وقتی که زنش با یکی از کارمندان شهربانی فرار کرد و دختر دو ساله‌اش نیکول را برای او گذاشت، هکتور به خواست خود از شغل وکالت، که آینده درخشانی برای آن پیش‌بینی می‌شد، دست کشید و همه روابطش را یکباره قطع کرد... اما یک شب او به دادستان تلفن می‌کند و اطلاع می‌دهد که بیگانه‌ای در خانه‌اش مرده است... و دیگری هم پسری به نام امیل مانو که از چندی پیش عاشق نیکول است و هکتور لورسا در شب جنایت او را می‌بیند.

بیگانگان در خانه | ژرژ سیمنون [Les inconnus dans la maison]. (The Strangers in the House)
بیگانگان در خانه
[Les inconnus dans la maison]. (The Strangers in the House) رمانی از ژرژ سیمنون (1) (1903-1989)، نویسنده بلژیکی فرانسوی زبان، که در 1939 نوشته و در 1940 منتشر شد. از بیست سال پیش، هکتور لورسا (2) که چهل و هشت سال دارد از مردم کناره گرفته و مانند خرسی در تنهایی خود زندگی می‌کند؛ وقتی که زنش با یکی از کارمندان شهربانی فرار کرد و دختر دو ساله‌اش نیکول را برای او گذاشت، هکتور به خواست خود از شغل وکالت، که آینده درخشانی برای آن پیش‌بینی می‌شد، دست کشید و همه روابطش را یکباره با طبقه متعین شهر مولن (3)، که خود یکی از شخصیتهای برجسته‌اش بود، قطع کرد. پدرش شغل وکالت و نیز خانه و خاندانی را که پدربزرگش بنیان گذاشته بود برای او به ارث گذاشت. اکنون دخترش هجده ساله است، اما پدر در بند تربیتش نبوده است. او را به دست خدمتکاران سپرده و خود در اتاق کار خاک‌آلودش گوشه گرفته است و در آنجا روزانه سه چهار بطری شراب بورگونی می‌خورد و ورق پاره‌های کهنه را زیر و رو می‌کند. بورژواهای شهر بیهوده کوشیده‌اند تا او را از خلوتش بیرون آورند، اما او هر حرکت دوستانه یا ترحم‌آمیزی را رد کرده است. سرانجام اگر هم او را فراموش نکرده باشند دست کم نامش را از جامعه اعیانی حذف کرده‌اند. اما یک شب او به دادستان تلفن می‌کند و اطلاع می‌دهد که بیگانه‌ای در خانه‌اش مرده است.  

بازجویی پرهیاهویی در آن شهر آرام آغاز می‌شود که ده نفر از جوانان شهر مولن، از جمله دختر خود لورسا، را در مظان اتهام قرار می‌دهد. نیکول با آزادی کاملی که در آن خانه بزرگ داشت، افرادی را به آنجا می‌آورد. یکی از پسرعمه‌هایش به نام ادوارد دوسن (4) آنها را گرد آورده و نوعی انجمن سری تشکیل داده بود. از زمره اعضای این انجمن یکی دایا (5)، پسر قصاب شهر، است و یکی هم دتریوو (6)، که پدرش صندوقدار بانک است و دیگری لوسکا، فروشنده یکی از فروشگاهها، و دیگری هم پسری به نام امیل مانو (7) که از چندی پیش عاشق نیکول است و هکتور لورسا در شب جنایت او را می‌بیند. هم اوست که بی‌درنگ متهم به کشتن مرد ناشناس می‌شود. این مرد ناشناس نیز یکی از پسران شریر بوده که گروه هنگام گردش با اتومبیل او را زیر می‌گیرد و سپس مخفیانه به اتاق زیر شیروانی خانه لورسا می‌اورد تا از او پرستاری کند. جلسات شبانه آنها نیز در همین خانه برگزار می‌شود و لورسا که هموار مست لایعقل است چیز نمی‌شنود. طبق اساسنامه انجمن، هرکدام از آنها اشیایی را که می‌دزدد باید به همان خانه بیاورد تا در آنجا انبار کنند. این اشیاء نخست چیزهایی از قبیل فندک و نقره‌آلات است و سپس اتومبیلی می‌دزدند که باعث همان حادثه می‌شود. اما مجروح بیمار که نامش گرو لوئی (8) بوده می‌خواسته است که از موقعیت سوءاستفاده کند و از آنها باج بگیرد. سرانجام یکی از افراد گروه او را با شلیک تپانچه می‌کشد. همه قراین حکم می‌کند که ضاربْ امیل مانو، پسر یک زن بیوه و شاگرد کتاب فروش و مانند لوسکا آسمان جل است. آنچه در خانه لورسا اتفاق می‌افتد، گویی ناگهان او را از خواب بیدار می‌کند. او که از مدتها پیش به دنیای خارج پشت کرده است،‌

نسبت به زندگی عجیبی که این «پسر بچه‌ها» در چند متری عزلتگاه او در پیش گرفته بودند کنجکاو می‌شود. ادوار دوسن را می‌شناسد. او پسر خواهرش مارت، همان «موجود مزاحم»، است و پدرش فروشنده ماشینهای کشاورزی است. به میخانه بوکسینگ بار می‌رود که اعضای گروه در آنجا جمع می‌شوند و به نوعی بازجویی دست می‌زند. امیل مانو به قصد مبارزه‌طلبی فریادزنان به او می‌گوید که عاشق نیکول است، و شاید به همین دلیل باشد که، چون پسر جوان را توقیف می‌کنند، لورسا پس از سالها تصمیم می‌گیرد که دوباره به شغل سابق خود بازگردد و از او دفاع کند. وانگهی او همیشه میل به جنگیدن داشته و اکنون فرصتی برای بازگشت به زندگی به دست آمده است. مدت سه ماه با حوصله و شکیبایی و با یاری دخترش نزدیک به صد پرونده تهیه می‌کند. همچنان مثل گذشته خشن و بدخوست، ولی اکنون نیکول به او نزدیک شده و منشی فعال و ثابت قدمی از کار درآمده است. آنها هیچ چیز نیافته‌اند که با آن بتوانند از مانو رفع اتهام کنند، ولی مطمئن‌اند که او مقصر نیست. در آخرین لحظه از صاحب بوکسینگ بار مدرکی به دست می‌آید که لورسا، در روز محاکمه، با آن مشت لوسکا را که قاتل است باز می‌کند.

ابوالحسن نجفی. فرهنگ آثار. سروش

1.Georges Simenon 2.Hector Loursat 3.Moulins 4.Edouard Dossin
5.Dailat 6.Destrivaux 7.Emile Manu 8.Gros Louis 9.Clouzot
10.Decoin 11.Reybaz 12.Mouloudji 13.Raimu

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...