در سایه سانسور و سکوت | اعتماد


ایمره کرتیس، لسلو کراسنا هورکایی، آنتال صرب و ماگدا سابو [Magda Szabó]، از شناخته‌شده‌ترین داستان‌نویسان مجار هستند، اما اقبال بیشتر با ماگدا سابو (2007-1917) بوده که تاکنون بیشتر آثارش به زبان انگلیسی ترجمه شده، در نظرسنجی کتاب‌های بزرگ بی‌بی‌سی در مجارستان (پنجاه کتاب مجار و پنجاه اثر غیرمجار)، چهار اثر او قرار داشت، همچنین آثارش به بیش از چهل زبان ترجمه شده، از جمله در فارسی که اقبال به او چشمگیر بوده است. پنج کتاب از سابو تاکنون به فارسی ترجمه شده است: «در»، «ابیگیل»، «ترانه ایزا»، «خیابان کاتالین» و «بچه‌آهو» (1959) که در ماه جاری با ترجمه نصراله مرادایانی از سوی نشر بیدگل منتشر شده است.

خلاصه رمان بچه آهو» [The fawn] ماگدا سابو [Magda Szabó]،

«تازگی‌ها به این نتیجه رسیدم که اگر نتوانم پیش تو هم حقیقت را بگویم، دیگر کارم تمام است.» این جمله را اِستر اِنتسی، راوی رمان «بچه‌آهو» (آهوی ماده) می‌گوید. اِستر بازیگر است؛ او برای صحبت‌کردن به یک نمایشنامه نیاز دارد. او سال‌ها زندگی خود را در سکوت ساخته است. این رمان، تلاشی دیرهنگام و سرگردان برای رهایی از بارِ سنگینِ سکوت است. اما شکستنِ عادتِ سکوت آسان نیست. در بیشتر بخش‌های رمان، هویت «تو»یی که اِستر خطاب به «او» سخن می‌گوید از خواننده پنهان می‌ماند، همان‌طور که دلایل تردید او نیز نامشخص باقی می‌ماند.

«بچه‌آهو» شرحی از سکوت و تمام آن چیزی است که در زیر آن می‌جوشد. این کتاب بازگویی دیدار پرتنش اِستر تلخ و تیزبین با هم‌بازی سابقش، آنگلا‌ی معصوم، پس از یک‌دهه جدایی است. روایت داستان به شکلی پرهیاهو میان این فاصله‌ی زمانی در نوسان است، از دوران کودکی آن‌ها در یک شهر کوچک در طول جنگ جهانی دوم تا زندگی بزرگسالی‌شان در بوداپستِ اوایل دهه‌ ۱۹۵۰.

ایده‌ زمانی بدون سخن، شکافی که گذشته را از حال جدا می‌کند، یکی از دغدغه‌های اصلی سابو در طول حرفه‌ نویسندگی‌اش بود، حرفه‌ای که هفت دهه به طول انجامید تا زمان مرگ او در سال ۲۰۰۷. «بچه‌آهو» خود محصول چنین شکافی است: سابو آن را در خفا نوشت، در دوره‌ای نزدیک به یک‌دهه که رژیم استالینیستی پس از جنگ در مجارستان، او را از انتشار آثارش منع کرده بود. او بعدها در رمان نیمه‌زندگی‌نامه‌ای «در» این دوران را «سال‌های سکوت من» نامید. این تجربه باعث شد که او به بهای سکوت در تمام اَشکال آن -چه تحمیل‌شده از سوی حکومت، چه خودخواسته- علاقه‌مند شود. همچنین این تجربه منجر به وسواس‌های فکری دیگر او شد: زخم‌های ناگفته‌ تاریخ مجارستان، فرازوفرودهای شهرت، و تنش میان وفاداری به هنر و تعلق خاطر به دیگران.

سابو پیش از آنکه رمان‌نویس شود، شاعر بود. او در اواخر جنگ جهانی دوم، در اواخر دهه‌ بیست زندگی‌اش، به بوداپست نقل‌مکان کرد، زمانی که نیروهای روسی درحال بیرون‌راندن نیروهای هیتلر از مجارستان بودند. در آنجا با گروهی از نویسندگان جوان آشنا شد و در سال ۱۹۴۷، مجموعه‌‌شعر «بره» را منتشر کرد که ویرانی‌های جنگ را به تصویر می‌کشید. پس از آن، مجموعه‌ «بازگشت به انسان» را منتشر کرد. در سال ۱۹۴۹، او برنده‌ جایزه‌ی بومگارتن، معتبرترین جایزه‌ی ادبی مجارستان در آن زمان، شد. اما همان روز این جایزه از او پس گرفته شد. کشور تحت کنترل شوروی قرار گرفته بود و رژیم استالینیستی ماتیاس راکوشی، که از کرملین فرمان می‌گرفت، سرکوب بی‌رحمانه‌ای را علیه تمام هنرمندانی که حاضر نبودند تبلیغات حکومتی تولید کنند، آغاز کرده بود. سابو «بیگانه‌ طبقاتی» اعلام شد. او و حلقه‌ نویسندگان هم‌فکرش -که خود را گروه «ماه نو» می‌نامیدند- از انتشار آثارشان منع شدند.

