برگ برگ | شرق


عباس میرزا 200 سال پیش بعد از شکست از روسیه از نماینده فرانسه پرسید «نمی‌دانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟». این پرسش عباس میرزا، نماد جست‌وجوی 200ساله ما ایرانیان به دنبال توسعه شده است. مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» تلاش کرده است به شکلی متفاوت از سایر کتاب‌هایی که درباره توسعه ایران خوانده‌ام، به سؤال عباس میرزا پاسخ دهد.

مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟

فصل اول طرح مسئله توسعه‌نیافتگی و شرح مختصری بر درگیری شخصی نویسنده با این مسئله است. نویسنده سپس در 10 فصل، دیدگاه‌های 10 نفر از محققانی را که درباره توسعه‌نیافتگی ایران تأمل و نظرورزی کرده‌اند، خیلی خلاصه شرح می‌دهد. ارزش‌افزوده کتاب برای خواننده در این 10 فصل این است که:
1. با طیف وسیعی از علل ذکرشده برای توسعه‌نیافتگی ایران آشنا می‌شود؛
2. دیدگاه هر محقق را در قالب گزاره‌هایی روشن و یک نمودار که نویسنده آن‌ را برداشت شخصی خود از نظام فکری هر محقق نامیده، مشاهده می‌کند.

تیمور رحمانی اقتصاددان درخصوص این ویژگی کتاب گفته است: «نظم فکری کم‌نظیر نویسنده در استنتاج مختصر و مفید از نوشته‌های طیفی از صاحب‌نظران حوزه‌های مختلف و دسته‌بندی عوامل محوری بسترساز وضعیت کنونی توسعه ایران بدون تردید منحصربه‌فرد است». معتقدم این کتاب را صرف‌نظر از محتوای نظری آن، می‌توان به هر دانشجویی که دوست دارد نظام‌مند اندیشیدن و نوشتن را یاد بگیرد هم توصیه کرد. نویسنده از فصل یازدهم به بعد وارد نظرورزی‌های خود درباره توسعه ایران می‌شود. ماده خام این تلاش فکری، روایت‌های همان 10 نفر است که لشکربلوکی حاصل تأملات و تجربه‌هایش را نیز به آنها می‌افزاید. دسته‌بندی آن 10 روایت و گونه‌شناسی آنها ذیل تحلیل‌های:
فرهنگ‌محور اقتصادمحور
سیاست‌محور اجتماع‌محور
جهان‌محور و جغرافیامحور

نقطه آغاز حرکت نویسنده به سمت روایتی ترکیبی از همه آنها در یک مدل تبیین‌کننده یا روایتی چندسطحی است. روایت چندسطحی لشکربلوکی، در لایه اول به اثر خلقیات فرهنگی نامطلوب ایرانیان می‌پردازد. او معتقد است این خلقیات می‌توانند سد راه توسعه شوند. (ص. 155) این خلقیات رسوب‌های ته‌نشین‌شده در ایرانیان به‌واسطه اثر تاریخ و جغرافیاست اما تاریخ و جغرافیا فقط در خلقیات بروز نکرده‌اند بلکه لایه دوم مدل تبیین‌گر نویسنده راجع به نهادهاست، یعنی «مجموعه مناسبات تثبیت‌شده در طول زمان که تعامل بین آدم‌ها را تنظیم می‌کند. ... نهادها گرامر زندگی جمعی‌اند». (ص. 159) شرح انواع نهادها بخش مهمی از مدل چندسطحی را در بر می‌گیرد. لایه سوم، تبیین‌کننده توسعه‌نیافتگی «ظرفیت محدود حکمرانی و حل مسائل ملی» (ص. 168) است. این ظرفیت محدود هم خود متأثر از ساختار نهادهاست. نویسنده این «روایت سه‌لایه توسعه‌نیافتگی ایران» را رستا نام‌گذاری کرده است (ص. 171).

