کتاب «بازگشت به قرآن» اثر محمود حکیمی با نمایش گفتوگوی صریح یک مسلمان و یک مسیحی، تلاش دارد به یک ابهام بزرگ تاریخی پاسخ دهد.
به گزارش کتاب نیوز به نقل از تسنیم، دین همواره به عنوان یکی از ارکان مهم در زندگی بشر نقشآفرینی کرده است؛ از مسلمانان حجاز و ایران تا مسیحیان پروتستانِ قلب اروپا همواره نقش عنصر مهمی به نام دین را در زندگی خود احساس کردند. در گذر زمان نیز این مقوله مهم کارکرد خود را از دست نداده است، اگر چه ممکن است در مقاطعی تغییراتی را تجربه کرده باشد اما دین به عنوان یکی از چارچوبهای تعیینکننده در زندگی انسانها حضور داشته است.
طبیعی است که این مقوله مهم به دلیل تأثیرگذاری فراوان دچار چالشهای زیادی هم شده باشد؛ نمونه بارز آن مسیحیانی هستند که وقتی در مسیر رنسانس قرار گرفتند، کارکرد جدیدی از دین را انتخاب کرده و به جای کارکرد آن در اجتماع، آن را به عنوان یک عقیده شخصی در زندگی خصوصی تعریف کردند. یا به عنوان مثالی دیگر، تفکرات تکفیری که چند سالی است توسط دشمنان اسلام ترویج میشود، زمینهساز اتفاقات زیادی شده است که شاید خیلیها آن را به پای دین بنویسند.
با تمام این تفاسیر باید اذعان کرد که بشر امروزی، خود فهمیده است که زندگی بدون دین غیرممکن است اما سؤال اساسی این است که کاملترین دین چیست و چه کارکردی در زندگی خصوصی و اجتماعی او دارد؟ ما مسلمانان بنابر نص صریح کتاب آسمانیمان قرآن، اعتقاد داریم که کاملترین دین اسلام است و نسبت به دیگر ادیانی که توسط پیامبران الهی قبل از حضرت محمد (ص) آمدهاند، در قله قرار دارد اما بسیاری از مردم دنیا یا با این دیدگاه آشنا نبوده و یا نوایی از اسلام به گوششان نرسیده است.
کتاب «بازگشت به قرآن» اثری درخور توجه است که به قلم محمود حکیمی، نویسنده نام آشنای کشورمان نوشته شده است. این کتاب با روایتی مبتنی بر واقعیت و البته خاطراتی از دو نفر، یکی مسلمان و دیگری مسیحی، درصدد پاسخگویی به سوال فوق است. مواجهه این دو نفر برای انجام دادن کاری مشترک، زمینهساز گفتوگوی صریح و بیپرده آنان شده و در این بین بسیاری از شبهات مطرح و پاسخ داده میشود.
«در سال 2011 میلادی، خشکسالی و قحطی در کشور سومالی در آفریقا، موجب وفات انسانهای بسیاری شد. بسیاری از مردم انسان دوست از سراسر جهان به یاری آنها شتافتند و این کتاب داستانی از دو پزشک ایرانی است که همراه با مدیران دو موسسه خیریه به سومالی رفتند. آن دو پزشک سالها بود که ایران، زادگاه خود را ترک گفته بودند؛ مرتضی، یکی از آن دو پزشک، ساکن کشور لبنان و بهرام، پزشک دیگر، ساکن اروپا بود.
دکتر مرتضی، گذشته از پزشکی، سالهاست که به پژوهش در زمینه ادیان مشغول است؛ وی اسلام راستین را در تشیع اثناعشری میداند. بهرام نیز سالهاست در آلمان زندگی میکند و با آنکه در یک خانواده مسلمان در ایران تولد یافته است، پس از چند سال اقامت در آلمان، مسیحیت را به عنوان عقیده دینی خود پذیرفته است. دکتر مرتضی و دکتر بهرام در سومالی با هم آشنا میشوند و شبها، پس از معاینه بیماران و تلاش برای معالجه آنها برای خواب و استراحت به یک چادر میروند. آن دو، هر زمان که فرصت مییابند راجع به موضوعات مختلف با هم به گفتوگو میپردازند.»
در فصل ابتدایی کتاب، نویسنده به شیوهای هنرمندانه مسئله اصلی را برای خواننده مطرح میکند. مرتضی نامهای به یکی از دوستانش به نام طاها نوشته و ماجرای اختلافات عقیدهای که بین او و بهرام وجود دارد را روایت کرده است. او در آن نامه به شبهاتی اشاره کرده است که بینشان به وجود میآید و خلوتهای پس از یک روز سخت در درمان کودکان قحطیزده، فرصت بسیار خوبی برای مباحثه دینی است.
