خلقیات ما ایرانیان | اعتماد
جایی بیان شده بود که اگر روزی تمام کتابهای جهان بر اثر بمب اتمی به یکباره نابود شوند، بهتر است نسل بعد را به جهت تفکر و شناخت اندیشه و تاریخ به سوی ادبیات و کتابهای ادبی راهنمایی کنیم. یکی از آن کتابها میتواند «شمسیه لندنیه» باشد.
امروز که بیش از یک دهه از انتشار«قلندران پیژامهپوش» از سیدعلی میرفتاح میگذرد از ایشان داستانی به همان سیاق منتشر شده است؛ لذا میتوان بیان نمود که «شمسیه لندنیه» در ادامه رویکرد «قلندران پیژامهپوش» به اوضاع و احوال ایران معاصر نگاشته شده با این تفاوت که کتاب اول به لحاظ محتوایی مربوط به دوره اصلاحات پس انقلاب اسلامی و کتاب دوم مربوط به اواخر دوره قاجار و شروع انقلاب مشروطه میباشد. توضیح بیشتر آنکه هر دو کتاب با نگاهی انتقادی به ارتباطات، تقابلها و تضاربهای مولفههای جهان سنت و مدرن اشاره داشته و با زبان طنز، توأمان به موضوعاتی چون اجتماع، اخلاقیات، تاریخ و سیاست پرداختهاند.
همچنین هر دو اثر نیز پیش از آنکه در قامت کتابی منسجم روانه بازار شوند به صورت دورهای در مجلات یا روزنامهها چاپ شدهاند آنچنان که «قلندران پیژامهپوش» پیشتر در ستون فرهنگی «شهرهای نامرئی» و ستون روزانه «کرگدننامه» در روزنامه شرق و «شمسیه لندنیه» نیز در قالب داستانی دنبالهدار در هفتهنامه کرگدن منتشر شدهاند.
پیشتر بر جلد کتاب قلندران پیژامهپوش تصویری از یک پیژامه و بندهیکل نقش بسته بود که یادآور توأمان وجه پوشش دوگانه سنتی و مدرن است. داستان به تدبیرهای چهار نفر با نامهای آقایان مویدی، روشنضمیر، امیرشاهی و کپورچالی میپردازد که پای منقل و چایی و در کنج آپارتمان خویش به تدبیر مهمترین امور مملکتی (دوره اصلاحات) میپردازند.به طور خلاصه محتوا و فرم این «تدبیر امور» آقایان را میتوان در عنوان تیترهای بخشهای این کتاب مشاهده نمود. تیترهایی چون «پیژامهپوشان جهان متحد شوید»، «چهار سوار سرنوشت»، «گلپری جون»،«بیا با هم بریم دوبی، دوبی»، «کیل بیل گیتس» و «دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من» و به طور کلی تمامی تیترهای این داستان مشاهده و پیگیری نمود. جلد «شمسیه لندنیه» نیز با سیاق اثر قبلی میرفتاح دوگانه سنت مدرن را رعایت کرده و در بالا برج ساعت کاخ وستمینتسر در بریتانیا و در پایین مردی لاغر، سیهچهره، سروته با ریش طراحی شده است.
اما اگر بخواهیم به طور مشخص به «شمسیه لندنیه» بپردازیم و در یک جمله این داستان را که نویسنده به تاکید بر روی جلد آن درج کرده «رمان طنز» معرفی کنیم، میتوان گفت که این رمان هر چه باشد صرفا جهت خنداندن مخاطب نگاشته نشده است. لذا پیشنهاد میشود مخاطبانی که از نوع روایت فیلم «نیمهشب» در پاریس اثر وودی آلن یا داستانهایی چون «دو قدم اینور خط» اثر احمد پوری و یا کتب جامعهشناختی چون «خلقیات ما ایرانیان» از مقصود فراستخواه و آثاری اینچنین لذت میبرند این رمان را بخوانند، چون قطعا از جریان داستان «شمسیه لندنیه» نیز لذت خواهند برد. البته در اینجا از بیان مسیر داستان به عمد خودداری نمودهایم تا مخاطب به متن اصلی مراجعه و این اثر را تمام و کمال بخواند.
میرفتاح که از داوری در جشنوارههای ادبی و طنز تا سردبیری روزنامه و نگارش مقالاتی با موضوعات اجتماعی، سیاسی، مطالعات هنری، سینمایی و... در کارنامهاش مشاهده میشود، نویسنده و گوینده ماهری است.
میرفتاح در این کتاب نیز به سان «قلندران پیژامهپوش»، در هفده بخش و با تیترهایی چون «اسرار فراموشخانه»، «ماخولیای مهتری»، «دکتر بعد از این»، «علو روحانی به طریق مارکی دوساد»، «نفع نفط»، «همه راهها به آدرین ادلر ختم میشود» و... به مسیر تدبیر یکی از مهمترین امور مملکتی در دوره قاجار اشاره داشته است.