این روایت سه‌لایه تحت تأثیر علِّی تاریخ و جغرافیای ایران قرار دارد که خلقیات ایرانیان را شکل داده است. روایت‌های ساده‌تر (ص. 171) و پیچیده‌تری (ص. 172) از این مدل هم در کتاب ارائه شده است. نگاه لشکربلوکی به عوامل توسعه‌نیافتگی خطی نیست و تأثیر متقابل و چرخه‌ای عوامل را تحلیل می‌کنید و به‌این‌ترتیب می‌کوشد تصویری پویا (دینامیک) از چرخه‌های شوم یا دورهای باطل توسعه‌نیافتگی ارائه کند. او به‌این‌ترتیب هفت چرخه‌ای را شناسایی می‌کند که توسعه‌نیافتگی را خلق کرده و تداوم می‌بخشند، چرخه‌های تداوم ترتیبات سیاسی محدود، تخلیه و ترقیق، فیلترینگ ساختاری، تداوم‌بخش مردمی قدکوتاه، خلقیات مسئله‌ساز و در نهایت چرخه ترکیبی. (صص. 184-179) او به‌این‌ترتیب تلاش می‌کند «یک روایت/مدلِ منسجمِ معقولِ منعطف» (ص. 184) ارائه دهد زیرا معتقد است هر نظریه تک‌عاملی، خطی و غیرپیچیده‌ای برای توضیح‌دادن توسعه‌نیافتگی ایران کفایت نمی‌کند و توسعه‌نیافتگی ایران «حاصل رفت‌و‌برگشت عوامل مختلف در طول تاریخ» (ص. 195) است.

لشکربلوکی در‌نهایت وارد طرح این پرسش می‌شود که آیا در میان همه پیچیدگی‌ها و عواملی که تودرتو، پویا و رفت‌وبرگشتی بر یکدیگر اثر می‌گذارند، روزنه امیدی برای گذار به توسعه وجود دارد؟ وی ضمن شرح مختصر دیدگاه‌های محققان دیگری غیر از 10 نفری که در فصول ابتدایی کتاب به آنها پرداخته بود، نقطه آغاز پاسخ به این سؤال را نوشتاری از برایان لوی و فرانسیس فوکویاما درباره نقاط شروع یا عزیمت‌گاه کشورها برای توسعه قرار می‌دهد. لوی و فوکویاما چهار عزیمت‌گاه «دولت‌سازی»، «آزادسازی سیاسی»، «رشد اقتصادی» و «شکل‌گیری جامعه مدنی» (ص. 219) را برای نقاط آغاز راهبردهای توسعه معرفی کرده‌اند. لشکربلوکی اما در‌نهایت شش عزیمت‌گاه معرفی می‌کند: 1. بهبود فراگیری نهاد اقتصاد، 2. بهبود دسترسی نهاد سیاست، 3. توانمندسازی حاکمیت، 4. تقویت جامعه مدنی، 5. توسعه ریزنهادها، 6. و تحول شخصیت ایرانی. (ص. 221) راهبرد نویسنده برای اینکه استراتژی برتر را انتخاب کند، تأکید بر امکان‌پذیری است. «عزیمت‌گاه‌های توسعه ریزنهادها، و توانمندسازی حاکمیت در کنار تقویت جامعه مدنی اولویت بالاتری پیدا می‌کنند» (ص. 230)

دو استراتژی اصلی که لشکربلوکی از این عزیمت‌گاه‌ها استخراج می‌کند، عبارت‌اند از: 1. توسعه ریزنهادها (پروژه‌های کوچک، محلی و مقطعی که نیلوفر آبی نامیده است). 2. توانمندسازی حاکمیتی از طریق ائتلاف نامتقارن حکومت-جامعه با روش نتوکراسی. نیلوفر آبی یا همان توسعه ریزنهادهایی که گرامر زندگی را عوض کنند، روزنه امید باقی‌مانده از نظر لشکربلوکی است. «نیلوفران آبی ایران، موفقیت‌های کوچکی هستند که چراغ امید و اعتماد به خویشتن ازدست‌رفته ما را هم‌چنان روشن نگه می‌دارند». (ص. 237) نتوکراسی – تعامل و همکاری غیرالزامی، غیرمتمرکز، غیرعمودی و غیربوروکراتیک بازیگران مختلف حکومتی، تشکل‌های مدنی و شهروندان (ص. 244) - نیز به‌عنوان ائتلافی نامتقارن که از سوی بخش مردمی شروع می‌شود و با حوصله می‌کوشد تا حکومت را همراه کند توصیه شده است. دو راهبرد پرورش نسل آتی توسعه‌آفرین و نوشتن مشق شب – به‌معنای اندیشیدن درباره راه‌های توسعه و اصلاح، مکتوب‌کردن آنها و تلاش برای متقاعدکردن اذهان نسبت به آنها تا در آینده مؤثر شوند – به‌عنوان راهبردهای مکمل توصیه شده‌اند.

کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» را انتشارات فرهنگ صبا، در 271 صفحه با قیمت 140 هزار تومان منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...