در فصلهای بعدی کتاب، تکتک سؤالات و شبهات به تفکیک مطرح شده و پاسخهای هر دو برای قانعکردن یکدیگر آورده شده است. «سرآغاز بیداری» که عنوان فصل دوم کتاب است، محلی برای پیداکردن نقاط مشترک بین این دو پزشک است؛ جایی که هر دو هدفشان از سفر به سومالی را درمان کودکان قحطیزده عنوان میکنند اما بحث به همینجا ختم نمیشود و خیلی سریع ردپای استعمار کهن در کشورهای آفریقایی خودنمایی میکند.
در فصل سوم کتاب با عنوان «آیات قرآن را با دقت بخوانیم» شخصیت جدیدی به مباحثات دینی اضافه میشود و آنهم شخصی به نام «دکتر صنعانی» است که تا 15 سال پیش مسلمان بوده حالا مسیحی شده است. مباحثات او با مرتضی بر سر اسلام واقعی، سر راه به تاریخ اسلام باز میکند و ماجرای خلفای پس از پیامبر اسلام یکی از موضوعات چالشی است که بینشان درمیگیرد.
فصل چهارم، موضوع خرافه بین مرتضی و بهرام باز شده و این موضوع چالشی بینشان درمیگیرد. در ابتدای فصل، نامهای از یک دوست قدیمی به نام محسن به مرتضی میرسد. محسن در آن نامه اعتراف میکند که در مقطعی تحت تاثیر تبلیغات بهائیان در لبنان به فرقه بهائیت روی آورده اما پس از آنکه به دروغین بودن آن پی میبرد دوباره به اسلام بازمیگردد. همین نامه باعث شکلگیری مباحث جذابی بین دو پزشک ایرانی میشود. مباحثی درباره وهابیت و بهائیت که همواره یکی از چالشهای اساسی بین افراد و گروهها بوده است.
فصل پنجم کتاب با عنوان «در آرزوی بازگشت به قرآن» چالشی جدید بین دو پزشک است؛ بهرام که تحت تاثیر مرتضی قرار گرفته و به اسلام گرویده است، نامهای سراسر سوال و شبهه را از یکی از دوستان آلمانیاش میخواند که به نظر میرسد بار دیگر، پایههای دینی او را سست کرده است. در این فصل جدیترین شبهات پیرامون تحریف احادیث و تاریخ اسلام مطرح شده و پاسخ داده میشود.
در فصل ششم، بهرام و مرتضی با پایانیافتن ماموریت خود مجبور به خداحافظی میشوند. این خداحافظی در حالی است که بهرام زندگی جدیدی را آغاز کرده و مسلمان شده است. او به آلمان برمیگردد تا مواجههای با دوستان مسیحیاش داشته باشد، کسانی که از اقدام او به مسلمان شدن تعجب کرده و حتی برای این تصمیم او را ترک میکنند.
در این فصل یکی از موضوعات مهم مورد بحث قرار میگیرد و آن هم چهرهای است که از اسلام در دیگر کشورها عرضه میشود؛ چهرهای همراه با خشونت! بحث بر سر اینکه آیا اسلام دین خشونت است و مسیحیت دین مهربانی، در فصل بعدی کتاب نیز ادامه پیدا کرده است؛ نتیجه حاصل شده به خوبی مخاطب را قانع میکند و پاسخ شبهات را صریح و دقیق میدهد.
کتاب «بازگشت به قرآن» گوشهای از مباحثات علمی است که همواره بین ادیان وجود داشته است. در این کتاب، موضوعات مورد بحث، بسیار جدی و دقیق است و پاسخهای داده شده نیز مبتنی بر آیاتی از کتاب آسمانی هر دو دین یعنی قرآن و انجیل است. نویسنده برای آنکه بتواند در کنار پاسخ به شبهات و سوالات، مخاطب را تا آخرین کلمات همراه با کتاب نگه دارد، بستر دوستی دو پزشک را انتخاب کرده است. انتخابی که موفق بوده و حس تعلیق داستانی را به خوبی منتقل میکند.
در پایان باید گفت به نظر میرسد که این کتاب نه در سطح تخصصی حوزوی اما در سطح عموم به خوبی توانسته پاسخ شبهاتی که بعضاً از سوی رسانههای خارجی مطرح میشود را بدهد.