به گزارش ایبنا، در نخستین نشست از سلسله نشست‌های «داستان و شهر» که در مرکز ادبی قلمستان اصفهان برگزار شد، حسین سناپور با اشاره به داستان شهری گفت: چند سالی است در مورد داستان شهری در روزنامه‌ها و مجلات مطالب و مقاله‌هایی نوشته‌اند. اکثر ما در شهر بزرگ شده‌ایم؛ درنتیجه تمام حیاتمان در شهر بوده است و دائم به آن واکنش نشان می‌دهیم. اگر داستانی هم می‌نویسیم، شهری است و در شهر نوشته می‌شود.

  حسین سناپور
وی ادامه داد: حقیقت این است که آنگونه که ما امروز به شهر توجه می‌کنیم، در داستان‌های نویسندگان دهه‌های پیش اینگونه نبوده است؛ یعنی عمده توجهی که به شهر می‌کنیم، گمان می‌کنم در این دو دهه اخیر اتفاق افتاده است. مثلا از حدود اوایل دهه هشتاد به بعد گسترده‌تر و جدی‌تر شده است و تعداد نویسنده‌هایی که واکنش به شهر نشان می‌دهند، بیشتر شده است.

سناپور درباره دوران ابتدایی داستان‌نویسی شهری افزود: کتاب «صد سال داستان‌نویسی» حسن میرعابدینی را اگر بخوانید متوجه می‌شوید که یک دوره دیگر از توجه به داستان شهری نیز داریم که این وضعیت در سال‌های بعد از روی کار آمدن رضا شاه‌ اتفاق افتاده است. در دو دهه ابتدایی بعد از رضا شاه دو قشر در داستان‌های شهری خیلی دیده می‌شوند. با روی کارآمدن رضا خان کل دیوان سالاری ما شکل می‌گیرد. انواع اداره‌ها درست می‌شود و بخش کارمندی خیلی گسترده پدیدار می‌شود درنتیجه قشر جدیدی پیدا می‌شود که قبل از آن به این شکل نبود و نویسنده‌ها از این قشر نوشتند.
 
وی ادامه داد: شاید سوال بشود پس آن داستان‌هایی که در دوره‌های دیگر نوشته می‌شد اگر راجع به شهر نبودند، راجع به چه بودند؟ کتاب‌های روستایی ما در آن دوران نسبتا زیاد بودند. اغلب رمان‌ها مثل «کلیدر» و «جای خالی سلوچ» درمورد روستا است. تا ابتدای انقلاب هم که نگاه کنید حدود 25 الی 30 درصد جمعیت ما شهرنشین و حدود 75 درصد روستانشین بودند. خیلی از نویسنده‌های معروف هم اگر پیشینه‌شان را نگاه کنید، از روستا یا شهرستان‌های کوچک آمده‌اند. درحال حاضر شهر‌ها بزرگ شده‌اند و مسائل هم تغییر کرده است. توجه آدم‌ها خود به خود به شهر‌ها تغییر کرده است.
 
