محسن آزموده | اعتماد


ابونصر محمد فارابی (339-259 ه.ق.) فیلسوف ایرانی نزد عموم اهل فرهنگ نامی شناخته شده است، اگرچه متاسفانه همچنان یک دوره مجموعه آثار انتقادی او در ایران گردآوری و منتشر نشده و به‌رغم وجود تعداد قابل‌توجهی مراکز حکمت پژوهی و فلسفه اسلامی در ایران و مدعیان زیادی که می‌گویند فارابی ایرانی است و متعلق به ما، هنوز هم مخاطب آثار او باید به ترجمه‌های پراکنده بسنده کند و نمی‌تواند به یک چاپ علمی و دانشگاهی در ایران رجوع کند. از آن بدتر اندک پژوهش‌ها و تحقیقات عالمانه درباره اندیشه اوست. از این حیث باید پژوهشگران مستقلی را که در این وانفسا گام در مسیر تحقیق در چنین موضوعاتی می‌نهند، ارج نهاد و کارشان را مورد بازنگری و تقدیر قرار داد. سید حمید روشان یکی از این محققان است که به تازگی از او کتاب «بن‌مایه‌های ایرانی در فلسفه سیاسی فارابی» منتشر شده است. او در این کتاب که پایان نامه‌اش است، می‌کوشد به ریشه‌ها و خاستگاه‌های ایرانی اندیشه فارابی بپردازد و آنها را روشن سازد.

بن‌مایه‌های ایرانی در فلسفه سیاسی فارابی در گفت‌وگو با سید حمید روشان

به این مناسبت با او گفت‌وگویی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد.

‌نخست بفرمایید در زمانه کنونی از کجا به فارابی و اندیشه‌های او رسیدید؟

امروز حکومتی اسلامی در ایران بر سریر قدرت است. این ایده کلی براساس یکی از مهم‌ترین ایده‌ها در فلسفه سیاسی فارابی یعنی ریاست سنت و حاکمیت فقیه شکل گرفته است. اما فکر نگارش این کتاب، برمی‌گردد به سال88 که دانشجوی ارشد علوم سیاسی در شهرم شیراز بودم. هدفم صرفا مخاطب حرفه‌ای فارابی‌شناس نبوده بلکه سعی کردم علاقه‌مندان به تاریخ سیاسی حکمرانی در ایران را خطاب قرار دهم. آن زمان توجهم بیشتر به فلسفه بود تا سیاست، سپس به الهیات و فلسفه تطبیقی علاقه‌مند شدم. به تدریج به سمت موضوع الهیات سیاسی در ایران پیش از اسلام، گرایش پیدا کردم. به موضوع تبادلات و گاهی نیز مجادلات دینی سیاسی در سطح تمدن‌های تاثیرگذار در خاورمیانه باستان و باستان متاخر، رسیدم.میراث التقاطی ای که آخر سر به جهان اسلام و فارابی منتقل شد.

فارابی را مهم‌ترین متفکر و نظریه‌پرداز در این مواجهه یافتم، چراکه وی هم به اهمیت فلسفه یونانی و هم به‌زعم بنده به احیای جهان‌بینی و الهیات سیاسی ایرانی برای ایجاد هویتی جدید در برابر احتمال فراگیر شدن جهان‌بینی غیرفلسفی اسلامی و به ‌طور کلی سامی، پی برده بود. انگاره الهیات سیاسی و ایجاد حکومت‌های سیاسی نبوت محور، هدف فارابی برای رسیدن انسان به سعادت دنیوی و اخروی بود. پس به ناچار، زمین تکرار خشنی از آسمان شد.

‌کتاب شما مشخصا مربوط به خاستگاه‌ها و بنیادهای ایرانی فکر فارابی است. شما در کتاب چند مسیر اساسی را که از طریق آنها فکر و اندیشه ایرانی به جهان اسلام و تفکر فارابی رسیده، آشکار ساخته‌اید. به اختصار بفرمایید این مسیرها کدامند؟

بله دقیقا، اما چرا سراغ بنیادهای ایرانی جهان وی رفتم. در مطالعاتی که درخصوص جهان‌بینی فارابی داشتم بیشترین ارجاعات محققان غربی و حتی داخلی، فارابی را در خوشبینانه‌ترین تعریف، متفکری با نگرش‌های نوافلاطونی به شمار آورده بودند، اما من سعی کردم تا جایی که می‌توانم موضوع را خیلی ریشه‌ای‌تر، به سرچشمه‌های ایرانی آن وصل کنم.بررسی ریشه‌های تفکر سیاسی اندیشمندی چون فارابی، بدون توجه به سطوح هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی وی غیرممکن بوده است. از آنجایی که آسمان را مسکن خدایان و مبدا تحولات بعدی تصور کرده‌ام لذا از اهورامزدا تا ‌الله، از کوروش تا فارابی، خداشناسی سیاسی متولد شد. قانون حکمرانی از آسمان نازل شد. تفکر دو ساحتی ظهور کرد: فلسفه-دین، شهر آسمانی-شهر زمینی، عالم مثال-عالم ماده. در این هنگام، «وایو» ایزد باد در تفکر هندو ایرانی، همچون قوه محرکه کائنات به مثابه روح جهان هستی، آسمان را به زمین مرتبط کرد. به همین نحو امشاسپندان، شهریاری مینوی را، دمون‌های افلاطون رهنمودهایی از عالم مثال را، جبرییل مدینه النبی را و نیز عقل فعال، مدینه فاضله فارابی را به زمین پیشکش کردند.