سانسورچی‌ها دست از سرش برنمی‌داشتند. آنها تلاش داشتند گروه ماه نو را متلاشی کنند، زیرا به مشروعیت فرهنگی نویسندگان نیاز داشتند. سابو ادعا می‌کرد که دیگر توان نوشتن ندارد. او به تدریس کودکان روی آورد. اما در تمام این مدت، در خفا به نوشتن داستان ادامه داد، حتی از دیگر نویسندگان گروه ماه نو نیز آن را پنهان می‌کرد. نخستین رمان او، «فِرسکو» پاسخی آشکار به وضعیت خودش بود؛ داستانی درباره‌ خفقان و سرپیچی، درباره‌ نقاشی که اجازه نمی‌دهد رژیم راکوشی موضوع آثارش را تعیین کند. پس از مرگ استالین، راکوشی برکنار شد و انقلاب مجارستان در سال ۱۹۵۶، سرآغاز دوره‌ای از تساهل نسبی بود. «فرسکو» در سال ۱۹۵۸ منتشر شد، درحالی‌که دوستانش از این اتفاق حیرت‌زده شده بودند. منتقد ادبی، بلاژ لِنگیِل، در واکنش گفت: «اینکه تو را نکُشتند، شاید نشانه‌ای باشد که ما نیز به‌زودی مجوز فعالیت پیدا خواهیم کرد.»

سابو یک مخالف سیاسی بود، اما نه یک مخالف ساده و یک‌بُعدی: در دسته‌بندی سانسورچیان پس از ۱۹۵۶، رمان‌های او نه «ممنوع» بودند، نه «حمایت‌شده»، بلکه «تحمل‌شده». اما زخم یک دهه‌ سانسور باقی ماند، و خاطرات بی‌آبرویی و بازگشت، تلخی و پیروزی، بارها در نوشته‌هایش تکرار شدند. «بچه‌آهو» که در ۱۹۵۹ منتشر شد، بازتابی از آن سال‌ها است. مانند «فرسکو»، این رمان درباره‌ سکوت و سانسور است. اما سابو در پی آن نبود که تصویر رایج هنرمند معترضی را که در برابر حکومت مقاومت می‌کند، بازنمایی کند. او می‌خواست چیز دیگری را نشان دهد؛ اینکه چگونه سکوت می‌تواند زندگی را دگرگون کرده و آن را به شکلی نازیبا درآورد. این رمان بیش از آثارِ بعدیِ سابو، لحن سیاسی آشکارتری دارد و مجارستانِ پیش از ۱۹۵۶ را به‌مثابه‌ یک دیوان‌سالاری بی‌روح، دنیایی مملو از کلیشه‌ها و ریاکاری‌های خودپسندانه به تصویر می‌کشد: «ور، ور، ور.» اما موضوع اصلی کتاب، نه سکوت ناشی از سانسور حکومتی، بلکه آن سکوت‌هایی است که میان انسان‌ها شکل می‌گیرد؛ شکست‌های صمیمیت که دوستان و عاشقان را از هم جدا می‌کند. سابو این سکوت‌ها را شکلی از تبعید می‌دانست و در آثارش به بررسی تأثیرات این تبعید می‌پرداخت، اینکه چگونه دورشدن از دیگران می‌تواند انسان را از خودش نیز بیگانه کند.

در «بچه‌آهو»، این تبعید با لحظه‌ای کوچک از تحقیر آغاز می‌شود. اِستر و آنگلا برای نخستین‌بار در کودکی یکدیگر را ملاقات می‌کنند. روزی معمولی است، پیش از جنگ. اِستر در آشپزخانه‌ کوچک و فرسوده‌ خانواده‌اش ظرف می‌شوید. صدای سرفه‌های پدر بیمار و تدریس مادرش را که درس پیانو می‌دهد، می‌شنود. او ناگهان آب ظرف‌ها را می‌ریزد و لباس‌هایش خیس می‌شود. در همان لحظه، آنگلا در آستانه‌ در ظاهر می‌شود، آماده‌ کلاس موسیقی، «در دست چپش توپی آبی‌رنگ با نوار طلایی، و در دست راستش، که با دستکشی سفید پوشیده شده، یک پایه‌ نُت لاکی قرمز» او نماد معصومیت و نجابت است. اِستر فوراً از او متنفر می‌شود. از همان لحظه، این نفرت، بی‌دلیل و بی‌رحمانه، به نیروی هدایتگرِ رمان تبدیل می‌شود.

سابو در این اثر نشان می‌دهد که چگونه سرکوب و سکوت، حتی در سطح فردی و عاطفی، می‌تواند رابطه‌های انسانی را تحریف کند. رمان در عین آنکه بازتابی از تجربه‌ سانسور در دوره‌ استالینیستی مجارستان است، به پرسش‌های جهانی‌تری درباره‌ هویت، قدرت، و ارتباط انسانی می‌پردازد؛ همان دغدغه‌هایی که در آثار بعدیِ او، به‌ویژه در رمان «در» و «ترانه ایزا» به اوج خود می‌رسند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...