این نویسنده درباره غریبه شدن مردم با تغییرات شهری، گفت: شهری مانند تهران به مرور بزرگ می‌شود و شروع می‌کند به تغییر کردن و با تغییراتی که می‌کند برای آدم‌ها غریبه می‌شود. درحالی که خیلی از اماکن و معماری‌ها که ساخته شده است، برای شهر لازم بوده‌اند. درنتیجه نویسندگان شروع می‌کنند به واکنش نشان دادن و شهر وارد داستان‌هایشان می‌شود.
سناپور در ادامه با اشاره به فضای رمان‌هایی مانند «سووشون» اثر «سیمین دانشور» گفت: «سووشون» درباره شیراز است ولی شما شیراز را نمی‌بینید. بیشتر داستان در خانه زری و یک مقدار فضای بیرون است که از روی آن نمی‌توانیم چیز زیادی راجع به شیراز بدانیم. آنجا هم خودآگاهی که کتاب به ما می‌دهد، خودآگاهی تاریخی است. زمانی که خارجی‌ها وارد ایران شدند و احتیاج به گندم داشتند، درگیری‌هایی به وجود آمد.
وی همچنین به رمان «همسایه‌ها» اثر «احمد محمود» پرداخت و گفت: مثلا در کتاب «همسایه‌ها» که درباره ملی شدن نفت و اتفاقات آن دوره است؛ چیزی که می‌بینیم، اهواز نیست؛ بیشتر یک خودآگاهی تاریخی است که نویسنده به ما می‌دهد.
نویسنده کتاب «شمایل تاریک کاخ‌ها» به این کتاب خودش هم اشاره کرد و افزود: همینطور که جلو می‌آییم تا دهه هفتاد، چیزی که در داستان‌ها مهم است، تاریخ است؛ حتی اگر نویسنده‌ای مثل خود من در کتاب «شمایل تاریک کاخ‌ها» چیز‌هایی راجع به بناهای تاریخی اصفهان و پشت آن وقایع تاریخی که به دوران صفویه برمی‌گردد را بنویسد.

وی ادامه داد: رمان دیگری نیز راجع به یزد نوشته‌ام. درواقع به وجه تاریخی یزد پرداخته‌ام و آنجا شهر امروز را نمی‌بینم و بناهایی را می‌بینم که حاصل دوران تاریخی است. پس ما درواقع می‌توانیم شهر را نیز درکنار وقایع تاریخی ببینیم. بناها و ساختمان‌ها و هرچیز دیگر، بهانه‌ای برای شناخت تاریخی می‌شود.

سناپور با اشاره به اهمیت تاریخ در آثار بیضایی ادامه داد: شناخت تاریخ حتی برای فیلمسازان ما بحث مهمی بوده است و در سینماگران ما بیضایی در فیلم‌هایش مدام اشاره به گذشته می‌کند. در تمام داستان‌های بیضایی تاریخ به‌شدت مهم است. یک دوره طولانی داشتیم که شاید به‌حق، نویسنده‌ها، روشنفکران و فیلم سازان حس می‌کردند ما خودآگاهی تاریخی نداریم و پشت سر مردم‌نگار خالی است. در نتیجه اگر می‌خواهند خودشان، کشور و هویت امروزی شان را بشناسند، باید تاریخ بخوانند.

او در ادامه درباره تاثیر وضعیت روحی نویسنده بر داستان‌ها گفت: تاثیر وضعیت روحی نویسنده تا حدی به وضعیت اجتماعی امروز برمی‌گردد. نگرانی یا اضطرابی که ما در نویسنده‌ها حس می‌کنیم، از این تغییراتی است که شهر کرده و به تبع آن آدم‌ها نیز متفاوت شده‌اند. به دلایل مختلف ارتباطات قدیم گسسته شده؛ چه با خانواده چه با دوست؛ و فاصله‌ها زیاد شده و امکان رفت و آمد کم شده است و خیلی مسائل دیگر که نتیجه‌اش تک افتادگی می‌شود.

رمان ایرانی، داستان و شهر حسین سناپور

این نویسنده درباره محله‌نویسی‌های نویسندگان نیز گفت: یکی دیگر از آخرین جریاناتی که در تاریخ ادبیات ایران می‌بینیم، یک سری رمان‌ها مثل «سالتو» از مهدی افروزمنش و «قبل از مردن چشمانت را ببند» از تیمورتاش هستند که فقط درباره یک محله می‌نویسند و به بقیه تهران با جزئیات نمی‌پردازند. انگار تمام شهر در اینها خلاصه شده است؛ یعنی اگر رابطه‌ای هست در همین محله است. این‌ها رمان‌های محله‌ای هستند که جور دیگری با عقب‌نشینی به شهر واکنش نشان می‌دهند.