محتوا و فرم بیان ادبیات این کتاب تلفیقی از فارسی، عربی، انگلیسی و به همینسان اشاره توأمان به شعر شاعران و ادبیات ادیبان (ایران)، احادیث و آیات قرآن و آرا و اندیشه اندیشمندان اروپا (غرب) پرداخته است. به نظر میرسد این سهگانه همان سه ضلع هویتی ایرانیان معاصر است که گاه در همراهی و گاه در تعارض با یکدیگر قرار دارند. محتوای همین همراهیها یا تعارضات است که در داستان «شمسیه لندنیه» دستمایه طنز قرار گرفته است. آنچنان که از تقابل غیبگویی حاج سیاح با استقراء شناختی شرلوک هلمز تا نصیحت واتسون و موریارتی به زبان سعدی و حافظ و حدیث از زبان امامان و آیات قرآنی در این داستان تلفیق و تجمیع شدهاند؛ آنچنان که به راحتی میتوان در سیر این داستان، روایت چهره هویتی ایرانیان را مشاهده کرد.
داستان با شرح این موضوع آغاز میشود که کتابی مرموز از کشور بریتانیا به دست یک ایرانی میرسد اما با ادامهخواندن داستان درمییابیم که موضوع چیزی دیگر است .آنچنان که میخوانیم: «...علیالظاهر موضوع یک گردنبند هست که مال اموال سلطنتی ایران میباشد، لیکن فیالحال به گردن زنی است که ابراهیمخان میگوید بدنام است و بدین طریق مترصد آن است که از سفارتخانه ایران اخاذی نماید» (صفحه 96)؛ در ادامه متوجه میشویم که داستان همان «داستان حماقت شاه در فرنگ» (صفحه 121) است و در نهایت ابعاد مساله اصلی روشنتر میشود و درمییابیم که «موضوع اصلا شمسیه لندنیه نیست،اصلا رجال ما به فکر مادیات و گردنبند نیستند که...» (صفحه 130). بلکه شاه مملکت در فرنگ دستهگلی آب داده که «فتوغرافهایی» از آن موجود است و آبروی شاه مملکت به دست زنی بدکاره در بریتانیا افتاده است.
همانگونه که بیان شد در کنار فرم بیان، سراسر این داستان به تقابلهای نشانگان سنت و مدرن میپردازد. آنچنان که در صفحه 18 میخوانیم: «در روزنامه از همه عالم خبر بود، الا از مملکت ما، یک جنبوجوشی در عالم افتاده و همه به فکر ترقی افتاده، اختراعات و اکتشافات متعدده کرده و... لیکن در مملکت ما هیچکس در فکر این اسباب ترقی نبوده، همه از بزرگ و کوچک مشعول تملق و اخذ القاب و مناسب توخالی بوده...». آنچنان که با لحنی تأسفبار ذکر میشود «ببین ارباب ممالک دیگر در چه خیالاتی هستند و ارباب مملکت ما در چه خیالاتی؟» (صفحه 45) و جلوتر ادامه میدهد «پس چه کسی باید فکر الکتریسیته و نظم قشون و قطار آندرهگراند و استخراج نفط و این قبیل باشد؟» (صفحه 79). و بیشتر تشریح میشود که در مملکت ما «هیچ چیز به قاعده نیست، یا آن قدر مسخرگی کردهاند که از زور خنده ملت را رودهبر میکنند یا آنقدر داستانها را غمبار میسازند که کار ملت این میشود که دائما گریه کرده و حدیقشان عینه کاسه خون است...» (صفحه 99)
آنچه در این «رمان طنز» در مقام موضوعیت اصلی مورد توجه قرار دارد «خلقیات ما ایرانیان» است. در این داستان تفاوت خلقیات ما ایرانیان باجهان مدرن حتی در یک احوالپرسی ساده نمایانده شده است. آنجا که در پاسخ یک «هاو آریو میرزا»، میرزا پاسخ میدهد: «به مرحمت عالی، احوال شما؟ سرکار ماجده چطورند؟ آقایان اخوین خوب هستند؟ عروسها، آیزنهها، متعلقین و متعلقات خوب هستند؟ سلامتی حاصل است انشاءالله؟» (صفحه 127). آنچنان که مشهود است مخاطب هوشیار بهتر است با خواندن نام شرلوک هلمز بر زیرعنوان روی جلد گمان مبرد که این کتاب دارای داستانی جنایی است؛ مضاف بر آنکه نویسنده در صفحه 59 بیان میدارد که داستان این کتاب «یک قضیه جنایی نیست قضیه پلتیکی است». به همین سیاق بهتر است نپذیریم که این کتاب دارای داستانی طنزآلود است. هر چند که یک داستان به واسطه یک دو جمله «سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیری» (صفحه 46) یا توجه به تفاوتهای توالت فرنگی و سنتی (صفحه 56) و ذکر «لاکردارها آب و آفتابه که نگذاشته، هیچ، از چهار تا کلوخ هم مضایقه نمودهاند» (صفحه 104) و مواردی از این دست نمیتواند طنز باشد مگر اینکه سیر سراسری روایت داستان که روایت داستان تاریخ تحولات معاصر ما است طنزی تاریخی باشد. طنزی از تقابلها، تضاربها و تناقضاتی که از جنگ جهان سنت و مدرن پدید آمده است. یا چگونه میشود بحث و جدل در تفسیر و تأثیر شعر و ادبیات مابین حاج سیاح، دکتر واتسون، زینالعابدین مراغهای، ادوارد براون و شرلوک هلمز در باشگاه مشتزنی و شرطبندی شبانه را صرفا یک رمان طنز شناخت و خواند و خندید؟!