در واقع مخاطب با کتابی در ارتباط است که از «انگاره مواجهه» حکایت می‌کند. مواجهه جهان‌بینی‌ها و شبه گفتمان‌های فراوانی که منجر به شکل‌گیری تفکر اسلامی شده‌اند، مهم‌ترین این مواجهات «مواجهه و واکنش جهان وحیانی اسلام و خصوصا امثال فارابی» با گفتمان‌ها وهویت‌های رقیب ایرانی یونانی است. به همین خاطر است که در این بده بستان‌های تمدنی رابطه فلسفه و دین (وحی و عقل) به‌ طور چشمگیری در صفحات متعدد کتاب مورد اشاره قرار گرفته است گاهی در بستری مسالمت‌آمیز و نیز گاهی تنش‌زا. در این میان فارابی به دنبال زنده کردن پیوند دین و فلسفه بر آمد. اساسا الهیات اسلامی را می‌توان سنتز و محصول تحولات سیاسی مذهبی باستان متاخر در خاورمیانه به شمار آورد.

اما مسیرهای انتقال اندیشه‌های ایرانی: 1-ابن مقفع به عنوان راوی خداینامه‌ها و اندرزنامه‌های سیاسی اخلاقی ایران باستان خصوصا ساسانیان و نیز حلقه ارتباطی به میراث فلسفه سیاسی تنسر و درنهایت پولس فارسی محسوب می‌شود. 2-تعامل ایران و یونان و اسکندریه جهان وطنیکه می‌توان از آن تحت عنوان، دیالکتیکی فرهنگی سخن گفت که سنتز این جریان نیز در جهان اسلام، فارابی است. ویژگی این دوره طولانی، ورود بازیگران جدید در عرصه امتزاج اندیشه‌ها می‌باشد، مثلا تحولات معرفت‌شناسانه یهودی مسیحی در قالب الهیات سریانی که با دگرگونی و تحول در نظام‌های دانایی و گفتمانی در مواجهه اسلام با آن، تا روزگار فارابی و نزد معلمان مسیحی وی تداوم پیدا کرد.

نخستین ترجمه‌های ساسانی برخی آثار ارسطو نظیر منطق و متونی از نوافلاطونی‌های اسکندریه نظیر ایساغوجی فرفوریوس به دست پولس، که در اوایل قرن دوم هجری توسط ابن مقفع از پهلوی به عربی ترجمه شد، به کرات مورد استناد فارابی قرار گرفت.دیمتری گوتاس، از پولس فارسی به عنوان حلقه اتصال فیلسوفان اسکندرانی و متفکران مسلمان، به ویژه فارابی یاد کرده است. ابن مقفع در رساله ادب الکبیر و ادب الصغیر؛ در ادب و سیاست و اخلاق ایرانی و در عین حال اطاعت از سلطان و ولی، قلم بسیاری رانده است.

فارابی

یکی از مهم‌ترین رویدادهای تحول‌ساز در منطقه، ظهور اسلام بود. در این خصوص هم به خاطر اهمیت جایگاه اسلام در تفکر فارابی از استحاله جهان‌بینی ایرانی و چگونگی مواجهه اسلامِ نخستین با تفکرات و عقاید ایرانی سخن گفته‌ام که شامل مباحث نو و قابل تأملی می‌باشد آن‌هم در بافت و بستری از کشمکش‌های سیاسی مذهبی ایرانی-بیزانسی-رومی.

