پرتو ماه لوچ | آرمان ملی


«مگس‌ها» [Two novels of Mexico: The flies. The bosses] رمانی است که خودش را ناگهان به میانه هیاهو و وحشت دوره‌ای از تاریخ نزدیک به معاصر مکزیک می‌نشاند. شکست، مثل بوی چرکین بدنی زخمی، در کلمات کتاب پخش می‌شود و شروعی را رقم می‌زند که می‌خواهد وحشت و فرار را، در روایتی رئالیستی به دقت تشریح کند. هرچند رمان« مگس‌ها» کتاب قطوری نیست، اما در همین حجم کم از جهنم نیز زبان نویسنده به آرامی و از سر حوصله روایت را پیش می‌برد. عجله‌ای نیست. انگار که نویسنده می‌خواهد نمایش شکل بی‌نظمی و وحشت‌زدگی همچنین بو و طعم شکست را آرام و ذره‌ذره به خواننده بچشاند و نشانش دهد.

مگس‌ها [Two novels of Mexico: The flies. The bosses] ماریانو آسوئلا [Mariano Azuela]

ماریانو آسوئلا [Mariano Azuela] تاریخ را از جنبه مفرحش می‌بیند. تاریخی زخم‌خورده و دهان چرکین گشوده که معده سیاه و اسید انداخته‌اش را به مردمان درون شکمش نشان داده. نویسنده تصویری بی‌اغراق اما کاریکاتورگونه از آدم‌ها نشان می‌دهد. حجم مشمئزکننده‌ای از جمعیتی که همچون توده مگسی گرد شیرینی جمع‌اند.

«مگس ها» روایت عبور یک سقوط است. قطاری در بحبوحه جابه‌جایی‌های قدرت در مکزیک، نیروهای «وی‌یا» را که از نیروهای «کارانسا» شکست خورده‌اند، جابه‌جا می‌کند. رمان با گوشه‌چشمی به خانواده ره‌یس-ته‌یس، روایتش را پیش می‌گیرد. بوی اضمحلال در سراسر داستان می‌پیچد. روایت اما از منظری صبور می‌نگرد و موشکافانه مشاهداتش را بیان می‌کند. آدم‌ها را به دام قضاوت نویسنده نمی‌اندازد و جنبه انسانی و پیچیده شخصیت‌ها را در نظر می‌گیرد و آن بُعد روانشناسانه را هم تا حدودی در کار می‌اندازد.

با وجود آنکه تاریخ در بستر طبیعی‌اش در این داستان مورد بررسی قرار می‌گیرد، اما نویسنده از قضاوت می‌پرهیزد و آدم‌هایی زنده و باورپذیر پیش‌روی خواننده قرار می‌دهد؛ آدم‌هایی شوخ‌طبع و نیرنگ‌زن و فرصت‌طلب. «مگس‌ها» همان‌گونه که از نامش پیداست، روایتی از سرگردانی کسانی است که نمی‌دانند حالا در این خلأ قدرت چه باید بکنند. چگونه با واقعه روبه‌رو بشود و تصمیم بعدیشان چه باید باشد. در قطار و در توقفی که قطار دارد، شخصیت‌های متعدد داستان با یکدیگر ارتباط می‌گیرند، به‌هم نزدیک و از هم دور می‌شوند. رمان تصویری هجوآلود از سقوط ارائه می‌دهد. ژنرال و افسرها و دکتر و اعضای خانواده ره‌یس-ته‌یس، مثل مورچگان به‌هم می‌خوردند و از کنار هم می‌گذرند. تصویری در شکلی کلی‌تر، انگار که دارد تعفنی از کلیت جامعه مکزیک را نشان می‌دهد که با تغییر قدرت در این کشور از بین نمی‌رود؛ بلکه در ساخت جدید، خود را سازمان می‌دهد و دوباره رسوخ می‌کند و جامعه در همان نکبتی که در آن فرورفته بود، می‌ماند.

در پس نگاه طنز ماریانو آسوئلا، غم و اندوهی بزرگ دیده می‌شود. زبان گرم و نگاه سرزنده و توصیفات تصویری نویسنده در پس گفت‌وگوهای بسیار، آشفتگی را در ظرف خودش به‌خوبی نشان می‌دهد. هرکس تنها می‌خواهد خودش را از مهلکه بیرون بکشد. آدم‌ها به نیروهایی که از آن می‌گریزند ناسزا می‌گویند، اما درعین‌حال در پس این نگاه و نفرت، همه‌گیر و ملی، میلی به سازش و کنارآمدن با دشمن نیز دیده می‌شود. در پس این تصویر درشت‌شده از آدم‌های نزدیک به قدرت، که حالا دیگر قدرتی هم ندارند، افراد و آدم‌هایی با چهره و سیمایی زخم‌خورده و آسیب‌پذیر دیده می‌شوند.

«مگس‌ها» انگشتش را روی فرصت‌طلبی می‌گذارد.‌ آدم‌ها و روابطی که از فرط بی‌اخلاقی و انگل‌وارگی به چنان زشتی و کراهتی رسیده که جز به زبان طنز انگار نمی‌توان از آن یاد کرد. قطار سرنوشت این آدم‌ها بار نامعلومی را با خود حمل می‌کند که معلوم نیست به چه سرانجام و مقصدی می‌رسد. نومیدی مگس‌ها را آشفته می‌کند و به پرواز درمی‌آورد تا در هر مکانی که شیرینی دیدند فرود آیند. مادر و دختران و پسر خانواده «ره‌یس-نه‌یس» خود را به هرکسی که احساس می‌کنند قدرتی و مقامی دارند آویزان می‌کنند؛ به ژنرال و دکتر و وزیر و شخص فرمانده. آنها مرتبا به اصل‌ونسب خانوادگی خود می‌نازند، اما جز دریوزگی و گدایی مقداری پول و رفاه بیشتر، چیز دیگری نشان نمی‌دهند.

در انتهای داستان، ژنرال «وی‌یا» در لوکوموتیو شخصی‌اش دیده می‌شود. تنهاست و انگار که سررشته این قطار باید به سیاستمداری می‌رسید که در آخر کار، جز سکوت و تنهایی و فرار، چیزی دیگری نصیبش نشده است. با رفتن ژنرال، آن چیز بهتر هم البته سهم مکزیک نمی‌شود: «از میان نفس گرم شب، زمزمه آهسته و مرموزی از دور فرارسید؛ زمزمه‌ای به صلابت صدای دریا: مکزیک نجات یافت! و در افق خاوری، ماه سپید سیما و لوچ می‌خندید و می‌خندید...»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...