گزیده گفت‌وگوهای نشریه پاریس ریویو با 12 نویسنده... علاقه رمان‌نویسان به مطالعه زندگی‌نامه بسیار عجیب و جالب توجه است... وقتی 13 ساله بودم دو کتابخانه هارلم را سرتا پا خوانده بودم... کرم روزنامه خواندن دارم... منتقدان را به اندازه خودشان جدی بگیرید... صفحه آخر کتاب را ۳۹ بار بازنویسی کردم... برای نویسنده شدن باید «بنویسید»... من نویسنده‌ای کاملا افقی‌ام. اگر درتختخواب یا روی نیمکتی دراز نکشم و سیگار و قهوه کنارم نباشد نمی‌توانم فکر کنم


چگونه نویسنده شویم؟ | اعتماد
 

کتاب «هنر‌ داستان‌نویسی» [The Paris review : interviews] شامل گزیده گفت‌وگوهای نشریه پاریس ریویو با 12 نویسنده شناخته ‌شده است. هریک از این نویسندگان در خلال گفت‌وگوی خود از شخصیت‌های داستانی، زندگی شخصی، عادات نویسندگی و رویکردشان نسبت به آثار دیگر نویسندگان حرف زده‌اند. هر مخاطب می‌تواند برداشت‌های مختلفی از این کتاب داشته باشد ولی به نظر من این کتاب نشان می‌دهد نویسندگان بزرگ از چه مسیری آثارشان مورد اقبال منتقدان و مخاطبان عمومی قرارگرفته است. سوالات مصاحبه‌ها متنوع و در پاره‌ای از موارد جزیی است برای مثال گاهی مصاحبه‌کننده درباره یکی از آثار نویسنده موشکافی کرده و در برخی موارد به سوالات کلی درباره زندگی او بسنده می‌کند؛ حین مطالعه این کتاب، دایم به دنبال پاسخ این سوالات بودم که از نظر نویسندگان قدر دنیا، نویسندگی چیست و آنها چطور با آثار دیگران، روزنامه‌ها و منتقدان برخورد می‌کنند و به‌ طورکلی آیا مسیر مشخصی برای نویسنده شدن وجود دارد؟

هنر‌ داستان‌نویسی» [The Paris review : interviews]

کار نویسنده چیست؟
رابرت استون، نویسنده رمان «جزیره گنج» درباره کار نویسنده می‌گوید: نویسنده شخصیت داستانی‌اش را می‌سازد و آنها را در چشم‌انداز داخلی‌شان به حرکت درمی‌آورد؛ او در همین رابطه ادامه می‌دهد: نویسنده هنگام نوشتن می‌کوشد خواننده را از فضای خویش بیرون بکشد و او را به قصد نیک در فضای خودش مشغول بدارد.
در نظر جیمز تربر، نویسنده قصه «زندگانی من و روزگار سخت» عمل نگارش چیزی است که نویسنده یا از آن وحشت دارد؛ یا خوشش می‌آید، من از نوشتن خوشم می‌آید. حتی بازنویسی هم برای من لذت‌بخش است.

جیمز بالدوین نویسنده رمان «ملاقات» می‌گوید: در نوشتن، می‌کوشی به چیزی پی ببری که نمی‌دانی. برای من، زبان نوشتن یکسره دریافت چیزی است که نمی‌خواهی بدانی، چیزی است که نمی‌خواهی دریابی اما عاملی به هر حال وادارت می‌کند. اما بالدوین تذکری جدی می‌دهد که «انتخاب حرفه نویسندگی برای امرار معاش، انتخاب وحشتناکی است.» این توصیه را از نویسنده‌ای می‌شنوید که در دوران جوانی‌اش به دلیل بی‌پولی مجبور می‌شود نیویورک را به مقصد پاریس ترک کند.
ترومن کاپوتی نویسنده رمان«تابوت‌های دست‌ساز» در پاسخ به این سوال که مهارت داستان نویسی چگونه به دست می‌آید، می‌گوید: هر داستان مسائل فنی خاص خود را دارد؛ نوشتن مانند نقاشی یا موسیقی دارای قوانین مناظر و مزایا و قوانین سایه و روشن است. اگر اینها را مادرزاد بدانید، خوش به حالتان. اگرنه بیاموزید. آنگاه قواعد را پس و پیش کنید تا فراخور شما شود.
درباره سبک نویسندگی ترومن کاپوتی، نویسنده رمان «صبحانه در تیفانی » می‌گوید: هیچگاه آگاهانه از نویسنده‌ای تاثیر نگرفته‌ام؛ همانطور که رنگ چشم آگاهانه به دست نمی‌آید، سبک را هم با اراده نمی‌توان به دست آورد‌. سبک یعنی وجود شما. شخصیت نویسنده سرانجام تاثیر شایان در اثر دارد. شخصیت شما باید انسان‌گونه درکار باشد.