البته به سبک دیگر یادداشتهایی که در خصوص بررسی و نقد کتاب نگاشته میشود لازم است علاوه بر ذکر نقاط قوت، به برخی کاستیهای این کتاب نیز بپردازیم .برای نمونه اغلاط املایی نسبتا فراوانی در این کتاب مشاهده میشود و نیازمند نمونهخوانی مجدد است که امید میرود در تجدید چاپهای بعدی لحاظ شوند. آنچنان که برای نمونه در صفحه 8 در آخرین خط میخوانیم «راست و دروغش باش شما» که احتمالا با شما صحیح است. یا آنجا که در صفحه 20 «پرازنته» و در صفحه 159 «پرزانته» درج شده است. همچنین در صفحه 131 «آیرین» و نام همان شخصیت در صفحه 132 «آدلین» ذکر شده است. یا در صفحه 166 میخوانیم «... کار راهانداز است، است» که نیازمند حذف «است» دوم است. نیز در صفحه 175 عبارت لاادری به سه شکل «لاادری»، «لادری» و «لا ادری» آمده که اولی با الف، دومی بی الف و سومی با فاصله و بی الف درج شده است. یا نشانههای چون گیومه به اشکال مختلف چاپ شدهاند. آنچنان که تا صفحه 16 به ترتیب اول جمله، بعد گیومه و بعد نقطه آمده است؛ از صفحه 16 به بعد اول جمله، بعد نقطه و بعد گیومه درج شده که این روال تا صفحه 38 ادامه دارد و از آنجا به بعد به یکباره شکل گیومه فارسی به گیومه در فونت انگلیسی تغییر شکل یافته و گیومههای مربوط به نقلقولها از اینجا تا پایان کتاب اصلا بهسان صفحات ابتدایی نیست.
البته که از نقاط قوت فرم فصلبندیها باید به محتوای بخش آغازین هر فصل اشاره شود. آنچنان که ابتدای هر فصل بهسان سریالهای دنبالهدار اشارهای به «سیزن» (فصل) قبلی میشود و این اشاره هرگز به شکل تکرار همان ادبیات و همان زاویه روایت نیست و با ادبیات و عبارات جدید روایتی خلاصهوار از آنچه گذشته را ذکر میکند که اگر مخاطب کتاب مابین دو فصل کتاب را کناری نهاده به کار روزمره پرداخته و حال به کتاب رجوع کرده از ماجرای آنچه گذشت غافل نشود.
علاوه بر نقد شکلی در برخی موارد نیز تناقضهایی در محتوا مشاهده میشود. برای نمونه در صفحه 21 میخوانیم که حاجی توان تکلم به زبان فارسی، ترکی، عربی و ارمنی را دارا است و در صفحه 31 اشاره میشود که ایشان به چهار زبان روسی، ارمنی، ترکی و فرانسه تکلم دارند.
در نهایت آنکه با مقایسه داستانهای شفاهی منتشرشده در کانال هفتهنامه کرگدن با داستان «شمسیه لندنیه» به نظر میرسد که انسجام، نشانگان روایی داستان و شخصیتپردازیها، داستان «مالک» بهتر از شمسیه لندنیه پخته و پرداخته شدهاند و البته که فرود و فراز صدای روایتکننده داستان مالک (آقای میرفتاح) تاثیر بهسزایی بر کیفیت محتوایی آن داستان داشته است. در این میان بودند داستانهای دیگری چون «سمک عیار» که در کانال هفتهنامه کرگدن به صورت صوتی انتشار یافتهاند و بسیار بسیار ارزش شنیده شدن و پیگیری دارند. به امید آنکه روزی رمان «مالک» را به صورت مکتوب در دست گرفته و بخوانیم.