نمایشنامه «خالی‌بند» نوشته اونوره دوبالزاک با ترجمه پرویز احمدی‌نژاد توسط نشر سینا منتشر و راهی بازار نشر شد.

به‌گزارش مهر، نسخه اصلی «خالی‌بند (کمدی در پنج‌پرده و به نثر)» در سال ۱۸۵۳ در پاریس چاپ شده است. دغدغه همیشگی بالزاک در طول فعالیت‌ ادبی‌اش این‌ بود که از طریق تئاتر به شهرت و ثروت برسد. او تا آخر عمر، به‌ویژه زمانی که در تنگنای مالی بود، برای کسب درآمد به نمایشنامه‌نویسی می‌پرداخت. او در فعالیت‌های تئاتری و نمایشنامه‌نویسی‌اش از نظریه و سبکِ مشخصی دفاع و پیروی نمی‌کرد، گرچه می‌توان نمایشنامه‌های موفق‌اش را به جرات آثاری رئالیستی دانست.

بالزاک در سال‌های نویسندگی، طرح بیش از ۵۰ نمایشنامه را نوشت و طرح اولیه و پرده‌بندی ۱۵ نمایشنامه را هم آماده کرد اما تنها ۸ نمایشنامه از خود به جا گذاشته که یکی از آن‌ها با نام «کرامول» منظوم است. کرامول، سیاه، مکتب زناشویی، وُترَن، امکانات کینولا، پاملا ژیرو، نامادری، خالی‌بند یا مرکاده عناوین این ۸ نمایشنامه هستند. او «خالی‌بند» را در سال ۱۸۴۸ نوشت که طرح اولیه‌اش از سال ۱۸۳۹ در ذهنش شکل گرفته بود.

داستان نمایشنامه «خالی‌بند» درباره بانکداری به‌نام مرکاده است که زیر بار قرض رفته است. شریک او به نام گودو، با صندوق بانک فرار کرده و به هند رفته است. مرکاده با همسر و دخترش در آپارتمان ۱۱ اطاقه‌ای در محله اعیان‌نشین پاریس زندگی می‌کند اما حقوق کلفت‌ها و نوکرها پرداخت نشده، فروشندگان دیگر نسیه نمی‌دهند و صاحب‌خانه هم او را تهدید به اخراج کرده است. از ابتدا تا انتهای نمایشنامه، صحبت از بازگشت گودو است که قرار است با ثروتی که در هند اندوخته، به کمک مرکاده بیاید و طلبکاران را دور کند. با این‌که بارها صحبت گودو می‌شود، اما او هرگز روی صحنه نمایش نمی‌آید و دیده نمی‌شود. مترجم در پیشگفتاری که برای کتاب نوشته، این امکان را بعید ندانسته که ساموئل بکت نویسنده نمایشنامه «در انتظار گودو» از شخصیت گودوی بالزاک بی‌خبر بوده باشد.

قصه نمایشنامه «خالی‌بند» در سال ۱۸۳۹ رخ می‌دهد و صحنه آن هم تالار اصلی آپارتمان مرکاده است. شخصیت‌های این‌نمایشنامه به این‌ترتیب هستند: آگوست مرکاده (سوداگر)، آدولف مینار (حسابدار)، میشونن دولابریو (جوان شیک‌پوش)، دو مری‌کور (جوان دیگر)، بره‌دیف (صاحبخانه)، برشو (دلال قلابی)، وردلن (دوست مرکاده)، گولار (تاجرِ طلب‌کار از مرکاده)، پی‌یر کَن (رباخوار و طلبکار از مرکاده)، ژوستن (خدمتکار)، خانم مرکاده، ژولی مرکاده، ترز (خدمتکار) و ویرجینی (آشپز).

در ترجمه‌ای که نشر سینا از نمایشنامه «خالی‌بند» چاپ کرده، مترجم اثر پیشگفتاری دارد که در آن، درباره قرن نوزدهم و موقعیت فرانسه، جابه‌جایی قدرت در فرانسه از انقلاب فرانسه تا جنگ جهانی دوم، تئاتر فرانسه در قرن نوزدهم و گونه‌های مختلف آن، زندگی اونوره دوبالزاک، نمایشنامه‌نویسی این داستان‌نویس و پیرنگ نمایشنامه خالی‌بند مطالبی آورده است.

در قسمتی (صحنه دوم از پرده سوم) از نمایشنامه پیش رو می‌خوانیم:

[مینار، ژولی]

ژولی: وقتی دیدم شما وارد شدید، من هم آمدم. آه! من دیگر غروری در خود سراغ ندارم...
مینار: و من هم دیگر قدرتی ندارم.
ژولی: شما مرد هستید، آن اندازه که من شما را دوست دارم، شما مرا دوست ندارید! آه! دست‌کم اگر اندکی پشیمان بودید، آدولف؟...
مینار: خب چه می‌شد؟
ژولی: من، بی‌آنکه پدرم متوجه شود، جلو این ازدواج را می‌گرفتم.
مینار: بعد چه؟
ژولی: آینده به ما تعلق خواهد داشت! و ما دو نفر، ما می‌توانیم ثروتمند شویم...
مینار: احتمال موفقیت ما در آینده بسیار کم است. ژولی گوش دهید! از وقتی شما را ترک کردم، دچار غم و اندوه شدیدی شده‌ام. ممکن است طماع یا جاه‌طلب به نظر برسم، اما خالصانه می‌گویم از آنجایی که می‌خواستم برای شما زندگی مرفهی بسازم؛ چشمم به ثروت شما بود! من در این دنیا تنها هستم و طبیعی‌ست که از همسر آینده‌ام انتظار کمک داشته باشم. حتی خیال می‌کردم که توجه من به شما باعث خوشحالی شما می‌شود و علاقه‌تان را به من بیشتر می‌کند. می‌بینید که من احتیاج به تکیه‌گاه دارم. اما حالا که بیشتر شما را شناختم، علاقه‌ام به شما بیشتر شد و حرف‌های پدرتان نیز خدشه‌ای به آن وارد نکرد...
ژولی: واقعا!...

این‌کتاب با ۲۹۶ صفحه، شمارگان ۷۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...