زیاد بخوانید
برای نویسنده شدن باید زیاد خواند. نویسندگان عادات مختلفی برای مطالعه دارند. اغلب رمان‌نویسان، روزنامه، شعر، نمایشنامه و زندگینامه را بیشتر از رمان دیگر نویسندگان می‌خوانند. شاید این عادت کمی عجیب به نظر برسد اما بیشتر آنها ترجیح می‌دهند به‌ جای تمرکز بر دیگر نویسندگان زندگی‌نامه بخوانند. علاقه رمان‌نویسان به مطالعه زندگی‌نامه بسیار عجیب و جالب توجه است و به شکل برجسته‌ای این تمایل را اظهار کرده‌‎اند.
جیمز بالدوین، نویسنده رمان «ملاقات» می‌گوید: «هر چه دستم می‌آمد، می‌خواندم. وقتی 13 ساله بودم دو کتابخانه هارلم را سرتا پا خوانده بودم.» نویسنده‌ای چون بالدوین توصیه می‌کند، نمایشنامه و شعر بخوانید. ترومن کاپوتی نیز جزو کسانی است که زیاد می‌خواند و به قول خودش: هرچه به دستم برسد از جمله برچسب‌ها، دستورالعمل‌ها و آگهی‌ها. کرم روزنامه خواندن دارم. هفته‌ای 5 کتاب می‌خوانم. در دو سال گذشته بیشتر وقتم به خواندن نامه‌ها و زندگی‌نامه و خاطره‌خوانی گذشت.

روزنامه‌نگاری را تجربه کنید
اغلب نویسندگان شناخته شده تجربه روزنامه‌نگاری دارند؛ مثلا جیمز تربر تجربه 7 سال روزنامه‌نگاری دارد. ارنست همینگوی هم روزنامه‌نگاری را راهی هموار برای نویسنده شدن می‌داند و می‌گوید: روزنامه‌نگاری به نویسنده جوان زیان نمی‌رساند، چه بسا کمکش هم بکند به شرط آنکه به موقع غزل خداحافظی را بخواند. اغلب نویسندگان تجربه کوتاه یا بلندمدت روزنامه‌نگاری را داشته‌اند. هر چند این تجربه محدود به نقد و بررسی کتاب باشد. از نظر آنها این حرفه به نویسنده توانایی توصیف و تصویرسازی می‌دهد.
برخی از آنها کار را با ستون‌نویسی برای نشریات شروع کرده‌اند و البته بعضی از آنها برای نشریات شناخته شده و برجسته‌ای مانند نیویورکر مطلب می‌نوشتند.

منتقدان را به اندازه خودشان جدی بگیرید
جیمز بالدوین درباره اهمیت حرف منتقدان می‌گوید: هرکه بگوید به گفته دیگران اهمیت نمی‌دهد کاملا راست نمی‌گوید ولی حرف مردم را باید از ذهن بیرون انداخت. به منتقدهای ادبی نباید محل گذاشت. کاری که منتقد می‌تواند بکند این است که نشان دهد کجا افراط کرده‌اید.
یودورا ولتی، نویسنده رمان «راه فرسوده» درباره حساسیت‌های معمول نویسندگان می‌گوید: کار چنان درونی است که بعدا موقع خواندن کتاب ممکن است آدم به حیرت بیفتد. روزی که نمونه چاپی نخستین کتابم را دریافت کردم، فکر کردم من این را ننوشتم. او در ادامه می‌گوید: (بعد از چاپ) کلمه‌هایی را تغییر می‌دهم اما صحنه‌ها را بازنویسی نمی‌کنم؛ چون احساس می‌کنم کسی از پشت سر مرا می‌پاید.‌ به هر حال باید به آن لحظه اعتماد کنید که سرانجام مطمئن شده‌اید آنچه از دست‌تان برمی‌آمده، کرده‌اید.
اغلب نویسندگان می‌گویند چندان نظر منتقدان را جدی نمی‌گیرند اما بسیاری از آنها برخی از بخش‌های داستان خود را بارها و بارها بازنویسی می‌کنند. ارنست همینگوی می‌گوید، صفحه آخر کتاب وداع با اسلحه را ۳۹ بار بازنویسی کردم. اما آنان بلافاصله توضیح می‌دهند که این وسواس آنها برای جلب نظر منتقدان نیست بلکه به دلیل شکل و قوام گرفتن قصه یا حتی پیدا کردن یک واژه مناسب است.

