دردسر حرفه من است! | الف
یک کارآگاه خصوصی ترکتبار در آلمان (کمال کایانکایا)، از همان نگاه اول یکی از نامتعارفترین کارآگاهان تاریخ ادبیات پلیسی جهان را در این رمان پیشِ روی مخاطب میگذارد؛ به خصوص که مایههای نژادپرستانه یکی از معضلات آشنا میان توده مردم و روابط اجتماعی آنهاست. مسئلهای که در قبال ترکها که بخش عمده مهاجران این کشور را تشکیل میدهند، شدت بیشتری به خود گرفته و با دید تحقیرآمیزی که نسبت به آنها وجود دارد، حضور یک کارآگاه ترک در این جامعه موقعیتی اساساً چالشبرانگیز را در برابر خواننده قرار میدهد که میتواند بسیار جذاب باشد که هست. «تولدت مبارک آقا کمال!» [تولدت مبارک، ترکه! Happy Birthday, Turk] رمانی است خوشخوان و پرکشش که اگر کمی وقت داشته باشید در یک نشست هم میتوان آن را خواند.
یاکوب میکلسون [Jakob Arjouni]، خالق کمال کایانکایا، نویسندهای آلمانی است که در ۱۹۶۴ در فرانکفورت متولد شد. نام مستعار یاکوب آرژونی را با ترکیب نام خود و نام همسر مراکشیتبارش ساخت. در سال ۱۹۸۵ با نگارش رمان «تولدت مبارک، ترکه!» به شهرت رسید. در ۱۹۹۱ فیلمی بر اساس این رمان ساختهشد که به دامنه شهرتش افزود. این توفیق باعث شد یاکوب آرژونی به نوشتن رمانهایی با این شخصیت ادامه دهد و با حضور این کارآگاه خصوصی سه داستان دیگر نوشت که از میان آنها برای رمان «یک مرد، یک جنایت» در سال ۱۹۹۲ جایزه بهترین کتاب جنایی سال آلمان را برد. وی پاییز ۲۰۱۲ پنجمین جلد از مجموعه داستانهای این کارآگاه ترک–آلمانی را با نام «برادر کمال» منتشر کرد.
اما متأسفانه یک سال بعد، در ۴۸ سالگی زمانی که کتابهای جنایی و کارآگاه ترکتبارش در اوج محبوبیت قرار داشتند به دلیل بیماری سرطان لوزالمعده با زندگی وداع گفت.
آرژونی در کنار رمانهای پلیسی، آثار دیگری نیز نوشت که رمانهای «هوفن سحرآمیز» (۱۹۹۶)، «احمق، پنج داستان» (۲۰۰۳)، «تکالیف» (۲۰۰۴)، «چز مکس» (۲۰۰۶) و «ادی مقدس» (۲۰۰۹) ازجمله آنها هستند.
داستانهای پلیسی یاکوب آرژونی بیش از آنکه همانند آثار متأخر این ژانر، حاصل آشناییزدایی از الگوها و یا کلیشههای ادبیات پلیسی و جنایی باشد، مستقیماً از قواعد و سنتهای آشنای ادبیات کارآگاهی آمریکا تأثیر پذیرفته است. شاخصترین این چهرهها نیز شمایلهای بزرگ این ژانر یعنی فیلیپ مارلو و سام اسپید هستند. دو کارآگاه خصوصی که به ترتیب توسط ریموند چندلر و دشیل همت خلقشدهاند. کارآگاهانی تنها، بذلهگو و تلخاندیش با طنزی تند و گزنده در کلام. البته دامنه تأثیرپذیری یاکوب آرژونی از ریموند چندلر بهمراتب بیشتر بوده، چراکه علاوه بر ویژگیهای قهرمان رمانش، از شیوه نثرنویسی چندلر و نوع خاص توصیفات او در حین روایت داستانهایش نیز بسیار متاثر است. بیاغماض در میان خیل نویسندگانی که از سبککار ریموند چندلر پیروی می کرده اند و اغلب نیز ناموفق بودهاند، یاکوب آرژونی از انگشتشمار چهرههای موفق است.
«تولدت مبارک آقا کمال!» متأثر از سبکی در رمان پلیسی جنایی است که بهعنوان رمان پلیسی رئالیستی شناخته میشود. این سبک با گذاشتن نقطه پایان بر سنتهای رمان کارآگاهی پیش از خود (رمانهای عصر طلایی ادبیات پلیسی که نویسندگانی چون آگاتا کریستی یا دروتی سایرس نمایندگان شاخص آن بودند)، محل وقوع این قصهها را از خانههای بزرگ طبقات اشرافی به سطح جامعه و به میان توده عادی مردم برد. این تغییر مکان نهتنها باعث شد از زبان مردم عادی در داستانهایشان استفاده کنند، بلکه تبهکارانی را که باانگیزههای دیگرگونه دست به جنایت میزدند وارد آثار خود کردند. تبهکارانی که جرم و جنایت اغلب آنها ناشی از ناهنجاریهای اجتماعی بود. چنین ویژگیهایی دستبهدست هم داد تا این داستانها از فضایی متفاوت، واقعگرایانه و اجتماعی برخوردار باشند. کارآگاهان این آثار هم دیگر نوابغی با سلولهای خاکستری مغز قدرتمند و شکستناپذیر نبودند که اغلب برای به رخ کشیدن هوش و نبوغ خود دست به کشف راز جنایتها میزدند. این کارآگاهان که اغلب از وضع مالی خوبی برخوردار نبودند در قبال دستمزدی نهچندان زیاد خود را به خطر میانداختند و در کنار قدرت تجزیه تحلیل خود، گاه با زور بازو، قدرت هفتتیر و یا ماجراجویی تبهکاران را گرفتار میکردند.
