رمان «قلمرو طلا» [The realms of Gold] نوشته مارگارت درابل [Margaret Drabble] منتشر شد.

قلمرو طلا [The realms of Gold] مارگارت درابل
به گزارش کتاب نیوز، نسخه اصلی این رمان در سال 1975 م به چاپ رسیده بود و به تازگی با ترجمه‌ی شبنم بزرگی و توسط انتشارات ناهید در ایران منتشر شده است.

مارگارت درابل متولد ۵ ژوئن ۱۹۳۹ و رمان‌نویس اهل بریتانیا است. از این نویسنده‌ی بریتانیایی تا کنون در ایران دو رمان «هدایای جنگ» و «ملکه سرخ» و مجموعه داستان «یک روز از زندگی زنی که لبخند می‌زند» منتشر شده است. محور بیشتر آثار درابل زن و دغدغه‌های زنان است.

رمان عاشقانه قلمرو طلا به نوعی نسخه‌ی مدرن تراژدی «رومئو و ژولیت» است. فرانسیس وینگِیت و کارل اشمیت (ژولیت و رومئوی قرن بیستمی مارگارت درابل) ماجرای خود را با تاخیر در دریافت کارت پستالی آغاز می‌کنند. این دو برخلافِ قهرمانان شکسپیر، به‌جای شوریدگی و تلاش برای وقوع عشق، نجات‌یافتگانِ برهوت عالمی‌اند که تنها در امکان عشق می‌کوشند.

در بخشی از رمان آمده است:
«به خودش گفت رفتن پی باستان‌شناسی، یا تاریخ، برای امثال من یا کارل، تلاش بی‌ثمری است تا ثابت کنیم به‌واسطۀ گذشته، آینده ممکن است. در جستجوی مدینۀ فاضله هستیم در گذشته؛ جامعه‌ای حتی اگر نه ایدئال، دست‌کم ممکن. در جستجوی جهان‌هایی هستیم طلایی، که ما را از آن طرد کرده‌اند، و آن‌ها هم تا بی‌نهایت پس نشسته‌اند؛ چراکه هرگز جهانی طلایی وجود نداشته، چیزی نبوده جز مشقت و سرسختی، ظلم و کسالت.
به خودش گفت: آه که اگر من به چنین چیزی اعتقاد داشتم. اما ما چیزهای هولناکی را از زمین بیرون می‌کشیم و توجیه‌شان می‌کنیم. اسم قربانی‌کردن کودکان را می‌گذاریم کنترل جمعیت خیرخواهانه. اسم کشاکش کسالت‌بار و بی‌پایان با طبیعت را می‌گذاریم همدلی با زمین. بچه اسکیمویی را می‌بینیم که در ساحلی سرمازده، مرغ دریایی مرده‌ای را با یک تکه از رودۀ فُک دنبال خود می‌کشد و شیوۀ شادی متفاوتش را تحسین می‌کنیم.»

رمان «قلمرو طلا» نوشته مارگارت درابل با ترجمه‌ی شبنم بزرگی در 420صفحه و با قیمت 68هزار تومان توسط انتشارات ناهید منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...