اشتراکات تجربههای ناب بشری | الف
برای کسی که ابتدا با سنت فلسفی و عرفانی فیلسوفان مسلمان آشنا باشد، و سپس به مطالعهی آثار تفکر بودایی بپردازد، ممکن است این مسئله پیش بیاید که: این دو چقدر به هم شبیهاند! اگر برای شما هم این مسئله پیش آمده باشد، باید بگویم که یک محقق طراز اول در زمینهی عرفان و فلسفه، سراغ یک بررسی تطبیقی میان این دو رفته است. این شباهت را د. ت. سوزوکی [Daisetsu Teitaro Suzuki] (۱۸۷۰-۱۹۶۶)، محقق برجستهی ژاپنی، نیز احساس کرده است.
«عرفان مسیحی و بودایی» [Mysticism : Christian and Buddhist] کتابی است که به بررسی تطبیقی میان سنت عرفانی بودایی و مسیحی میپردازد. سوزوکی از میان عرفای مسیحی، شخصیت برجستهی آن، مایستر اکهارت را برگزیده است و آرای او را با نظریات بودایی تطبیق داده است. اما آنچه حائز اهمیت است، این است که نظریات اکهارت، نظریات منحصر به فرد و بیسابقهای نیستند. بلکه اکهارت تا حد زیادی از «ابنمیمون» و ابنسینا متأثر بوده است و علیرغم نوآوریهایی که داشته است، رنگ و بوی سنت فیلسوفان مسلمان در آن دیده میشود. لذا این بررسی تا حد زیادی به کسانی که در راستای فلسفهی اسلامی کار علمی میکنند، میتواند کمک شایانی بکند.
قدمت آیین بودا به حدود سدهی ششم پیش از میلاد میرسد. این آیین در همان ابتدا به دو دستهی اصلی «هینایانا» و «ماهایانا» تقسیم میشود. دستهی ماهایانا نیز به نوبهی خود به دستههای متعددی تقسیم میشود که از مهمترین آنها، «ذنبودیسم» است. ذنبودیسم در قرن ۹ تا ۱۳ میلادی در چین اوج گرفت و سپس پا به ژاپن گذاشت و در هر دو کشور، تأثیرات فرهنگی عمیقی برجا نهاد.
سوزوکی، ذنشناس معروف ژاپنی، بیشتر عمر خود را صرف بررسی و تفسیر و ترجمهی اندیشههای ذنبودیسم کرد. چند کتاب هم از او به فارسی ترجمه شده است. او پس از آشنایی با اندیشههای اکهارت، حس میکند که قرابت بسیار زیادی میان سخنان او و آموزههای ذنبودیسم وجود دارد. چنان که گویی اکهارت ابتدا نوشتههای ذن را خوانده و سپس دست به نگارش آثارش زده است. اما در حقیقت چنین نیست. سوزوکی معتقد است که تمام تلاشها و تجربههای عرفانی ناب، به یک حقیقت خواهند رسید. اگر تفسیرها و زواید تاریخی و فرهنگی را کنار بزنیم، به هستهی مشترکی میرسیم که در هر شرایطی، با عبارات گوناگون بیان شده است. اما نباید این تعابیر و اصطلاحات مختلف و بیانهای متعدد باعث گمراهی ما شود؛ تنها یک حقیقت است که دارد به انحاء مختلف بیان میشود.
سوزوکی در کتابش تلاش میکند در آموزههای متنوعی این یکسانی و شباهت را نشان دهد. البته او در همان ابتدای کتاب اذعان میکند که این کتاب، تلاشی صرفا آزمایشی و ناقص است و به هیچ وجه تحقیقی منظم و جامع نیست. به نوعی کوشش او، صرفا باز کردن یک راه برای تحقیقات جدیتر است. و این تواضع علمی او، در کنار تلاش او برای شناسایی و تبیین تفاوتها و شباهتهای اکهارت و ذنبودیسم ستودنی است.
روال کتاب عمدتا به این شکل است که سوزوکی سخنان و اندیشههایی از اکهارت را نقل میکند و سپس سعی میکند آن را در کنار کلمات متفکران ذن بگذارد و از ورای تعابیر متنوع آنها، هستهی مشترکی را پیدا کند و آن را در معرض دید خوانندگان قرار دهد. و در اواخر کتاب، سخنان بزرگان ذنبودیسم را نقل میکند و میبینیم که چقدر اینها میتواند شبیه کلمات اکهارت باشد.