‌شما در کتاب کوشیده‌اید نشان بدهید که یونانیان با اندیشه ایرانی آشنایی داشتند و یکی از راه‌های شناخت فارابی از اندیشه ایرانی از رهگذر آثار یونانی است. میزان آشنایی و آگاهی یونانیان از فکر ایرانی چقدر بوده و آیا آنها گزارشگران موثقی از اندیشه ایرانی بودند؟

بله همین‌طور است. شرح مفصلی در این باره آورده‌ام. البته گزارشگری یونانیان همواره یکسان نبوده است. مثلا افلاطون زمامداری کوروش را راهی میان استبداد و آزادی می‌داند، اما به خاطر بی‌توجهی جانشینان وی در امر تربیتِ شهریاری فرزندان‌شان، سرنوشت‌شان را سرکوب کردن آزادی و نیل به استبداد ترسیم کرده است. گزنفون را درنظر بگیرید که در کوروش‌نامه در موضع مدح و ستایش از زندگی و شیوه حکمرانی کوروش بر آمده است. یا مثلا روایت‌هایی آورده‌ام از تیوفانس، تیوفیلاکت، سبیوس، جان ماسخوس یا سوفرونیوس که با زبانی تند از ایرانیان باستان یا مسلمین، سخن رانده بودند. خوب این موارد به نظر می‌رسد حاصل مناسبات سیاسی مذهبی آن روزگار بوده است و اجتناب‌ناپذیر و البته جای مناشقه و احتجاج.

آنچه مدنظر من بوده نقش کاتالیزور اندیشه یونانی و سپس اسکندرانی در امتزاج جهان‌بینی‌های مختلف بوده است اعم از ایرانی، یهودی مسیحی، یونانی. در واقع تحت عنوان «از یونان باستان تا صدر اسلام» بررسی انتقادی کرده‌ام. در نگارش کتاب تامل عامدانه‌ای بر عدم وجود گسست در تحولات الهیاتی، فلسفی و سیاسی خاورمیانه باستان و باستان متاخر داشته‌ام.بر این باور رفته‌ام که علی‌رغم کشکمش‌های فراوان نظامی بین تمدن‌های مشهور باستان و باستان متاخرنظیر ایران، یونان، روم و بیزانس و درنهایت اسلام، تبادلات فکری بسیاری روی داده که به مرو (خراسان) زمان فارابی ختم می‌شد.

افلاطون شناخت قابل‌توجهی از ایران زمان خود داشت. در برخی موارد وی را وامدار جهان‌بینی ایرانی دیده‌ام: عالم کبیر و عالم صغیر (هستی و انسان)، آموزه مُثُل و جهان ایده‌ها (فروهرهای ایرانی)، تقلید و پیروی جهان محسوس از جهان مثالی، جهان آرایی (دمیورژ) که جهان را از روی مُثُل نظم می‌دهد، لوگوس برابر با وهومنه (خرد ناب)، برابری اشه (راستی) با عدالت یونانی، شهر آرمانی -افسانه‌ای آتلانتیس، اینکه در رساله پروتاگوراس می‌گوید: هنر سیاست در گنجینه زئوس است، در جای دیگر: دمون‌ها واسطه خدا و آدمی چه در خواب چه در بیداری هستند، همچون فارابی که می‌گفت: دیدن موجودات شریفه چه در خواب چه بیداری در بحث نبوت.ترجیح یکه شاهی بر اشکال دیگر حکومت، تقسیم جامعه به طبقات سه‌گانه.خود افلاطون در رساله مهمانی از تاثیرپذیری شهرهایی در ایونیای آسیای صغیر از فرهنگ شرقی سخن گفته بود.

سپس در اسکندریه آموزه‌ها، نظام‌های الهیاتی و فلسفه‌ها در امتزاجی فکری، در فضایی جهان وطنی همچون بصره ترکیبی نامتجانس می‌یابند، استحاله‌ای ازاسطوره‌های شرقی، الهیات ایرانی و عبارات و مفاهیم افلاطونی. بر این مبنا فارابی نه تنها از میراث یونانی و نوافلاطونی مسیحی و حرانی بهره فراوان می‌برد که از مواریث فرهنگی و فکری ایرانی نیز که از طریق مدارس مرو، جندی شاپور و بغداد به مرکز خلافت اسلامی منتقل شده بود هم بهره‌مند شد.

‌یکی دیگر از راه‌های انتقال اندیشه ایرانی از پیش از اسلام به متفکران دوره اسلامی، ترجمه‌های کسانی چون ابن مقفع است. فارابی تا چه حد با این آثار آشنا بوده و تاثیر این متفکران بر او را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟

درباره ابن مقفع اشاره‌هایی کردم به ترجمه عربی وی از کتاب ایساغوجی که مورد اشاره فراوان فارابی بود. از دیگر سوی، همانندی دو رساله التوطئه فی المنطق فارابی و رساله المنطق ابن مقفع، چنین می‌نماید که بسا این دو منبع مشترکی داشته باشند تحت عنوان، شرح العباره (در رفع تعارض فلسفه افلاطون و ارسطو) آمونیاس هرمیاس نوافلاطونی که شاگرد پروکلس بوده است و دیگری مقدمه منطق ارسطو اثر پولس فارسی. از طرف دیگر آثار سیاسی ابن مقفع نظیر الصحابه، ادب الصغیر و ادب الکبیر نیز بسیار مورد توجه اندیشمند نکته سنجی چون فارابی بوده است.چگونه می‌توان تصور کرد فارابی از سنت فلسفه سیاسی ایرانی که ابن مقفع ناقل یگانه آن بوده غافل و فقط به نمونه یونانی آن میل کرده باشد.