هنر‌ داستان‌نویسی» [The Paris review : interviews]

هر نویسنده سبک زندگی خاص خودش را دارد
هر نویسنده سبک زندگی خودش را دارد. برخی اول صبح می‌نویسند، برخی هر لحظه از روز میل نوشتن دارند و بعضی دیگر نیز آخر شب وقتی بچه‌ها خواب هستند، قلم به دست می‌گیرند. هیچ قاعده محکمی در این رابطه وجود ندارد. برای مثال جیمز بالدوین شب‌ها شروع به نوشتن می‌کند و این کار را تا ساعت 3 صبح ادامه می‌دهد. نویسنده دیگری گفته بود نیمه شب شروع به نوشتن می‌کند چون بچه‌ها در خواب هستند و خانه آرامش دارد.
جیمز تربر را می‌توان جزو نویسندگان وسواسی دانست به‌ طوری که کار اصلی خودش را بازنویسی می‌داند و این طور توضیح می‌دهد که: یکی از کارهایم را ۱۵بار بازنویسی کردم. روش کار او این‌ طور است که بین متن اولیه و نوشته بازنویسی شده فرسنگ‌ها فاصله است. تربر این طور نقل می‌کند که همسرش متن اولیه او را «انشایی شاگرد دبیرستانی» می‌داند.
ترومن کاپوتی درباره عادات نویسندگی‌اش می‌گوید: من نویسنده‌ای کاملا افقی‌ام. اگر درتختخواب یا روی نیمکتی دراز نکشم و سیگار و قهوه کنارم نباشد نمی‌توانم فکر کنم؛ در آغاز با مداد می‌نویسم سپس با ماشین تحریر آن را کامل می‌کنم.

ارنست همینگوی، نویسنده شهیر درباره عادت نویسندگی خودش می‌گوید: پیش از روشن شدن هوا شروع به نوشتن می‌کنم. آن موقع کسی مزاحم نیست... می‌نویسم تا جایی که هنوز رمقی باقی مانده است و می‌دانم سپس چه اتفاقی می‌افتد. پس می‌ایستم و به زندگی می‌پردازم تا روز بعد که دوباره به سراغش می‌روم.
‌نویسنده دیگری می‌گوید در طول روز همیشه درحال نوشتن است. حتی وقتی در محل کارش حضور دارد ممکن است پشت یک برگه اداری یا گوشه دفترچه‌ جمله یا فرازی از داستانش را تکمیل کند و به سراغ کار خود برگردد و باز دوباره در لحظه‌ای دیگر این فرآیند را تکمیل می‌کند.

چگونه نویسنده شویم؟
جیمز بالدوین به این سوال به سادگی پاسخ می‌دهد و می‌گوید برای نویسنده شدن باید «بنویسید». این رمان‌نویس شهیر معتقد است: بنویسید تا راهی پیدا کنید که زنده بمانید و بنویسید. چیز دیگری نمی‌توان گفت.
البته او تا حدی برای استعداد هم ارزش قائل می‌شود و می‌گوید: اگر قرار است نویسنده شوید هر چه من بگویم جلودارتان نیست و اگر قرار نیست نویسنده شوید هر چه من بگویم مددکارتان نیست. آنچه در آغاز کار واقعا نیاز دارید،کسی است که به شما بفهماند کوشش ثمربخش است.
جیمز بالدوین می‌گوید نباید وسواس به خرج داد چراکه کتابی که آرزو داشتید هیچگاه به دست نمی‌آید. اگر کتابی شما را از جایی به جای دیگر برد و چیزی دیدید که قبلا ندیده بودید به نقطه دیگری رسیده‌اید و این مایه دلگرمی است و می‌دانید که اکنون باید به جای دیگر رفت. او می‌گوید او خیلی نوشته‌هایش را بازنویسی می‌کند.

یودورا ولتی می‌گوید: وقتی قلم در دست دارم برای دوستان یا حتی خودم نمی‌نویسم، برای نوشتن می‌نویسم و برای لذت نوشتن. اگر به فکر بیفتم که فلانی چه خواهد گفت، یا آدم‌های غریبه چه نظری خواهند داشت، دستم از کار می‌افتد.
یودورا ولتی توصیه می‌کند که یک نویسنده باید از هر نوشته‌اش درس بگیرد؛ او می‌گوید: درس‌هایی که از هر کتاب آموخته‌اید باید در نوشتن بعدی به کار ببرید. ولتی همچنین‌ معتقد است یک اثر حین نوشتن ساخته و پرداخته می‌شود.
یودورا ولتی درباره این تجربه خود این‌ طور می‌گوید: معمولا قبل از نوشتن ایده‌ها در سرم هست اما حوادث حین کار بیشتر و بیشتر می‌شوند.

کتاب «هنر داستان‌نویسی» در واقع شامل گزیده گفت‌وگوهای نشریه «پاریس ریویو» با 12 نویسنده شناخته شده نظیرگراهام گرین، جیمز تربر، ترومن کاپوتی، ارنست همینگوی، سال بلو، یودورا ولتی، کورت وونه گات، جان گاردنر، جیمز بالدوین، رابرت استون و تونی ماریسون است. این کتاب به تازگی توسط نشر نی و با ترجمه حسن کامشاد چاپ شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...