پرسش‌هایی از انسان و هستی | سازندگی


در ژانویه‌ 2021 فروش رمان «ناهنجاری» (آنومالی) [The Anomaly (L'Anomalie)] شاهکار اِروه لو تِلیه [Hervé Le Tellier] به 820 هزار نسخه رسید. با اعلام انتشارات گالیمار تا تاریخ 6 مِه همان سال به یک‌میلیون نسخه رسید و اکنون از مرز یک‌ونیم‌میلیون نسخه فراتر رفته است.



«ناهنجاری» به‌محض انتشار برای جایزه‌های گنکور، رنودو، مدیسی، دسامبر، رمان فناک و وپلر رقابت کرد، و درنهایت در تاریخ 30 دسامبر 2020 برنده‌ جایزه گنکور شد. همچنین عنوان پرفروش‌ترین رمان بین‌المللی نیویورک‌تایمز و «مهیج‌ترین کتاب سال» را از آن خود کرد. در همین مدت‌زمان کم به چهل زبان ترجمه شد، از جمله فارسی با چهار ترجمه: ترجمه نرگس کریمی با عنوان «ناهنجاری» در نشر افق با خرید کپی‌رایت، ترجمه فاطمه ابراهیمیان و محمدامین بیک در نشر نو. دو ترجمه دیگر هم در نشر همان و بهجت [ایرادی در کار است] منتشر شده است.

«ناهنجاری» رمانی است که بخشی از آن مرتبط با داستانی هیجان‌انگیز در هواپیما است و بخشی دیگر در جست‌وجوی حقیقت، سرنوشت و اراده. هواپیمایی وارد توفانی سهمگین شده و پوشیده در رمزوراز ظاهر می‌شود و مسافران خود و کل جهان را وادار می‌کند تا همه‌ چیزهایی را که درباره‌ معنا و هدف هستی باور دارند دوباره بررسی کنند. حین خواندن «ناهنجاری»، ممکن است با خود فکر کنید که: این دقیقا چه نوع کتابی است؟ آیا این کتابی علمی‌تخیلی است که جامه‌ فلسفه به تن کرده؟ یا درباره‌ متافیزیک است و با هیجان و معما اشتباه گرفته شده است؟

هردو و هیچ‌کدام! «ناهنجاری» سرگرمی و ادبیات را باهم دارد. شاید موضوع آن از «منطقه‌ گرگ‌ومیش» یا «آینه‌ سیاه» برگرفته شده باشد، اما به‌طرز جالبی پرسش‌های ضروری درباره‌ حقیقت، سرنوشت و اراده‌ بشر را بررسی می‌کند. اگر قرار است هم زندگی‌مان متعلق به خودمان نباشد و هم درنهایت بمیریم، پس باید چگونه زندگی کنیم؟

این روش داستان‌سرایی ماهرانه‌ اِروه لو تِلیه است که ما را مجبور می‌کند تا صفحه‌ی 151 صبر کنیم تا بفهمیم چه اتفاق عجیبی بر سر هواپیمای موردنظر پرواز 006 ایرفرانس از پاریس به نیویورک آمده است. اما پیش از آن با تعدادی از مسافران آن آشنا و از زندگی آن‌ها روی زمین مطلع می‌شویم.

در لاگوس نیجریه، یک ستاره‌ جوان پاپ که در کشوری به شدت دگرباش‌ستیز زندگی می‌کند، یک آهنگ موفق می‌نویسد و کم‌کم هویت واقعی خود را پس می‌گیرد. مردی در بمبئی متوجه می‌شود که بر اثر سرطان پانکراس درحال مرگ است. یک معمار فرانسوی 60 ساله که دوست‌دختر بسیار جوان‌ترش رهایش کرده، متوجه می‌شود که «خواستن همیشگی کسی که کنارش می‌خوابد، اما در بی‌تفاوتی بی‌رمق سایه‌ها سال‌های بسیاری از او فاصله دارد، دردناک‌تر از آن است که هرروز دلتنگِ کسی شود که آنجا نیست.»