وی ادامه داد: رمان پلیسی «فیل در تاریکی» قاسم‌ هاشمی‌نژاد توجهی به گوشه‌هایی از شهر تهران دارد. برای نمونه رمان «طوطی» از زکریا‌ هاشمی نیز به پایین شهر توجه کرده است. اغلب رمان‌هایی که گفتم در دهه‌های گذشته، داستان‌ها یا در خانه اتفاق می‌افتند یا اگر بیرون ازخانه می‌گذرد توجه آنچنانی به شهر نیست.تاریخ و پیدا کردن آن خودآگاهی تاریخی مسئله اصلی است.

سناپور در ادامه گقت: شناخت تاریخ در داستان‌نویسی همیشه بحث مهمی بوده است و در سینماگران ما بیضایی در فیلم‌هایش مدام اشاره به گذشته ایران می‌کند. در تمام داستان‌های بیضایی تاریخ به شدت مهم است. یک دوره طولانی داشتیم که شاید به‌حق، نویسنده‌ها، روشنفکران و فیلم سازان حس می‌کردند ما خودآگاهی تاریخی نداریم؛ و پشت سر مردم انگار خالی است و در نتیجه اگر می‌خواهند خودشان، کشور و هویت امروزی شان را بشناسند، باید تاریخ بخوانند.

وی افزود: در حال حاضر به جای تاریخ ما بیشتر به جغرافیا توجه می‌کنیم. به نظرم چون داریم به زمان حال توجه می‌کنیم و خود زمان حال یک مسئله شده است و به مکانی که در آن زندگی می‌کنیم واکنش نشان می‌دهیم. خوب یا بد این یک بخشی از داستان نویسی ما است، ولی به نظرم خوب است که یک جور خودآگاهی پیدا کنیم. اگر قرار است واکنشی به شهر نشان دهیم؛ واکنش‌مان خوداگاهانه‌تر باشد و بدانیم داریم چه می‌کنیم.

نویسنده داستان «سمت تاریک کلمات»  درباره نوشته‌های  اوایل دهه هشتاد چنین گفت: از اوایل دهه هشتاد، رمان شهری یکی از جریان‌های مهم داستان نویسی می‌شود. امیرحسین چهل تن با اینکه خیلی به تهران توجه دارد ولی باز هم این توجه همراه با تاریخ است‌. توجه به تاریخ کماکان در در جزیان داستان نویسی هست ولی کنارش جریان داستان‌های شهری به وجود آمده است که خودشان می‌توانند دو بخش بشوند.

او در ادامه درباره داستان‌های آپارتمانی گفت: اگر نوشته‌های نویسندگانی مانند فریبا وفی، زویا پیرزاد و ناهید طباطبایی را خوانده‌اید متوجه می‌شوید که به‌تاریخ توجه چندانی ندارند. در این داستان‌ها موضوعات خانوادگی و تا حدی اجتماعی پررنگ‌تر است. اکثر رمان‌هایی که این دوستان و حتی نویسندگانی از دهه هفتاد به بعد نوشتند در حوزه‌های خصوصی‌تر و محدود به خانواده و روابط عاطفی و  پیش زمینه اجتماعی آن‌ها توجه شده است. واقعیت این است که این نوع داستان‌ها به داستان اپارتمانی مشهورترند. داستان‌هایی که به روابط خانوادگی محدود می‌شوند مثل «چراغ‌ها را خاموش می‌کنم» تا حدی و «عادت می‌کنیم» و...  در این داستان‌ها روابط امروزی هست و روابط روستایی دیده نمی‌شود.

