بررسی «مثبت‌اندیشی سَمی»! | ایسنا


کتاب «دیدن در تاریکی» [Night vision : seeing ourselves through dark moods] اثر ماریانا الِساندری [Mariana Alessandri] یک مدیتیشن فلسفی عمیق است درباره‌ نحوه‌ مواجهه با احساسات دردناک و اینکه چگونه این احساسات می‌توانند حقیقت‌هایی را درباره‌ انسانیت ما آشکار کنند. این کتاب که با ترجمه احسان سنایی اردکانی از سوی نشر بیدگل منتشر شده، به بررسی جنبه‌های تاریک‌تر هیجانات انسانی می‌پردازد و ازاین‌رو از یک نگاه فلسفی، راهی است برای مواجهه با تجربه‌های منفی که معمولاً از آن‌ها اجتناب می‌کنیم. در این اثر، نویسنده به ما یادآوری می‌کند که انسانیت ما در تاریکی است که به‌طور واقعی نمایان می‌شود و در همین تاریکی است که رشد احساسی ما اتفاق می‌افتد.



ماریانا الساندری نویسنده، شاعر و فیلسوف ایتالیایی-آمریکایی است که با آثار خود به بررسی مفاهیم عمیق انسانی در قالب داستان‌ها، مقالات و اشعار می‌پردازد. او در آثارش با زبانی ساده و شاعرانه به موضوعاتی مانند عشق، فقدان، تنهایی و امید می‌پردازد و با استفاده از استعاره‌ها، تمثیل‌ها، و روایت‌های شخصی، مخاطب را به تفکر و تأمل درباره مفاهیم بنیادین زندگی دعوت می‌کند. این فیلسوف اگزیستانسیالیست، در «دیدن در تاریکی» با الهام از زندگی جمعی از فلاسفه‌ و نویسندگان می‌کوشد نشانمان بدهد رنجمان به معنای معیوب‌بودن نیست، بلکه از لطافت، حساسیت و هوشمندی‌‌مان حکایت دارد. متفکرانی همچون آدری لرد، ماریا لوگونز، میگل د اونامونو، سی. اس. لوئیس، گلوریا آنزالدوا و کی‌یرکگور آن‌قدر در خشم‌ و اندوه و اضطرابشان ماندند و تاب آوردند که چشمشان به تاریکی عادت کرد. الساندری برایمان می‌گوید چطور خواننده‌های این کتاب هم می‌توانند «دیدن در تاریکی» را در خود بپرورانند.

الِساندری در این کتاب به چالش‌های رایج در فرهنگ امروز می‌پردازد، که به‌طور خاص بر اصرار جامعه به «مثبت‌اندیشی افراطی» و اجتناب از احساسات منفی مانند غم، اضطراب و افسردگی متمرکز است. او از طریق داستان‌های بیوگرافی و مثال‌های شخصی، به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه این احساسات تاریک می‌توانند نه‌تنها طبیعی باشند، بلکه ارزشمند و آموزنده نیز باشند. نویسنده با ارائه تحلیل‌هایی دقیق و حساس، به ما نشان می‌دهد که باید به‌جای کنارگذاشتن و نادیده‌گرفتن این احساسات، آن‌ها را درک کرده و از آن‌ها برای رشد شخصی استفاده کنیم.

این کتاب درواقع یک فراخوان به ارزش‌گذاری دوباره‌ احساسات منفی است. در دنیای امروزی که جامعه اغلب در تلاش است تا در برابر احساسات منفی مقاومت کند، الِساندری پیشنهاد می‌دهد که باید به این احساسات احترام بگذاریم و یاد بگیریم چگونه در کنار آن‌ها زندگی کنیم. او با بیان اینکه «در تاریکی است که انسانیت واقعی ما دیده می‌شود»، نشان می‌دهد که ما تنها از طریق مواجهه با هیجانات منفی می‌توانیم به درک بهتری از خود برسیم و درواقع این هیجانات تاریک است که به ما اجازه می‌دهند تا رشد کنیم.

از دیدگاه‌های تحلیلی که در این کتاب مطرح شده، می‌توان به ایده‌ «فضیلت تاریکی» اشاره کرد که به نوعی نقض دیدگاه‌های رایج در جامعه‌ مدرن است که اغلب به افراد توصیه می‌کنند هر احساس منفی‌ای را کنار بگذارند و همیشه در جست‌وجوی خوشبختی و آرامش باشند. در مقابل، الِساندری با تأکید بر اهمیت «دیدن در تاریکی» و استفاده از این دیدگاه برای توسعه‌ فردی، به ما یادآوری می‌کند که باید از این تجربیات برای بازشناسی واقعی خود استفاده کنیم.

به بیانی دیگر، این کتاب استدلالی فلسفی و محکم برای یافتن «کرامت» و قدرت در احساسات ناراحت‌کننده‌ای است که بخشی از طبیعت انسانی ما هستند. از طریق مشاهدات دقیق درمورد خلق‌وخوی انسان‌ها در انتهای تاریک‌تر طیف هیجانی، «دیدن در تاریکی» به خوانندگان یادآوری می‌کند که انسانیت ما تنها در تاریکی به‌طور واقعی قابل مشاهده است و همین تاریکی است که ما را از نظر احساسی رشد می‌دهد.

اندرو استارک در وال‌استریت ژورنال درباره این کتاب نوشته است: «الِساندری درک متفاوتی از اختلالات خلقی بالینی ارائه می‌دهد، که در ابتدا شاید مانند خبر بد به نظر برسد، اما درنهایت آرامش‌بخش و حتی الهام‌بخش است... الِساندری این استدلال را از طریق مجموعه‌ای از اسکیس‌های بیوگرافیکی مطرح می‌کند... او این داستان‌ها را با بینش و حساسیت روایت می‌کند. در این روند، او استدلالی متقاعدکننده علیه سطحی‌نگریِ «نگران نباش، خوشحال باش» ارائه می‌دهد... الِساندری قطعاً در جلب توجه به ارزش هیجانات تاریک خدمت بزرگی به ما کرده است. ما قطعاً به دید بهتر در شب نیاز داریم.»

در «دیدن در تاریکی»، الِساندری حرکت خود را از نرمال‌سازی مشکلات بهداشت روانی به تقدیر از آن‌ها می‌کند. اگر استدلال‌های او برای شما جالب باشد، ممکن است خود را کمتر با احساس شرم و سرزنش مواجه کنید زمانی که «مثبت بمان» دیگر کارساز نیست. همچنین الساندری، فرهنگِ وسواس‌گونه‌ ما نسبت به «مثبت‌اندیشی سمی» و ترس از احساسات تاریکی مانند غم، اضطراب و افسردگی را بررسی می‌کند؛ به‌جای تشویق دیگران به «مثبت‌ماندن» (خوب‌ماندن) شاید بهتر باشد که در تاریکی‌شان با آن‌ها همراه شویم.

«دیدن در تاریکی» (خودمان را از میان احوال تیره‌مان ببینیم و بشناسیم) یک دعوت‌نامه است برای کنارآمدن با احساسات منفی و درک عمیق‌تر از انسانیتمان در دل مشکلات و چالش‌ها. الِساندری با این کتاب نه‌تنها دیدگاه تازه‌ای درمورد مشکلات روانی و خلقی به ما می‌دهد، بلکه ما را به پذیرش بیشتر احساسات پیچیده‌ و دردناک خود دعوت می‌کند. این کتاب برای هر کسی که به‌دنبال رشد شخصی و درک عمیق‌تری از خود و دنیای اطرافش است، یک منبع ارزشمند و ضروری است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...