‌برای فکر و اندیشه فارابی معمولا سه خاستگاه در نظر می‌گیرند؛ فلسفه یونانی، فرهنگ اسلامی و اندیشه ایرانی. میزان دخالت و اهمیت هر یک از این سه برای فارابی چقدر بوده است؟

در میل به تفکر فلسفی، جنبه عقلانی و سیاست مدنی، واقع‌گرایی سیاسی و عدم تحقق آرمانشهر روی کره‌زمین، یونانی می‌اندیشید. در تز جهان‌بینی خیمه‌ای، نظام سلسله مراتب هستی و تجلی موجودات از مبدا اول، نظام فرشته‌شناسی، عقل فعال (وهومنه ایرانی)، آرمانشهرگرایی، الهی بودن منشا حاکمیت، وحدت دین و فلسفه، عصمت نبی یا امام شهریار، ایرانی. اما جنبه اسلامی اندیشه سیاسی وی تابعی از نگرش‌های ایرانی و یونانی‌اش می‌باشد: رهبر جامعه اسلامی در قالب نبی، امام، رییس اول، ریاست سنت که همان ولی فقیه می‌باشد را در بافتی ایرانی یونانی به میدان بازگردانده است. فارابی نظریه سیاسی فقیه شهریار را با مناسبات اسلامی قرآنی و آخر الزمانی پیوند زد. وی درصدد فلسفی کردن خدای ابراهیم بود. گویا به همین خاطر، بیشترین تلاش دستگاه معرفت‌شناسی‌اش، برهانی کردن الهیات، نبوت و امامت بود تا شرعی جلوه دادن آنها.

‌ بعضی پژوهشگران مثل دکتر طباطبایی معتقدند که فارابی مهم‌ترین فیلسوف سیاسی ایرانی-اسلامی است و بعد از او منحنی فلسفه سیاسی در فرهنگ و تمدن ایرانی مسیری نزولی پیمود. آیا آن بن‌مایه‌های ایرانی فکر سیاسی فارابی بعد از او و در متفکرانی چون ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و... تداوم پیدا نکرد؟

یقینا فارابی موثرترین فیلسوف سیاسی در دوران تکوین الهیات سیاسی شیعی بوده است. ابن سینا در بحث نبوت و امامت شیعی، خواجه نصیر به شکل منسجم در کتاب اخلاق ناصری از فلسفه سیاسی ایرانی فارابی تبعیت کردند. هر چند هیچ متفکر سیاسی پس از وی به گردش نیز نرسید.

‌امروز اندیشه فارابی و به ‌طور کلی اندیشه ایرانی چقدر زنده است و مطالعه و آگاهی از آن چه کمکی به ما می‌کند؟

فارابی یک اندیشمند صرف نبود بلکه عصاره انبوهی از گفتمان‌ها و جهان‌بینی‌های پیش از خود بوده. به نظر من فارابی‌شناسی تازه وارد ساحت جدیدی شده، فارابی نظریه‌پرداز عصر بحران‌های اجتماعی، سیاسی و معرفت‌شناسی بوده است. وی همان‌طور که از ضرورت وجود حکومت و نظام ایده‌آل سیاسی سخن رانده از اضمحلال حکومت‌ها نیز غافل نمانده است آن‌هم چند قرن پیش از ابن خلدون. در کتاب آورده‌ام که زاهدی تنسر نام از روزگار ساسانی، درصدد جلوگیری از رفتاری بود که حاکم را بی‌سریر می‌کرد وقتی که حاکم و امامی در راه عدالت‌خواهی مردمش برنیاید و نتواند دین آنها را برای‌شان حفظ کند آن نظام سیاسی نه اخلاقی خواهد بود نه دینی بلکه رو به تباهی خواهد گذاشت. یا ابن مقفع به زمامدار توصیه می‌کرد: اگر ولایتی برعهده داری بپرهیز از اینکه دوست داشته باشی تو را ستایش و مدح کنند. درنهایت فارابی چنین سخنش را به سرانجام رسانید که: جوامع و حکومت‌ها راه به سوی اضمحلال؛ اختناق و هلاکت می‌پیمایند. همان مدینه ضاله‌ای که رییس آن مدینه ازجمله کسانی بوده که توهم می‌کرد که بدو وحی شده است بدون اینکه این امر واقعیت داشته باشد و در این امر متوسل به انواع خدعه‌ها و تزویرها و غرور می‌شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...