نویسنده کتاب «ویران می‌آیی» با اشاره به کتاب «جای خالی سلوچ» درباره داستان‌های روستایی چنین گفت: طبیعی است که داستان روستایی وابسته به مسائلی است که آدم‌های روستایی دارند؛ بقا، طبیعت و نیاز‌های اولیه خیلی مهم است. مثل جای خالی سلوچ که قحطی و بی‌آبی آمده است. روابط آدم‌ها کاملا محدود است و به‌نظرم طبیعی بود و در کنار این داستان یک داستان خطی هم نوشته می‌شود. داستانی که شما از یک طرف وارد می‌شوید و از طرف دیگر خارج می‌شوید. شهر اینطوری نیست؛ پر از میدان و دور زدن و خیابان‌های جورواجور است؛ درنتیجه شما انواع شخصیت‌ها را می‌بینید؛ حتی اگر داستان خطی باشد، باز هم کلی ارجاع به گذشته دارد.

وی در ادامه به داستان‌های ساعدی پرداخت و افزود: ما در تاریخ ادبیات داستان‌های حتی روستایی هم داریم که لزوما روستایی نیستند. مثلا داستان‌های ساعدی با اینکه در روستا می‌گذرند ولی روستایی نیستند؛ مثل داستان «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرز» و یک‌سری داستان‌ها در روستا می‌گذرند، ولی داستان روستایی نیستند، بلکه از فضای روستا برای نمایش مسائل هستی شناختی آدم‌ها استفاده می‌کنند. مسئله آدم‌ها آب و نان و این‌ها نیست؛ مسائل خیلی حیاتی و هستی شناختی است در نتیجه آن‌ها را باید جدا بررسی کرد.

سناپور در ادامه گفت: در این نوع داستان شهری مسائل آدم‌های شهری پیچیده‌تر است. خانواده‌ها کوچک می‌شوند. تجرد و تنها شدن آدم‌ها یکی از عوارض زندگی مدرن است. آدم‌ها باهم غرییه‌تر می‌شوند، کسی هم محله‌ای‌هایش را نمی‌شناسد، در یک ساختمان چهار طبقه زندگی می‌کنید ولی همسایه‌ها را نمی‌شناسید، برخلاف سابق که حتی در یک کوچه همسایه‌ها کامل همدیگر را می‌شناختند و مثل اعضای خانواده بودند.

این نویسنده افزود: جالب است که عوارض زندگی کلانشهری، آدم‌ها را دچار مسائل متعدد می‌کند. یک بخشی شاید داستان‌هایی هستند که در خانواده می‌گذرند و روابط عاطفی در آن‌ها خیلی مهم است؛ و خانواده دچار بحران شده است. مثل «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» و یا «چهل سالگی».

وی اضافه کرد: چیزی که جالب است در این داستان‌ها شهر را نمی‌بینیم و روابط کاملا شهری است؛ برای اینکه روابط شهری و امروزی در آن‌ها وجود دارد؛ اما خود شهر را نمی‌بینیم. یعنی ما درواقع تازه داریم به بحث داستان و شهر می‌رسیم. خود شهر به این معنی که ما به خود شهر واکنش نشان دهیم مثل دهه اول داستان‌نویسی که اتفاق افتاده بود. در دو دهه اخیر ما داریم به خود شهر به خصوص به تهران، شهر‌های دیگر را من کمتر دیدم؛ مثلا علی خدایی در اصفهان به‌شدت به خود اصفهان واکنش نشان می‌دهد. مجموعه آخرش را من نخوانده‌ام ولی اینطور که شنیدم، بیشتر از قبل به خود اصفهان و مردم واکنش نشان می‌دهد. نویسنده‌ها در دو دهه اخیر از خود شهر بیشتر می‌نویسند. دیگر فقط داستان شهری نمی‌نویسند؛ بلکه داستان شهر محور می‌نویسند. خیلی از نویسنده‌ها به سمت اینکه شهر خودش یک شخصیت دارد می‌روند. حال این شخصیت می‌تواند مهربان باشد، زیبا باشد، پلید باشد و می‌تواند مثل تهران مخوف،مخوف باشد.