بنابراین خشونت جزئی جدانشدنی از این آثار محسوب میشد. مجموعهی آنچه گفته شد کموبیش همان ویژگیهایی است که در رمان «تولدت مبارک آقا کمال!» نیز شاهد هستیم و اتفاقاً مهمترین هنر یاکوب آرژونی آن است که از این ویژگیها به شکلی خلاقانه و در جهت نشان دادن اوضاع و احوال مهاجران ترک بهره برده است. هم ازلحاظ بازگویی اینکه اغلب آنها در محلات سطح پایین زندگی میکنند و مشاغل سخت و پیشپاافتاده دارند و هم اینکه بسیاری از آنها برای گذران زندگی درگیر قاچاق مواد مخدر یا فحشا میشوند. چنین افرادی شخصیتهای اصلی این رمان را تشکیل میدهند. همچنین در طول رمان بهروشنی میتوان دریافت که جامعه آلمانی میانه چندانی با این مهاجران ندارد و در بهترین حالت بهعنوان شهروندان درجهدو به آنها مینگرد.
ياکوب آرژونی رمان «تولدت مبارک، آقا کمال!» را در بیست و یکی دوسالگی نوشته بنابراین میتوان استفاده از قواعد و الگوهای آشنا را نوعی انتخاب آگاهانه برای تضمین سروشکل داستان فرض کرد. او اگرچه از این الگوهای امتحان پس داده استفاده کرده، اما نه بهصورت تقلیدی و فارغ از قریحه و خلاقیت. اتفاقاً اگر توفیقی در کار او دیده میشود، به دلیل همین قریحه و هوشمندی بوده که باعث شده باوجود تأثیرپذیری از بزرگان این ژانر، اثری برخوردار از هویت بومی ارائه کند؛ چراکه بهخوبی توانسته این ایدهها را با جامعه آلمانی بهخصوص طیف مهاجر آن منطبق سازد.
کمال کایانکایا به لحاظ اجتماعی شخصیتی است که درست روی خط مرز قرار دارد. نام و نشانش را از اجداد ترکش به ارث برده. او که از کودکی به همراه پدرش به آلمان آمده، بعد از مرگ پدرش سرپرستی او توسط خانوادهای آلمانی از پرورشگاه گرفتهشده و با تربیت آلمانی رشد کرده است. به همین خاطر نیز از پارهای امکانات خاص شهروندان درجهیک برخوردار شده (همانند جواز کارآگاهی). او در هفدهسالگی سفری به ترکیه کرده اما پیوند خاصی میان خود و آنجا نیافته است؛ حتی به زبان ترکی نمیتواند صحبت کند و تنها به آلمانی حرف میزند. مجموعه این شرایط باعث شده نه در میان جامعه مهاجران ترک خودی محسوب شود و نه در میان آلمانیهایی که بهواسطه ویژگیهای ظاهری و اسم ترکیاش او را شهروند درجهدو میشمارند.
او با لحنی پر از نیش و کنایه با پیرامونش روبهرو میشود. نباید تعجب کرد اگر آلمانیهای ازخودراضی را دست بیاندازد و مدام به دروهمسایه با «هایل هیتلر» سلام بدهد.
یاکوب آرژونی خود آلمانی است. بااینحال ابایی از آن ندارد که رمانهایش را به آیینه جامعه آلمان بدل کند، مسائل و معضلات درون آن و همچنین چگونگی مناسبات حاکم بر این جامعه را بهنقد کشیده و به آنها نشان بدهد.
درونمایهی جذاب رمان او شرح قتل یک جوان ترک است که پلیس آلمان تمایلی به کشف واقعیت و بسته شدن پرونده او نشان نمیدهد. همسر مقتول با استفاده از دفتر تلفن در میان نام کارآگاهان خصوصی به نام یک هموطن برمیخورد و برای رازگشایی از این قتل به سراغ او میرود. کمال کایانکایا ویژگی درخشانی ندارد. در دفتر کار زهوار دررفتهاش پرنده پر نمیزند. نه خوش بر و رو و خوشلباس است و نه گردنکلفت و بزنبهادر. حتی خیلی هم باهوش نیست. برای اینکه کاری دستوپا کند درخواست جواز کارآگاهی داده و در کمال ناباوری این جواز برای او صادر شده است. او بهواسطه کاری که دارد مجبور است با خلافکاران سروکله بزند و گاه با آنها کتککاری میکند. جواز حمل سلاح هم دارد و برخی مواقع مجبور است به مغزش فشار بیاورد. برخی اوقات به نتیجه میرسد و برخی مواقع هم امکان دارد به کسی که سفارش کار داده، در میانهی راه اعلام کند که از عهده این کار برنمیآید! یاکوب آرژونی در خلق کمال کایانکایا شاید از فیلیپ مارلو یا سام اسپید تأثیر فراوان گرفته اما این شخصیت همانند آنها شمایلی اسطورهای نیست. او مرد معمولی و تنهایی است، با زبانی پر از نیش و کنایه، که نسبت به آدمها و جامعه پیرامون خود نگاهی منتقدانه دارد و در واقع نویسنده با بردن این شخصیت در دل حوادثی که در جامعه آلمان میگذرد، زبان بهنقد آن میگشاید.