زنان در آیینه زنان | اعتماد
 

آیا همه چیزهای ارزشمند زندگی را می‌توان با دیگران به اشتراک گذاشت؟ مثلا می‌توان کتابی، مقاله‌ای یا هر نوع نوشته‌‌ای که برای ما ارزشمند است، چه مولف آن باشیم و چه نباشیم، با دیگران در میان نهاد. یا هر چیزی که در صورت استفاده دیگران از ارزش آن کم نمی‌شود، می‌توان با دیگران تقسیم کرد.

معصومه نیکویی‌تبار رمان همجا

امروزه در شبکه‌های اجتماعی افراد چیزهای مختلفی را به نمایش می‌گذارند که از رهگذر این کنش نمایش پردازانه، دیگران هم از تماشا یا سهیم شدن در شور و نشاط آن بهره‌مند شوند. مفاهیم انتزاعی ارزشمند که بر زندگی روزمره اثر‌گذارند و بدون آنها زندگی بدون معنا می‌شود را هم می‌توان با دیگران تقسیم کرد مثلا محبت، دوستی، کمک به همنوع و‌... اما همه چیزهای ارزشمند را نمی‌توان جز با یک نفر به اشتراک گذاشت. ازدواج و روابط زن و شوهری از این دست هستند. نمی‌توان از زنی خواست که شوهرش را با دیگران تقسیم کند. گاهی برخی تعدد زوجات را از منظر مرد توجیه کرده‌اند به این معنی که اگر مرد بتواند عدالت را رعایت کند چند زنی محدود امکان‌پذیر است؛ یعنی اگر چند زن که احساس عدالت در تقسیم و توزیع محبت و مسائل مالی داشته باشند مجوزی است که مرد می‌تواند خودش را با چند زن دیگر هم تقسیم کند. اما عملا چنین چیزی در دنیای امروز امکان‌پذیر نیست و کسی نمی‌تواند ادعای عدالت در همه‌چیز در میان زنان خود داشته باشد.

در برخی مناطق ایران شاهد چند زنی و بیش از همه دو زنی و تا حد کمتری سه زنی هستیم. اما سوال این است که چگونه می‌توان از دنیای یک زن به مساله نگاه کرد. زنی که به هر دلیلی ناچار است شوهر خود را با زن یا زنان دیگری تقسیم کند چه احساسی دارد؟ چگونه می‌تواند با تقسیم‌ناپذیر‌ترین بخش زندگی انسانی کنار بیاید. چه مسیری برای مواجهه با دنیای اجتماعی، همسر و زن دیگر در پیش می‌گیرد و چگونه قادر است زندگی را برای خود معنادار کند. دنیای ذهنی چنین زنی چگونه است؟

معصومه نیکویی‌تبار با نوشتن رمان «همجا» (انتشارات مروارید سال 1400) تلاش کرده است دنیای ذهنی و مواجهه اجتماعی زنی که ناچار به پذیرش همجا (هوو) شده است را ترسیم کند.

نساء شخصیت اصلی داستان در آغاز وقتی شایعه ازدواج را می‌شنود وانمود می‌کند که رضا از آن مردها نیست. رضا اگر از تجدید فراش حرف می‌زند آدم شوخ طبعی است و بیشتر برای شوخی است. رضا خودش بهتر می‌داند که من چقدر در زندگی‌اش تلاش کرده‌ام، با هیچ ساخته‌ام. حتی از پدر و مادر پیر و ناتوانش سال‌های طولانی نگهداری کرده‌ام. خوب می‌داند که از نظر اجتماعی خانواده فقیر و چندان شناخته شده‌ای نبودند اما پدرم حاضر شد من را به عقد او دربیاورد؛ حالا او چنین کاری نمی‌کند. نساء کودک همسری که چیزی از ازدواج نمی‌دانسته و به اجبار پدر و مادر و شرایط اجتماعی ازدواج کرده حالا با مساله دیگری با عنوان همجا (هوو) مواجه می‌شود.

نساء بعد از اینکه متوجه می‌شود شوخی رضا جدی شده است و همه جا سخن از زن گرفتن مجدد همسرش است سعی می‌کند مواجهه متفاوتی با دیگر زنان داشته باشد. زنان دیگر روستا در مواجهه با همجا هر یک سعی کردند با دعوا و هیاهو و نفرین مرد و دعوای خانوادگی و گاهی طایفه‌ای به مساله وارد شوند هرچند در پایان مرد کار خود را کرده و زن دیگری گرفته است؛ هرچند زنان با دعوا و هیاهو امتیازاتی گرفته‌اند؛ مثلا خانه یا ملکی به نام‌شان شده و شرط کرده‌اند زن دوم را هرگز نبینند یا در خانه خود راه ندهند. اما نساء می‌خواهد با مساله به گونه دیگر مواجه شود.

رمان همجا بنیادهای روان‌شناختی و اجتماعی رفتارهای انسانی را توضیح می‌دهد. نویسنده می‌خواهد نشان دهد که رفتار انسان‌ها را با توجه به وضعیت و ساختار اجتماعی و اقتصادی که در آن قرار گرفته‌اند می‌توان درک کرد. نمی‌توان بدون فهم ساختار وضعیت، رفتار و کنش انسانی را درک کرد. رمان 140 صفحه‌ای همجا جذابیت‌های زیادی دارد که خواندن آن به ویژه می‌تواند برای زنان و دختران مفید باشد.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...