خطاب به نقاشان، خطاب به انسان‌شناسان | اعتماد


از بدایع گستره‌ فراخ کتاب‌نویسی است نگاشتن اثری که طیف وسیعی از هنرمندان مخاطبش باشند و افزون بر این مخاطب عام نیز فارغ از هر علاقه و تخصصی دوستش بدارد و با خواندنش به هزارتوی درونیات و اخلاقیات انسان‌شناسانه برود؛ نصرت کریمی که بیش از هر چیز با بازیگری و مجسمه‌هایش شناخته می‌شود، چنین کتابی را سال‌ها پیش قلمی کرده است، کتابی که نامش را «درون و برون» گذاشته و در پیش‌گفتار آن چنین نوشته است که «مطالبی که از نظر خواننده گرامی می‌گذرد، از سال 1324 شمسی تاکنون، در کلاس‌های متعدد آزاد گریم و در دانشکده‌ هنرهای نمایشی به عنوان واحد گریم، به صورت کنفرانس تدریس شده است. باشد که مبانی شناخت چهره آدمی برای هنرآموزان و علاقه‌مندان به هنرهای گریموری، کارگردانی، نقاشی، مجسمه‌سازی و ماسک‌سازی مفید افتد. اما در حیطه ‌روانشناسی که نگارنده به‌طور آماتوری مطالعات ناچیزی داشته است، شاید به عنوان پیش‌نظریه موتور دستگاه‌های پژوهشی را در این زمینه به حرکت درآورد.»

درون و برون نصرت کریمی

نویسنده با گذر از این مقدمات تلاش کرده است با گردش حول این نظریه که اخلاقیات انسان در چهره‌اش نیز به تدریج بازتاب پیدا می‌کند، نقاشان و گریمورهای جوان را در هنر فیگوراتیو یاری دهد. او با اشاره به گروه‌بندی نوع بشر از سوی جالینوس حکیم به سودایی مزاج، صفراوی مزاج، دموی مزاج و بلغمی مزاج تلاش کرده است استوار بر چنین نظریات دیرینه‌سالی، نشان بدهد که انسان بر اساس مزاجش کنش و واکنش دارد و این موضوع بر شکل جمجمه و خطوط چهره و نوع نگاه او نیز تاثیر می‌گذارد. او با اتکا به این بن‌مایه‌های نظری، قیافه انسان سودایی و ضعیف را به شکل صورتکی غمگین، انسان صفراوی و قوی و نامتعادل را با قیافه‌ای خشمگین، انسان دموی و قوی و متعادل را با قیافه شاد و فعال و انسان بلغمی و قوی و متعادل و آرام را با قیافه‌ای اندیشمند و آرام طراحی کرده است تا الگویی عملی برای هنرآموزان در کتابش به دست داده باشد.

از دیگر سو داده‌های جالب توجه دیگری نیز به مخاطب هنردوست خودش می‌دهد که در طراحی چهره‌هایی با خلقیاتی مختلف الگو و فرمولی در دست داشته باشند، مثلا اگر فاصله بین دو چشم «زیادتر از طول یک چشم باشد، نشان‌دهنده خوش‌بینی، خوش‌نیتی و خوش‌جنسی است و اگر این فاصله کمتر از طول یک چشم باشد، نشان‌دهنده بدبینی، بدنیتی و بدجنسی است و چنانچه فاصله چشم‌ها به‌طور اغراق‌آمیز زیادتر از طول یک چشم باشد، خوش‌بینی به ساده‌لوحی و بلاهت می‌گراید و اگر اغراق‌آمیز بودن فاصله دو چشم کم باشد، بدجنسی به خبث طینت گرایش می‌یابد.» با این همه نویسنده اعتماد به گوهر وجودی انسان را فدای این ظریف‌اندیشی و دقت نظر در آموزه‌های طراحی فیگوراتیو نمی‌کند و در صفحات بعدی تصریح می‌دارد که «انسان پویاست، آدمی تمایل به پیشرفت و تکامل دارد. انسان قابل تربیت است و در جهات تعالی حرکت می‌کند. اگر رهنمود دقیق و درست به کامپیوتر مغز انسان داده شود، این شاهکار خلقت، در جهت خیر، صواب و مثبت فرمان صادر می‌کند. علاوه بر این فقط فاصله بین دو چشم، تنها علامت تعیین‌کننده بدجنسی یا خوش‌جنسی نیست. علایم دیگری هم که در پی این مقوله خواهد آمد وجود دارد که اگر تمام این علایم در چهره‌ای موجود باشد، می‌توان نسبت به حسن نیت صاحب آن چهره بدگمان شد. حتما این نکته مهم را نیز ناگفته نگذاریم که این نشانه‌ها مثل فرمول ریاضی دقیق نیست. در نظام طبیعت و خلقت امور استثنایی هم وجود دارند مثل برف که قاعدتا در زمستان می‌بارد ولی استثنائا در خردادماه هم مشاهده شده است.»