عمدهترین مباحثی که شاید بشود در اینجا به آن اشاره کرد، چند مورد است:
بخشی از موعظههای اکهارت، دربارهی ارائهی تصور درست از خداست؛ اینکه صفات او چه معنایی دارد و «خلقت» در حقیقت به چه صورت است. اکهارت دربارهی «زمان» نیز صحبت کرده است که برای خدا چه معنایی میتواند داشته باشد، و سپس توضیحات و تبیینهایی هم دربارهی تثلیث دارد. آنچه برای سوزوکی حائز اهمیت است، این است که تفسیرهای جدی اکهارت در این زمینه، مثل عمدهی اندیشههایش، از مسیحیت رسمی فاصله میگیرد، و سعی میکند به هستهی مرکزی مسیحیت راه پیدا کند. حذف زوائد تاریخی، باعث شده که به معنای نمادها بیشتر توجه کنیم. و همین جاست که میبینیم این حرفها خیلی شبیه ذن میشود. سوزوکی سخنان متفکران ذن را اینجا نقل میکند و نشان میدهد که هستی مطلق و بینشان اکهارت، که خدا نام دارد، چقدر شبیه هستیشناسی بودایی است.
بخش دیگری از این مباحث، مربوط به نفسشناسی مسیحی است. تفاوتهای اساسی میان نفسشناسی شرقی و غربی از نگاه سوزوکی دور نمانده است. سوزوکی تلاش میکند به تمام آنها اشاره کند و نشان دهد که اختلافهایی جدی در این میان وجود دارد. اما با این حال، او سعی میکند از ورای تمام این تفاوتها و اختلافها، ایدههای اساسی مشترکی بیابد که بسیار هم حائز اهمیت است. در این راستا، بحثهای سوزوکی دربارهی تصلیب و تناسخ، و سایر مفاهیم بودایی و مسیحی جالب است.
بخش دیگری هم در میان سخنان سوزوکی پیدا میشود که میشود عنوان متافیزیک و هستیشناسی را به آن داد. البته بیشتر این مباحث در ضمن مباحث مربوط به خود و خدا مطرح میگردد، ولی در هر صورت سوزوکی به ایدههای مشترک هستیشناختی بودایی و مسیحی نیز اشاره میکند. بهویژه ایدهی «سونو-ماما» را با این اندیشهی اکهارت مقایسه میکند که اشیاء در هستیشان کامل هستند. البته اکهارت در این ایده نیز مانند عمدهی اندیشههایش، وامدار نیاکان فکری خود است.
این اثر در ده فصل نگاشته شده است. در فصول ابتدایی، سوزوکی اجمالی از مشابهتهای میان اکهارت و ذنبودیسم رانقل میکند، و سپس کلیاتی را در معرفی بودیسم و اکهارت بیان کند. در ادامهها به برخی از ایدههای مهم و مشابه در اکهارت که در ذنبودیسم هم مورد توجه بوده، میپردازد. در فصول آخر هم، سوزوکی به ذکر نامهها و نوشتههایی از بزرگان ذنبودیسم میپردازد که اندیشههایی شبیه اندیشههای اکهارت دارند.
اگرچه موضوع کتاب، خودبهخود پیچیدگیهایی را به همراه خودش میآورد، ولی سوزوکی سعی کرده با توضیحاتش متن را هموار کند. و در ترجمه نیز تلاش شده همراهی خواننده مورد توجه قرار گیرد. و همهی اینها کنار هم، کتاب را خواندنی کرده است. مترجم محترم نیز در ابتدای کتاب، ابتدا در پیشگفتار، ایدههای اصلی کتاب را اجمالا معرفی میکند و سپس توضیحاتی نیز دربارهی زندگی و آثار سوزوکی میدهد.
از آنجا که ایدههای اکهارت، بسیار شبیه به ایدههای سنت فلسفیِ رشدیافته در ایران است، این بررسی تطبیقی سوزوکی ممکن است برای بسیاری از علاقهمندان این حوزه هم جذاب و جالب توجه باشد.