یک مردم‌نگاری چند‌میدانه در جنوب تهران | میدان


کتاب «در تقاطع سنت، فقر و جنسیت» در واقع پایان‌نامه ارشدِ نویسنده کتاب، سپیده ثقفیان است و تلاشی است جهت یک مردم‌نگاری چند میدانه در جنوب شهر تهران. تمرکز نویسنده بر روی فهم مناسبات اجتماعی در برساخت سکسوالیه زنان در «دروازه غار» یا همان محله‌ هرندی است.

در تقاطع سنت، فقر و جنسیت»، سپیده ثقفیان

کتاب با به چالش‌کشیدن یک پیش‌فرض و سوال از آن آغاز می‌شود؛ عمده مطالعات مردم‌نگارانه یا جامعه‌شناسانه بر روی سکسوالیته یا جنسیت، تاکنون با محوریت زنان طبقه متوسط صورت گرفته است. مطالعاتی که با نشان‌ دادن مقاومت زنان طبقه متوسط در برابر سنت، بر روی عاملیت آنان در بازتعریف سکسوالیته و جنسیت‌شان تاکید کرده‌اند. اما کمتر مطالعه‌ای بر زنان مناطق جنوب شهر متمرکز بوده است. گویی پیش‌فرضی در میان صاحب‌نظران حوزه علوم اجتماعی وجود دارد که صرفا برای زنان طبقه متوسط در نسبت با تغییرات معنایی و مفهومی سکسوالیته عاملیت قائل است و در مقابل، زنان طبقات فرودست را پاسداران سنت و مذهب قلمداد کرده و به همین دلیل نقش منفعلانه‌ای در این رابطه برای آنان درنظر می‌گیرد. نویسنده تلاش می‌کند تا این پیش‌فرض را به چالش بکشد و به این منوال وارد میدان دروازه غار می‌شود.

کتاب مشتمل بر ۵ فصل است و در واقع از ابتدا تا موخره‌ آن نقشه‌ راهنمایی است که خود نویسنده از ورود به میدان تا پایان راه طی کرده است. به همین دلیل خواننده عملا با نویسنده همراه می‌شود تا در جستجوی مناسبات حاکم بر میدان دروازه غار و نسبت زنان این میدان با سکسوالیته بربیاید. کتاب با توصیفی دقیق، فربه و موشکافانه از دروازه غار آغاز می‌شود. از مختصات فیزیکی و جغرافیایی محله تا تنوع سمن‌ها و نهادها و و صورت‌های فقر و تنوع زیست و چگونگی مناسبات محله و افراد با یکدیگر. این فصل مشتمل بر آمار تکان‌دهنده‌ای از شاخص‌های کیفیت زیست اجتماعی از محله هرندی است.

نویسنده می‌نویسد: «این مردم‌نگاری قرار نبود متنی درباره‌ فقر باشد اما این میدان، وضعیت روزمره و آرزومندی‌های طیف متنوع زنان ساکنش، فقر را به یکی از محورهای اساسی کار تبدیل کرد». بنابراین پژوهشی که به دنبال فهم نسبت و تعیین‌کنندگی سنت و عاملیت زنان طبقه فرودست بود، به جبر میدان، فقر را نیز به مولفه‌ مورد بررسی خود اضافه می‌کند.

در فصل بعدی که عملا مهم‌ترین فصل کتاب نیز هست، او به سراغ سکسوالیته در دروازه غار می‌رود و تلاش می‌کند تا آن‌چه از ابتدا محل پرسش بوده را با دقت بیشتری پی بگیرد. کتاب، طبقه‌بندی پیشینی و بوروکراتیک شهرداری مبنی بر «زنان سالم» و «زنان ناسالم» را مفروض می‌گیرد و برای هرکدام منطقه‌ای را محور قرار می‌دهد. اولی، زنان فرهنگسرای شهرداری که عمدتا خانه و سقفی دارند و دومی، زنان پارک حقانی که کارتن‌خواب‌اند و پارک خانه‌شان است. کتاب نه داعیه تحلیل دارد و نه قصد آن را. از همین روست که ما غرق در شنیدن داستان زندگی و روایت‌های دسته‌اولی از زنان این محله می‌شویم از دلدادگی‌ها، ترس‌ها و به‌طور کلی اولین مواجهات‌شان با سکسوالیه. روایت ‌زنان نشان می‌دهد که فقر و تلاش خانواده‌ها برای بقای اقتصادی، زنان را خیلی زودتر از آن‌چه که باید از درون فضای خانه به بیرون پرتاب می‌کند. این بیرون‌رفتن یا برای کار کردن و کمک در تامین مخارج خانه است، یا «شوهر‌دادن» آنان برای کم‌کردن به اصطلاح یک «نان‌خورِ اضافه». به همین دلیل این زنان زودتر از زنان طبقه متوسط با مساله سکسوالیته مواجه می‌شوند. و البته دریچه‌ ورود همه‌ زنان، ازدواج است. یا در قالب ازدواج رسمی یا در قالب صیغه و عقد موقت.

نویسنده با تمایزگذاری میان مذهب ایدئولوژیک و سنت با مذهب رسمی نشان می‌دهد که برخلاف کلیشه‌های رایج، چگونه سنت و مذهب رسمی با پیش‌ رو‌ گذاشتن این صورت‌ها، امکان مواجه‌ با سکسوالیته را بسیار زودتر و به شکل قانونی و عرفی پیش پای زنان طبقه فرودست قرار می‌دهد. کلیشه‌های رایجی که نه‌تنها طبقاتی است بلکه محصول دست‌کاری‌های مستمر بازار آزاد در ذائقه مخاطبانش است و می‌کوشد تا خود را تنها راه حل موجود برای آزادی و رهایی زنان نشان دهد.

در نهایت می‌توان گفت آن‌چه این کتاب را از سایر کارهای سابقا موجود، دست‌کم در سال‌های اخیر، متمایز می‌کند تلاش نویسنده برای بازاندیشی مدام در خود است. خواننده در جای‌جای کتاب با لحظاتی مواجه می‌شود که نویسنده در مواجه با این زنان به اصطلاح مچ «خودِ طبقه متوسطی‌»‌اش را گرفته و به خود و البته در واقع به توی خواننده نهیب می‌زند. و این همان تمرینی است که بسیاری از ما نیازمند آن هستیم.

[کتاب «در تقاطع سنت، فقر و جنسیت» توسط نشر خرد سرخ منتشر شده است.]

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...