حسین سناپور در ادامه به رمان «احتمالا گم شده‌ام» اشاره کرد و افزود: در داستان‌هایی که بیشتر در مورد تهران نوشته شده است، آنگونه که من نگاه کردم، دو الی سه جریان اصلی را باز می‌شود دید؛ یعنی در خود آن جریان هم چند زیرجریان می‌شود دید. اگر این رمان سارا سالار را خوانده باشید، موضوعش این است که دنبال دوستش می‌گردد. دوستی که در گذشته داشته؛ بهترین رابطه عاطفی را با او داشته است، گم کرده و زندگی چندان جالبی ندارد. به هرحال دنبال آن دوست جون جونیه که انگار پاره‌ای از وجود خودش است و برای پیدا کردن او در شهر می‌چرخد؛ این طرف و آن طرف می‌رود. انگار که خودِ این پیدا کردن با شهر رابطه دارد. در پایان متوجه می‌شود که این فرد اصلا دو شخصیتی بوده است و آن خانمی که دنبالش می‌گشت، خودش و پاره‌ای از وجود خودش بوده است. درواقع یک جوری انگار در این شهر گم شده بوده است.
 
او در ادامه به داستان‌هایی در مورد تهران اشاره کرد و گفت: ما تعدادی داستان نیز داریم که شخصیت‌ها نمی‌توانند با تهران  ارتباط برقرار کنند و شهر برایشان یک جای ویرانه است، یک جای پر از دسیسه، ننگ، قتل و جنایت یا ویران شهری است در واقع تصویر دیستوپیایی یا ویران شهری است و تصویر‌های خوبی که مثلا علی خدایی درمورد اصفهان می‌نویسند در رمان‌هایی که راجع به تهران نوشته شده است کم داریم. ولی مثلا رمان «هشت و چهل و چهار» از کاوه فولادی نسب را که چند بخش زیبای تهران مثل لاله‌زار و تجریش و گوشه‌های زیبایی که برای تهران باقی مانده است، نشان می‌دهد. 
سناپور در ادامه از کتاب‌هایی اشاره کرد که تنهایی آدم‌ها را به نمایش گذاشته اند: کتاب «شنبه یکشنبه» و «نگران نباش» می‌خواهند تنها شدن آدم‌های امروز را نشان دهند. مثلا در «نگران نباش» دختری که معتاد است به بهانه پیدا کردن جنس در شهر این طرف و آن طرف می‌رود و به آدم‌های مختلف سر می‌زند. ولی با هیچ کدام ارتباط جدی برقرار نمی‌کند. آخر هم  به زیر پل تجریش، جایی فاضلاب‌مانند، می‌رود. این شاید گسترده‌ترین جریانی است که در رمان‌های شهر و محور ما می‌بینیم.


وی در پایان به نویسندگانی که می‌خواهند داستان شهری بنویسند، توصیه کرد: به نظرم هر نویسنده‌ای با هر انگیزه‌ای می‌تواند راجع به شهر بنویسد ولی به هرحال ما باید طوری به شهر توجه دوباره کنیم که گویی تمام وجود ما در شهر است. من فکر می‌کنم کاری که علی خدایی می‌کند، همین است. یک جور‌هایی دارد می‌گوید تمام خاطرات، زندگی، حال من، لذت‌های که می‌بردم، اشکالی که داشتم، تعصب‌هایی که داشتم و حسرت‌هایی که داشتم، پیوند خورده با فلان مکان در فلان نقطه از شهر. درنتیجه وقتی از شهر حرف می‌زنم، از شهر حرف می‌زنم؛ از خودم حرف نمی‌زنم ولی خیلی غیرمستقیم از خودمان داریم می‌گوییم؛ یعنی ما داریم درواقع بعد از این سال‌هایی که تاریخ برای‌مان مانده است، به خود شهریت شهر توجه می‌کنیم.

................ هر روز با کتاب ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...