موارد بیشتری وجود دارد و دومین مهارتِ لو تِلیه این است که ما را وسوسه می‌کند که تا این حد اهمیت بدهیم، حتی به شخصیت‌هایی که محور اصلی داستان نیستند. او شیوه‌ای دارد که ما را در هر داستانی فرومی‌برد و سپس در بُهت و حیران بیرون می‌کشاند و دوباره همان را تکرار می‌کند. تصادفی نیست که یکی از شخصیت‌ها در مستی از شاهکار ایتالو کالوینو به نام «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری...» یاد می‌کند.

همچنین ما با یک قاتل مرگبار آشنا می‌شویم که شغل روزانه‌اش مدیریت رستوران‌های زنجیره‌ای گیاهخواران است یا دختربچه‌ آزاردیده‌ای که عاشق وزغ خانگی‌اش است. یا یک رمان‌نویس فرانسوی که قصد خودکشی دارد و شاهکار پس از مرگش «ناهنجاری» نام دارد.

چه وجه مشترکی به جز حضور در این پرواز سرنوشت‌ساز دارند؟ چهره‌های دولتی که در سایه، بی‌سروصدا آنها را جمع می‌کنند چه کسانی هستند؟ و چرا پس از 20 سال سکوت، تلفن همراه ضدگلوله و دولتی یک آمارگیر عصبی پرینستون که روی تیشرتش نوشته «من عاشق صفر، یک و فیبوناچی هستم» ناگهان زنگ می‌زند و پس از بیست سال سکوت، یک طرح واکنش اضطراری به‌نام پروتکل 42 را آغاز می‌کند؟

حتی آمارگیری که در گزارشی پس از 11 سپتامبر درباره‌ بلایای احتمالی مرتبط با هواپیما به ابداع این پروتکل کمک کرد، هرگز تصور نمی‌کرد که روزی فعال شود؛ بنابراین آن را یک شکوفایی علمی‌تخیلی دانست. (عدد 42 بیانگر معنای زندگی در داستان «راهنمای مسافران کهکشان» از داگلاس آدامز است.)

هنگامی که مقامات طبق پروتکل با مسافران مصاحبه می‌کنند، پرسش‌های «آیا در گوش‌های‌تان صداهایی دائمی، خوشایند یا آهنگین می‌شنوید؟» و «آیا احساس سردرد یا میگرن دارید؟» به‌طرز عجیبی برای آن‌ها آشنا به‌نظر می‌رسد و مشکوک می‌شوند. مسافر می‌پرسد: «صبر کن... تو داری زیر پای من را می‌کشی! فکر می‌کنی در فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» هستی؟» و اضافه می‌کند: «کدوم احمقی این پرسش‌نامه را نوشته است؟»

خوانندگان کتاب یاد فیلم‌ «ماتریکس» (1999) و سریال‌های تلویزیونی می‌افتند: «بازماندگان» (2014)، سریالی که در آن زنده‌ها ناگهان ناپدید می‌شوند. «بازگشته» (2015)، سریالی که مرده‌ها ناگهان ظاهر می‌شوند و البته «لاست» (2004) و «فهرست مسافران» (2018) که در آن پروازها به‌طور غیرقابل توضیحی در زمان یا مکان اشتباه فرود می‌آیند. اما چیزی که بیشتر به ذهن متبادر می‌شود «داستان زندگی تو» اثر تد چیانگ بود، رمانی که منجر به ساخت فیلم «ورود» (2016) شد. در «ناهنجاری» نیز مانند آن داستان، افرادی که در موقعیتی قرار می‌گیرند که درک را به چالش می‌کشد، با شجاعت و عشق واکنش نشان می‌دهند. بیشتر شخصیت‌های لو تِلیه سعی می‌کنند تا با این موقعیت مقابله کنند. رهبران مذهبی، دیپلمات‌ها، مقامات اطلاعاتی، فیلسوفان و دانشمندان این معما را از همه جهات بررسی می‌کنند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...