با این حال او در دفاع از رهنمون‌های تخصصی خود برای خلق و طراحی و گریم چهره‌هایی با مختصات اخلاقی خاص نیز همچنان داد سخن سر می‌دهد و از آن جمله می‌نویسد: «چنانچه یکی از حالات عاطفی و روحی به‌طور مستمر تکرار شود، چین و چروک ناشی از آن حالت در چهره شخص تثبیت می‌شود. خطوط تثبیت شده، دریچه‌ای است به دنیای جهان درون آدمی که از طریق مطالعه این خطوط می‌توان در حد قابل ملاحظه‌ای به خصوصیات اخلاقی و روحی مردمان پی برد و خصال روحی نهان آنها را کشف کرد. مثلا در حالت پز دادن و افاده کردن یکی از ابروان خود به خود بالاتر از ابروی دیگر قرار می‌گیرد. آدم‌های افاده‌ای و خودبزرگ‌بین که به‌طور مستمر یکی از ابروان خود را بالا می‌برند، روی پیشانی آنها خطوطی به موازات ابرویی که بالاتر نگه داشته شده، تثبیت می‌شود. مشاهده این خطوط تثبیت شده، بیننده را به خصلت افاده‌ای شخص مزبور راهنمایی می‌کند.»

نکته تامل‌برانگیز و دلنشین کتاب در کنار این داده‌های آموزه‌محور، اما آنجاست که نویسنده، ذات و درون انسان را در مواجهه با زندگی بازنمایی می‌کند و این همان رمز خوش‌خوان بودن و همه‌فهم بودن یک کتاب تخصصی هنری است: «در دنیای مادیات، هرکس لیوانی از نعمت‌های جهان هستی در دست دارد. لیوان‌ها بزرگ، کوچک و متوسطند. اما تمام آنها تا نیمه پر شده‌اند. گروهی که به نیمه پر لیوان خود توجه دارند، زندگی را با شادی می‌گذرانند و گروهی که مدام به نیمه خالی لیوان خود چشم دوخته‌اند، زندگی را با غم و اندوه سپری می‌کنند.» نویسنده این داده‌ها را اما با همان آموزه‌های هنری‌ای - که هدفش از نگارش کتاب بوده - درمی‌آمیزد و در صفحات بعدی دو فیگور می‌کشد از دو شخصیت؛ یکی کسی که با شادکامی زندگی می‌کند و خطوط ناشی از حالت شاد در چهره‌ای حک می‌شود و آن دیگری صورتک کسی که مدام حالات روحی توام با غم و اندوه داشته و خطوط ناشی از غم در چهره‌اش حک شده است.

اما کوشش نویسنده به راستی راه رفتن روی لبه‌ تیغ بوده و از همین رو است که خود در واپسین صفحات کتاب، اذعان می‌دارد که «نگارنده که به منظور یاری به نوآموزان هنرهای نمایشی و تجسمی اقدام به تدوین این نوشتار کرده است، خوف آن دارد که مبادا با برداشت نادرست و عجولانه، بذر دشمنی و نفاق بین دوستان، افراد خانواده و فامیل بگسترانند. از این رو به خوانندگان عزیز توصیه می‌کنم مطالب این نوشتار را فقط و فقط در هنرهای نمایشی و تجسمی مورد بهره‌برداری قرار دهند.» و فراتر از این، از قضات دادگستری و نیروی انتظامی هم تقاضا می‌کند که از علایم چهره‌شناسی جهت شناخت مجرمین استفاده نکنند. او در خاتمه با چند عکس که تغییر حالات چهره خودش را در قالب انسانی با خلقیات مختلف بازمی‌نمایاند، هنر بازیگری‌اش را هم در این کتاب، طنازانه به رخ مخاطب می‌کشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...