عاشقانه فرهنگی در دل جنگ | صبح نو


«زیباترین روزهای زندگی» یکی از کتاب‌های فاخری است که در رابطه با دوران جنگ تحمیلی و به‌طور مشخص آزادسازی خرمشهر به رشته تحریر درآمده و روایت مستند و قابل اعتنایی دارد. این کتاب همچنین به بررسی نکات اجتماعی و فرهنگی زندگی زنانی که در این حماسه نقش‌آفرینی کرده‌اند هم می‌پردازد.

زیباترین روزهای زندگی» خاطرات سیده فوزیه مدیح است که توسط سمیه شریفلو

«زیباترین روزهای زندگی» خاطرات سیده فوزیه مدیح است که توسط سمیه شریفلو به رشته نگارش درآمده است. این اثر روایتگر حوادث و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی است که با زبانی شیوا و روان بیان شده است. سمیه شریفلو در این اثر به شرح سرگذشت فوزیه مدیح و رشادت‌های ایشان و خانواده محترمش در زمان جنگ پرداخته و تأثیر حضور بانوان را در آن دوران خطیر به تصویر کشیده است. او معتقد است که فارغ از این‌که زنان ایرانی منبع روحیه و پشتیبان مردان دفاع مقدس بودند، در پشت جبهه‌های نبرد نیز شاهکار کردند.

شریفلو در کتابش یک ماجرای مستند را به‌ صورت سیر خطی روایت کرده است؛ بنابراین خاطرات راوی را از دوران کودکی ایشان و حتی شاید کودکی پدرشان روایت کرده و به ‌صورت خطی تا شهادت همسر شهیدش جلو رفته است.

نویسنده یکی از دلایل انتخاب خانم مدیح به‌عنوان راوی و شنیدن روایت او را همسر شهید بودن ایشان می‌داند. دلیل دیگر که مهم‌تر از دلیل اول است، این است که نویسنده خیلی اصرار داشت حضور مؤثر زنان را بیرون از صحنه جنگ روایت کند. یعنی روایت زندگی پشت جبهه خیلی برایش مهم بود. در واقع مطالبی که در کتاب گفته شده فقط بحث همسر شهید بودن خانم مدیح نیست، در کنار روایت، زندگی ایشان در دوران دفاع مقدس در شهر بیان می‌شود که در شهر دارد چه می‌گذرد. اهمیت نویسنده به این موضوع به این دلیل است که متأسفانه نقش زن در دفاع مقدس یعنی حضور در یک شهر جنگی و در صحنه جنگ در نقش امدادگر، رزمنده و شبیه آن‌. ولی در این اثر راوی مجبور می‌شود از شهر بیرون برود و از نزدیک با اتفاق‌ها و حوادث جنگ روبه‌رو و درگیر شود.

یکی از نکات بارز این اثر این است که بحث عشق در این کتاب موج می‌زند. درون‌مایه این اثر، عشق و زیبایی است و همه اجزای ماجراهای این کتاب که اجزای تشکیل‌دهنده بخشی از تاریخ سرزمین‌مان هستند، فراوان عاشق بودند و عشق داشتند؛ عشق پدرها و مادرها نسبت به هم و فرزندانشان، عشق بچه‌ها به بزرگ‌ترها، عشق به شهر و وطن و سرزمین، عشق به خرمشهر، عشق به هر کسی که برای این سرزمین جانفشانی کرده، عشق به ازخودگذشتگی، عشق به ایثار، صبوری، انتظار و در نهایت عشق به اسلام.

نکته دیگری که برای نویسنده جالب بود، سبک زندگی پدربزرگ و مادربزرگ راوی است. درست است که کتاب تم عاشقانه دارد؛ اما فقط پای عشق خانم مدیح و همسرشان در میان نیست، عشق پدربزرگ و پدر و مادر ایشان هم مهم بود که در شرایط مختلف، چگونه با هم زندگی می‌کردند و رفتارشان با هم چگونه بود.

شریفلو پیام کتاب «زیباترین روزهای زندگی» را دوری از ناامیدی، سستی و رخوت و همچنین امیدوار بودن و تلاش برای آینده‌ای روشن‌تر می‌داند و این‌گونه اظهار می‌کند: «همان‌طور که مدافعین خرمشهر پس از تلاش‌های خستگی‌ناپذیر و تقدیم صدها شهید و زخمی و از دست دادن نیمی از شهر، ناامید نشدند و با تلاش فراوان و آمادگی بیشتر بازگشتند و خرمشهر عزیزمان را از چنگال دشمن آزاد کردند، امروز هم مردم عزیز میهنمان، با دیدن مشکلات اقتصادی نباید مأیوس شوند و تلاش برای آینده‌ای بهتر داشته باشند.»

