کتاب «جویس در تعطیلات» با ترجمه و تالیف احمد اخوت توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

جویس در تعطیلات احمد اخوت

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب سومین‌عنوان از مجموعه «مطالعات» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

کتاب پیش‌رو دربرگیرنده ۱۹ جستار درباره موضوع نویسنده و تعطیلات است که از این‌تعداد، ۷ جستار ترجمه و باقی جستارها تالیف احمد اخوت هستند. حرف اصلی این‌جستارها هم پاسخ به این سوال است که آیا نویسنده‌ها مثل مردم معمولی به تعطیلات می‌روند یا نه؟ چون نوشتن کاری نیست که تعطیل‌بردار باشد.

احمد اخوت داستان‌نویس و مترجم متولد سال ۱۳۳۰ است و یکی از اعضای حلقه ادبی جنگ اصفهان محسوب می‌شود. او آثاری در حوزه داستان و داستان‌شناسی دارد که شامل ترجمه و تالیف می‌شوند. اخوت می‌گوید نویسنده به سفر می‌رود و در تعطیلات است. در هتل، متل، یا مسافرخانه اقامت می‌کند و آن‌جا هم می‌نویسد. نویسنده‌های فراوانی داریم که اصلا در هتل می‌نویسند و هتل‌نویس‌اند. نویسنده‌ها هم به تعطیلات و مسافرت می‌روند اما مانند جیمز جویس، معمولا قلم‌شان همراه‌شان است. یعنی در ظاهر مسافر و در واقع نویسنده‌اند.

عناوین جستارهای مندرج در این‌کتاب به این‌ترتیب است:

تعطیلات نویسنده، جیمز جویس در تعطیلات،‌ نویسنده در تعطیلات، تابستان پیکاسو، تعطیلی خانوادگی، نوشتن و تعطیلات،‌ نویسنده ممکن است به تعطیلات برود؟، نویسنده در هیئت مسافر، هنر سفر نکردن، سفرهای مجازی، سفرهای خیالی فرناندو پسوآ، داستان‌های سفر و رهایی از خطر، دیدار پل استر با ساموئل بکت، مسافر تهران، نوشتن در هتل، هتل و مُتل، هتل دنیا،‌ قطارسواری،‌ قطاریه‌ها.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

سیاحت‌های مجازی، یا به قول من سفرهای گوگلی. هرجا دلت خواست می‌روی. نه تدارک‌های سفر را داری و نه دلشوره‌های آن را. ویزا و مرزی در کار نیست. کیف می‌کنی وقتی از مرزی رد می‌شوی. نه گمرکی هست و نه گیت‌های بازرسی. بدون هیچ توهین و تحقیر و نگاه‌هایی با سوءظن.

من هر وقت دلم برای گذشته تنگ می‌شود بیشتر به همین سفرهای مجازی می‌روم. بی‌بو و رنگ و خاصیت است و زنده نیست، اما مرا راضی و خاطراتم را زنده می‌کند. اغلب مثل حالا می‌روم خیابان تلگراف و خیابان‌های اطرافش و در دانشگاه برکلی گردش می‌کنم، یا سفر می‌کنم به شهر آستین که چندین سال آنجا بودم و در دانشگاه تگزاس درس می‌خواندم. از گوشه‌گوشه‌اش خاطره دارم. بیشتر سر می‌زنم به خیابان ریچارد و خانه دوطبقه آقای هاگارد که چهار اتاق برای اجاره داشت و آن‌ها را به دانشجوها کرایه می‌داد. من پنج‌سال در یکی از این اتاق‌ها زندگی می‌کردم. آقای هاگارد، پیرمرد بامزه‌ای که با زنش و یک سگ گنده زندگی می‌کرد. گوش‌هایش سنگین بود و گرچه سمعک داشت اما باز هم خوب نمی‌شنید،‌ چون سمعکش درست کار نمی‌کرد و از آن خیلی دلخور و عذاب زندگی‌اش بود و باید بلند حرف می‌زدید تا بشنود. اغلب دم خانه‌اش می‌نشست روی یک صندلی به تماشا و سگش کنار پایش می‌خوابید و اگر می‌خواستید وارد خانه شوید باید از جلوی این‌ها رد می‌شدید! هرچند خبر دارم آقای هاگارد ده‌سالی است مرده، اما نمی‌دانم خانمش زنده است یا نه. روی نقشه می‌بینم که خانه، درست مثل گذشته،‌ سر جایش هست فقط از سگ و آقای هاگارد اثری نیست.» پایان سفر گوگلی دوستم.

این‌کتاب با ۳۱۲ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ................

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...