود می‌داند و می‌افزاید: من فراز و فرودهای زندگی‌ام را در این کتاب برای مخاطب بازگو کرده‌ام؛ یک روز فرمانده پلیس لندن و روزی دیگر محبوس در سیاهچال زندان ملکه ویکتوریا؛ اما ایمان به خدا و باور به بیگناهی و هدفم باعث شد هرگز تسلیم نشوم و در همان شرایط بد هم برای آینده برنامه‌ریزی کنم.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...