شاید خواننده با خواندن یک‌سوم ابتدای کتاب حوصله‌‌اش سر برود و مطالب را توضیحات اضافه بداند، ولی وقتی کتاب تمام می‌شود، متوجه می‌شود که طولانی بودن کتاب به‌ دلیل آشنا شدن با موضوعات و شخصیت‌های اثر است؛ به‌طوری‌که اگر خواننده به آن شناخت اولیه نرسد، نمی‌تواند مابقی مطالب اثر را هم تجزیه و تحلیل کند. در واقع نویسنده در این اثر مایل بوده است که در کنار روایت زندگی خانم مدیح، خواننده را با سبک زندگی هم‌وطنان عرب‌زبان‌ کشور آشنا کند. حتی در خیلی از قسمت‌ها به سنت‌های این عزیزان در مراسم‌های مختلف، لباس پوشیدن و نوع صحبت کردن‌شان پرداخته است و این نشان می‌دهد که در کنار پرداختن به خاطرات سیاسی و تاریخی راوی، ثبت و ضبط تاریخ اجتماعی و فرهنگی و فرهنگ عامه برای نویسنده مهم بوده است؛ چراکه او نمی‌خواسته مخاطب فقط با شخص خانم مدیح آشنا شود، بلکه اصرار داشته این موضوعات در کنار موضوع جنگ ثبت شود.

سمیه شریفلو قبل از آشنایی با راوی نسبت به مناطق جنوبی و فضای جنگ آگاهی داشته است؛ چراکه خود به همراه خانواده در مناطق جنگی جنوب «در پایگاه چهارم هوایی دزفول» زندگی می‌کرده و با تمام وجود فضای جنگ را از نزدیک درک کرده است. در ادامه، او تمام اطلاعاتش را حاصل فعالیت‌های متفاوتش درباره خرمشهر می‌داند و در مصاحبه‌ای در این خصوص می‌گوید: «به‌خاطر پیگیری بیش از حد در مورد خرمشهر و اطلاعات زیادم در مورد این شهر و وقایع آن، یکی دو سال به‌عنوان راوی مرکز فرهنگی دفاع مقدس خرمشهر آنجا حضور داشتم. در کنار روایتگری، با افراد بومی که می‌دانستم در روزهای مقاومت در آنجا ساکن بوده و جنگ‌زده شدند و رزمنده‌های مدافعی که می‌شناختم، صحبت می‌کردم. همچنین در دوره‌هایی که همچنان شرکت می‌کردم با فرماندهان و رزمنده‌هایی که در دوران دفاع مقدس حضور داشتند، صحبت می‌کردم و بر اطلاعاتم می‌افزودم. در کنار این، کتاب‌های دفاع مقدس که به صورت خاص به خرمشهر ارتباط داشت و مستقیم و غیر‌مستقیم ایرانی‌ها و عراقی‌ها درباره آن روایت کرده بودند و کتاب‌های تخصصی مثل روزشمارهای جنگ سپاه و ارتش که راجع به مباحث نظامی و حتی سیاسی مربوط به خرمشهر بود را با دقت مطالعه می‌کردم.»

نثر اثر ادبی نیست و کتاب راحت خوانده می‌شود. البته نویسنده قصد آن را نداشته که زبان متن محاوره‌ای خالص باشد، بلکه می‌خواسته به استاندارد خاصی برسد.

شریفلو در انتخاب کلمات نهایت دقت را به کار برده است به‌طوری‌که از کلماتی استفاده کرده که علاوه بر نزدیک شدن به ادبیات راوی، در سراسر کتاب، خطوط قرمز را هم کامل و دقیق رعایت کرده است. به جرأت می‌توان گفت حتی یک واو غیرواقعی در این کتاب وجود ندارد. گرچه اگر نویسنده اجازه وارد کردن احساسات و صحنه‌های غیرواقعی را به خود می‌داد، شاید متن جذاب‌تر می‌شد؛ اما اولویت اول و آخر او تولید متن مستند بوده است.

این کتاب تاریخ شفاهی نیست؛ اما ابزارهای تاریخ شفاهی در آن به وضوح دیده می‌شود و به علت تلاش و پژوهش قابل توجهی که در آن صورت گرفته و مستندنگاری و اسناد شفاهی و کتبی متعددی که برای استناد آن ارائه شده، اطلاعات قابل قبول و مطمئنی را در خود جای داده که قطعا در بررسی‌های علمی پژوهشی مورد استناد قرار خواهد گرفت.

نویسنده زمان زیادی را برای نگارش این اثر صرف کرده است. بیشتر زمان را برای مصاحبه با راوی گذاشته که سیصد ساعت یعنی حدود سه سال زمان برده است. علت طولانی شدن این زمان به این دلیل بوده که نویسنده قصد داشته جزئی‌ترین حالت‌های روحی راوی و ریزترین چیزهایی که در ذهن ایشان می‌گذشته را تا آنجا که توصیفش منطقی و لازم بوده، در کار بیاورد. این حساسیت نویسنده و بیان جزئیات صحنه‌ها تا حدی است که می‌توان بعدها از روی این اثر فیلم سینمایی ساخت. بقیه زمان‌ها را که حدود دو سال بوده، صرف موضوع‌بندی، تدوین و تطبیق تاریخی اثر کرده است. چنان‌که خود نویسنده در این خصوص این‌گونه اظهار می‌کند: «تابستان سال 1389 کار را شروع کردم و سال 1393 کار تمام شد؛ اما به دلیل حجم زیاد خاطرات تا سال 1395 همچنان در حال بازنویسی بودم.»

این کتاب 712 صفحه‌ای در سال 1398 در قطع رقعی توسط نشر سوره مهر روانه بازار چاپ شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...