گزیر و گریز از آینه‌های تو در تو | آرمان ملی


اولین بار یونگ از پدیده‌ای به نام آندروژن در زندگی انسان‌ها سخن گفت. بدین مضمون که در ته وجود هر مردی زنی مدام به تقلا و به تکاپوی زندگی ست و آن سوتر در ته ته وجود هر زنی، مردی و اندک زمانی بعد این کشف بزرگ در علم روانشناسی؛ ویرجینیا وولف، این اعجوبه تکرارنشدنی ادبیات قرن بیست با تمام فمنیست بودنش، کشف بزرگ یونگ را ستود و دریکی از مقاله‌هایش چنین گفت: «بیایید فارغ از جنسیت‌ها و تبعیض‌ها، دوشادوش هم بایستیم برای احقاق حقوق از دست رفته‌مان.»

تکثیر نابهنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می‌شد،  سعید محسنی

«تکثیر نابهنگام یک پنجره که به چشم‌اندازی در گذشته باز می‌شد» را در نگاه اول می‌توان در زمره آندروژنی از منظر نقد روانشناختی دید، چه در همان صفحات آغازینش به اعتراف می‌نشیند که:

«به این فکر می‌کند که هر مردی درون خودش زنی دارد و هر زنی مردی در اعماق ناخودآگاهش خوابیده، که اگر در مورد او هم مصداق داشته باشد تصویر این زن چاق با موی بلوطی از کجای دهنش بیرون می‌ریزد؟»

همین نگاه دو جنسیتی در داستان باعث شده تا پایان قهرمان قصه در نجابتی مثال زدنی در کنار زن از راه رسیده بنشیند به مرور دفترچه خاطراتی که به ناگهانی او را از روزمرگی می‌کند و همراه می‌کند. زن نیز به همین قاعده و اصول پایبندست، هر دو در کنار هم به ماموریتی می‌اندیشند که جز با تمکین کردن به آندروژنی نشدنی بود.

از نگاهی دیگر و از منظر رویکرد روایی به تکثیر نابهنگام می‌توان در یک سطر نه چندان کوتاه، تکثیر نابهنگام را تکثیر آینه‌هایی دانست تودرتو، زل زده به نقطه‌ای نامعلوم که پشت آن‌ها مردان و زنانی نشسته اند امید و نومیدوار، دل خسته و راضی، ساده و سلیس، هر کدام با اندوه و غنای رنج آمیزی که می‌شود نامش را گذاشت مثلا عشق.

در این تودرتویی‌ها راوی با خرده روایت‌های بهنگام تمام مساعی‌اش را به کار گرفته تا به تکثیری نابهنگام برسد، شخصیت‌ها در خاکستری‌ترین وضعیت ممکن دنبال رنگ‌های اخرایی و سرخ و بلوطی‌اند، شرجی جنوب نیز در این زاد و لدهای ابژه‌ای بی تاثیر نیست، هر آینه یک تصویرو بعد امتزاجی ناگسستنی و بعد دوباره شکست منشوری و هاشوری افقی بر لبه‌های مسین خاطرات و ناگفته‌ها و ...

«نشو و نمای اولین ریواس را خاطرت هست؟! پرنده‌ای مست روی شاخ بن نورسته نشست. درخت ساز شد.شکوفه بازی آغاز شد.شش جهت آب شد.آیینه در آب افتاد. آبله در آب افتاد. تخم غم پاشیده شد. غبار نشست روی پلک‌هایت. سنگین شد نگاهت. موج از روی موج برخاست. جهان یکسره سیلاب شد.کسی مرا به نام کوچکم صدا زد. تو پاسخ دادی. دستت را گرفت.به عرشه کشید. زرافه‌ای رمید. فیلی نعره کشید. شیری غرید. تو در آغوش آهویی پناه گرفتی. از باران بی امان به رویا پناه بردی. در رویاهات به من لبخند زدی. گرم شدی. خوابت برد.»

کوتاه نویسی در ادبیات مدرن دنیا با بکت و رب گریه و دوراس شروع شد، بعد آن همه طویل نویسی‌های گاه پنجاه صفحه‌ای پروست و جویس و کلود سیمون، هر کدام در نثر نویسی داستان زیبایی‌ها و اقتضائات خود را دارد، در تکثیر از این تکنیک استفاده بهنگامی برده شده که توانسته در همراه سازی مخاطب با روایت به نتیجه دلخواهش برسد. ناگفته پیداست فضای به‌شدت رئالیستی داستان در همه جا و همه وقت این اجازه را به راوی نداده اما در تنگناها، آری.

و در فرازی دیگر از این داستان برشی از متن کتاب را می‌خوانیم: ماهی مادامی که زیر آب است می‌تواند بفهمد آب یعنی چه؟ یا دانه‌ای زیر خاک می‌تواند بفهمد سبز شدن یعنی چه؟ چه فایده وقتی فهمید از کجا بفهمد فهمیده یا نه؟ آدم می‌تواند بدون حرف زدن بفهمد؟ می‌خواهم برایت حرف بزنم. حق داری بپرسی چرا کسی از من نپرسید . اصلا دلت می‌خواهد توی این بازی باشی؟ حق داری بگویی که شما چرا برای بقای خودتان خواستید من را هم گرفتار کنید؟

این پرسش‌های دو سه کلمه‌ای بی پاسخ راقم سطور را به یاد آلبر کامو، این نابغه فیلسوف نویسنده می‌برد که در سقوط و از زبان کلمانس گفت: ادبیات اگر نپرسد چه کسی حق دارد بپرسد؟ در هر حال و کوتاه سخن آن که حجم مطالبات زیاده راوی در طول داستان کمک شایانی به پیشبرد لایه‌های زیرین متن کرده و همچنین به نثرنویسی راوی نیز رنگ و بو و حلاوت تازه‌ای بخشیده است.

«تکثیر نابهنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می‌شد»، سومین رمان سعید محسنی است از سری کتاب‌های قفسه آبی انتشارات چشمه که تحت عنوان ژانری، قصه گو و جریان محور در این دسته بندی قرار گرفته و به تازگی به بازار نشر آمده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...